پیرامون مشروطه
دکتر علی اکبر امینی - بخش دوم و پایانی
 

به راستی مگر جانمایه و گوهر مشروطه، چیزی جز همان مهار سلطنت مطلقه و قدرت بی‌حساب و تشکیل مجلس یعنی تغییر بنیان مشروعیت و قدرت است؟ افزون بر این که آنان مضمون و محتوای مشروطه را به نیکی درک کرده بودند، مفهوم واژگان موافق و مخالف مشروطه را نیز به درستی درک می‌کردند و با گفتمان مشروطه‌خواهی به خوبی آشنا بودند به نمونه‌هایی از کاربرد درست و دقیق اصطلاحات سیاسی آن دوران توجه کنید. آخوندزاده می‌گوید: «ای جلال‌الدین، تو می‌دانی که تحصیل اداره و پولیتیکه در ایران ممکن نیست و لازم است که به فرنگستان سفر کرده، در آنجا تحصیل باید کرد… از آن پس پادشاه باید فراموشخانه بگشاید و با مداخله دولت، قوانین وضع کند.» میرزا آقاخان کرمانی همانند عارف قزوینی و اشرف‌الدین نسیم شمال واژه «انقلاب» را در معنای کامل و جامع آن به کار می‌برد. عارف می‌گوید:

به اعتدال از این پرده‌مان رهایی نیست

مگر مساعــــدتی دست انقلاب کنند

زین‌العابدین مراغه‌ای و میرزایوسف خان مستشارالدوله و میرزاملکم خان که بیش از هر چیز بر قانون تکیه می‌کردند، مقصودشان همان تغییر و تعریف جهانی واژه قانون بود که برایش چهار رکن در نظر گرفته‌اند: عام‌المشمول بودن، یکسان‌نگری، مانا بودن، تشریفات خاصی را پشت سر نهادن. شاید بتوان گفت کاملترین بیان از گفتمان مشروطه را در سه دهه مانده به آن انقلاب از زبان میرزاحسین خان سپهسالار می‌شنویم (آدمیت، ۱۳۸۵: ۱۵۰ به بعد). و پس از پیروزی انقلاب، در جامع‌ترین رساله مدافع مشروطیت یعنی در تنبیه‌الامه و تنزیه‌الملة آیت‌الله نائینی. (عنایت: ۱۳۷۷: ۱۴۳) گفتار پخته و سخته و کامل نائینی چیزی نیست که در نظر کوته‌نظران «مختصر» بیاید. صدای آن استدلال‌های حکیمانه هفت فلک سیاست را فرا گرفت. کسی که این متون را خوانده باشد، بعید است همچنان اصرار بورزد که مشروطه‌طلبان نمی‌دانستند که چه می‌خواهند!

سیدمحمد طباطبائی در یادداشتهای خود می‌نویسد: «از اول ورود به تهران، در منبر از مشروطه و تأسیس مجلس شورای ملی سخن می‌گفتم.» (طباطبائی، ۱۳۸۴: ۷۸) همچنین می‌گوید وقتی که به اصرار و الحاح ناصرالدین شاه و پادرمیانی امین‌السلطان به دیدار او رفتم، تا زنده بود اظهار دوستی می‌کرد، ولی غالب گله‌مند بود. هفته نمی‌‌گذشت که توسط مشیر خلوت پیغام ندهد که حرفهایی که بر منبر و غیره می‌گویی، مناسب حالت حالیه مملکت نیست، مشروطه برای ایران فعلاً مناسب نیست.» (طباطبایی، همان: ۷۸)

به طور کلی مجموعه‌ای از اصطلاحات سیاسی در مطبوعات و در میان مردم رواج یافته بود که همگی در جهت نفی حکومت مطلق نامسئول بود؛ از جمله: کنستیتیون، مشروطه، دولت مقیده، قانون اساسی کبیره، نظم قانونی، انتظامی قانونی، دولت منتظم، دولت منظم دولت مسئول … (آدمیت، ۱۳۸۵: ۱۹۱)

به گفته محمدتقی بهار: لغات علمی از اجتماعی سیاسی و اداری و اخلاقی که به هیچ وجه سابقه نداشت، به وسیله ترجمه و یا به عین لفظ پیدا شد، مانند: پارلمان، مجلس شورا، وکیل، نماینده، هیأت وزرا، کابینه وزرا، رئیس‌الوزرا… تجدد، تمدن، انقلاب، تکامل، مسلک، مرام، استبداد، مشروطه، آزادی، حریت، مساوات، آزادیخواهی، وطن، وطن‌خواهی، ملت… (آژند، ۱۳۸۵: ۷۳) زینت‌بخش این بخش شعری است از عارف که از نظر زبانی نیازی به توضیح ندارد:

پیام دوشم از پیر می‌‌فــــروش آمد

بنوش باده که یک ملتی به هوش‌آمد

هزار پرده از ایران دریـــــد استبداد

هزار شکر که مشروطه پرده‌پوش‌آمد

ز خاک پاک شهیـــــدان راه آزادی

ببین که خون سیاوش چه‌‌سان به جوش آمد

دومین بدعت مشروطه این بود که پایه‌های آن اتحاد معروف «دولتمرد» و «دولتمند» و «نظریه‌پرداز» را فرو ریخت. همان‌گونه که هانری کربن گفته است از زمان صفویه به بعد، بین سه نهاد قدرت سیاسی و اقتصادی و روحانی الفتی استوار برقرار گردید که به نوعی بی‌شباهت نبود به آنچه در جامعه ساسانی وجود داشت. (کربن، ۱۳۷۳)

شادروان حمید عنایت ضمن بررسی چهار رویداد عمده در تاریخ سیاسی اخیر ایران یعنی جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، حوادث مربوط به ملی شدن نفت و قیام ۱۵ خرداد می‌گوید با وجود تفاوت‌هایی که میان این چهار رویداد وجود دارد، وجوه مشترکی نیز بین آنها هست.

