کودکانه‌ها
برادر
محسن اعلا
از هم خبر نداریم
مثل گذشته دیگر
غمگینم از جدایی
دلتنگت ای برادر!

از دوری تو هستم
پژمرده مثل پاییز
باران گرفته در من
از دوری تو یکریز

مثل گذشته، وقتی
باشی تو  در کنارم
پر می‌کشد به سویم
آرامش و قرارم

دلتنگم ای برادر !
کی می‌شود بیایی
مشتاق دیدنم من
نفرین براین جدایی

مطمئنم
مریم رزاقی چمازکتی

مطمئنم یک روز
می‌شوم‌ پروانه
می‌پرم از پیله
می‌روم از خانه

شک ندارم آن روز
در همین نزدیکی‌ست
چون خدا با من هست
در دلم ترسی نیست

مطمئن هستم من
او مرا می‌خواند
آرزوهایم را
او فقط می‌داند

باران
شاهین رهنما
وقتی که باران نیست
انگار حسی در درختان نیست
حسی در انسان نیست
یعنی که امید بهاران نیست

یعنی زمستان هم زمستان نیست
یعنی که حتی یادی از من
در خاطر خشک خیابان نیست
وقتی که باران نیست

پاییز زیبا
مهرداد بخشی‌زاده
رفت تابستان و آمد
جان جانان، جان جانان
از سفر برگشت مادر
در میان باد و باران

از سحر در مقدم او
فرش گلبرگ است برخاک
اشتیاق دیدن او
دیده‌ها را کرده نمناک

باز هم خسته‌ست مادر
بارهای او چه سنگین
باز هم مثل همیشه
ارمغان‌هایش چه رنگین

یک سبد انگور و انجیر
یک سبد سیب و انارست
هدیه‌هایش جورواجور
دیدنی‌ها بی‌شمارست

می‌فشاند عطر باران
بر در و دیوار خانه
می‌گذارد بر درختان
میوه‌ها را دانه دانه

جامه زَرّینِ مادر
شاد و پر نقش و نگارست
مادرم، پاییز زیبا
بهتر از صدها بهارست

code

نسخه مناسب چاپ