از همان دوران کودکی که به واسطة پدرم مرحوم ملاهاشم مومنی که با کتاب و دفتر و قلم رفیق بود، با دنیای کتاب آشنا شدم، یکی از شاعرانی که گهگاه در روزنامه و مجلّه و کتاب و یا در گفتگوهای خود با پدر نام او را میشنیدم، حافظ بود. کمی که بزرگتر شدم و پا به دوران نوجوانی گذاردم، برخی از اشعار و غزلیات او را هم اینجا و آنجا میخواندم. عید نوروز سال ۱۳۶۳ این ۲ بیت از حافظ را در اولین صفحه ویژهنامه مجله جدول «آوای هامون» که ۲ سالی بود رفیق گرمابه و گلستانم شده بود، خواندم و بلافاصله حفظ کردم و به خاطر سپردم:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بـدان مـردم دیـدة روشنایـی
سلامی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایـی
خلاصه اینکه هر چه بر سالیان عمرم افزوده میشد، آشنایی و ارادتم نسبت به حافظ نیز فزونی میگرفت، تا اینکه به تدریج مانند همه هموطنانم یکی از عاشقان و دلبستگان او شدم و در این میان، گهگاه از خود میپرسیدم که چرا در میان همه شاعران این سرزمین، این فقط حافظ است که این بخت و اقبال را داشته است که مورد توجه خاص و عام قرار گیرد و دیوان شعرش در کنار قرآن کریم زینتبخش خانهها باشد، به گونهای که کمتر خانهای را میتوان پیدا کرد که حداقل یک جلد دیوان حافظ در آن نباشد؟ و برای رسیدن به پاسخ این سؤال بهترین شیوه را مراجعه به اشعار حافظ و کمک گرفتن از سخنان او مییافتم و آنگاه که به این قصد حافظ را میگشودم و ساعتی با غزلیات او همنشین و همراه میشدم، درمییافتم که این اقبال بینظیر مردمی به شعر او به این دلیل است که اشعار حافظ آیینة تمام نمای جامعه ما و تصویری گویا از آمال و آرزوهای مردم برای بنای یک جامعه مترقّی، متمدّن و بافرهنگ است، جامعهای که در آن نشانی از خودآزاری و دیگر آزاری نباشد، چرا که از نظر حافظ هیچ گناهی بالاتر از مردم آزاری نیست:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
جامعهای که در آن از تزویر و روی و ریا خبری نباشد، چرا که در نظرگاه حافظ خوش باشی و رندی بسیار ارجمندتر از آلوده شدن به تزویر و ریا است:
باده نوشی که در او روی ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریا است
جامعهای که در آن همه مظاهر ظلم و بیداد محو شده باشد و حاکمان آن، عدالت را سرلوحه کار و برنامههای خود قرار دهند و بدانند که:
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
جامعهای که در آن نشانی از غم و اندوه نباشد و روزگار مردم به شادی و شادمانی و شاد کردن یکدیگر طی شود:
گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
جامعهای که مردماناش به جز در پی نیکوکاری نباشند و فرصت اندک عمر را برای احسان و نیکوکاری قدر بدانند:
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا
جامعهای که سرلوحه کار مردماناش مروّت با دوستان و مدارا با دشمنان باشد:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا
جامعهای که گرهگشایی از کار یکدیگر شیوه مرسوم و پیوسته مردماناش باشد:
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
جامعهای که مردماناش به یکدیگر مهر بورزند و محبت و دوستی پیشه شب و روزشان باشد:
کمتر از ذرّهای نه پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
و:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
جامعهای که در آن روح تعاون و همکاری و وحدت و اتفاق حاکم باشد و مردماناش بدانند که با وحدت و یکدلی میتوان جهان گرفت:
حُسنت به اتّفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتّفاق، جهان میتوان گرفت
جامعهای که در آن امید و امیدواری موج زند و از یأس و نومیدی در آن خبری نباشد و از همین رهگذر مردمانی با روحیه بانشاط و سرزنده داشته باشد:
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
آری، حافظ اگر چه در نظر همه ما در قامت یک شاعر ظاهر شده است، ولی با دقت در اشعار او درمییابیم که حافظ بیش و پیش از آنکه یک شاعر باشد، یک جامعهشناس نخبه است که با نگاه تیزبیناش جامعه عصر خود را از نظر گذرانده و به علل اصلی عقب ماندگی و پریشانحالی آن در همه جوانب پی برده است و در نتیجه به خوبی دردهای جامعه را میشناخته و با حکمت و معرفت سرشاری که از آن برخوردار بوده، راههای درمان دردهای اجتماع را نشان داده است و به جرأت میتوان گفت که در میان تمامی شاعران این مرز و بوم هیچکس مانند او به تشریح دردها و آلام جامعه نپرداخته و به علل پریشان حالی جامعه واقف نبوده و مانند او راه درمان را نشان نداده است و این است رمز و راز ماندگاری حافظ و علت العلل عشقورزی بینظیر مردم به او و هم از اینرو است که به حافظ عشق میورزیم.
محتشم مومنی (سامان) ـ اراک