۱ـ‌ در هر یک از این رویدادها، میان علما، بورژوازی ملی و ملی‌گرایی لیبرال غیردینی یا نیمه‌دینی همبستگی وجود داشت.

۲ـ حضور توده مردم در همه این حرکتها تنها به برکت وجود رهبران مذهبی تأمین می‌شد. (عنایت، ۱۳۷۷: ۴۶)

بر مبنای سخنانی حمید عنایت، در هر یک از این رویدادها آن اتحاد دیرین در هم شکسته شد. آن همبستگی و پیوندی را که لمبتون و کربن مطرح کرده بودند در روزگار ما از جانب برخی نظریه‌پردازان حوزه علوم اجتماعی پرورده گردید. از جمله در جای جای آثار شریعتی و گاهی احمد اشرف.

انقلاب مشروطه خط بطلانی بر این کلی‌‌گویی‌ها کشید، چون نه تنها این اتحاد از میان رفت، بلکه سرانجام رو در روی هم ایستادند. گفتنی است که «روشنفکران اصلاح‌طلب و انقلابی هر دو، بازرگانان ترقی‌خواه و روحانیون روشن‌بین سه عنصر اصلی سازنده آن نهضت بودند.» (آدمیت، ۱۳۶۳: ۳) روشنفکران چه آنان که دارای تحصیلات سنتی و پایگاه داخلی بودند از جمله عارف قزوینی، ادیب‌المالک فراهانی چه آنان که به نوعی با اندیشه‌های برون‌مرزی آشنایی داشتند. مانند طالبوف و آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و چه آنان که در سلک دولتمردان بودند مانند سهپسالار و امین‌الدوله، وجه مشترکشان این بود که نماینده خردگرایی و تجدد بودند و در صدد آنکه طرحی نو در اندازند و بساط کهنه برچینند گروه دوم روحانیون بودند و آن دسته از ایشان که ترک سنت‌قدمایی کردند و دست به نوعی خلاف آمد عادت زدند، بیشتر تحت تأثیر همان روشنفکران آزادیخواه قرار گرفته بودند و خود رهبری جنبش را تا مرحله پیروزی بر عهده گرفتند. اما بازرگانان که فعالیت اقتصادی جدید را مدتی بود آغا زکرده بودند، طبیعتاً در پی به دست آوردن پایگاه اجتماعی تازه‌ای بودند. این طبقه با نیروی انگیزشی که نشانه هشیاری اجتماعی‌اش بود، در سیاست ظاهر گشت. (آدمیت، ۱۳۶۳: ۴) در انقلاب مشروطه بازار آوردگاه اصلی بود و نقشی به یادماندنی ایفا کرد. سالها بعد، کژاندیشان چپ ایرانی که با آن انقلاب مشکل داشتند (چون برمبنای ماتریالیسم تاریخی شکل نگرفته بود!) کوشیدند حیثیت و آبروی بازرا را در قالب اصطلاحاتی نه چندان روشن و نه چندان پاک، بر باد دهند و تا حدودی هم کامیاب شدند!

بدعت و بدیعه دیگری که در انقلاب مشروطه ظاهر شد، نوعی رادیکالیسم زبانی بود که منتهی به نوعی حرمت‌شکنی از شخصیت‌هایی شد که تا آن زمان مقدس نشکستنی جلوه می‌کردند. هرچند که در طول تاریخ کشور ما، طرد و تکفیر و تفسیق، کم و بیش وجود داشته است و یکی از ابزارهای کارا ـ هرچند اغلب غیراخلاقی ـ برای به زانو درآوردن مخالفان بوده است اما نکته درخور توجه این است که در انقلاب مشروطه کاربرد این ابزار به منتها درجه رسید تا آنجا که کمتر اندیشمندی خواه روحانی و خواه غیرروحانی از گزندش در امان ماند. (طباطبایی، ۱۳۸۶: ۳۹۲). و همچنین میرزاحسین‌خان سپهسالار که «ابوالفضایح و القبایح» خوانده شد و بر او لعن فرستادند و زند یقش خواندند. (آدمیت، ۱۳۸۵: ۱۶۰) البته کرمانی، سید جمال الدین اسد‌آبادی و زین العابدین مراغه‌ای و… نیز بی‌نصیب نماندند، اما در بحبوحه مشروطه بر شدت این گفتمان افزوده شد.

به‌طور کلی بیشتر آنان‌که جرأت و جسارت آن را داشتند که طرحی نو دراندازند که در سنت قدمایی نمونه و شاهد و مثالی برایش وجود نداشت، در معرض تهمت قرار می‌گرفتند. چنان‌که گاه مدرسه و میخانه را در یک ردیف قرار می‌گرفت و حکم تکفیر میرزاحسن رشدیه بنیانگذار مدرسه در تبریز و سپس در تهران صادر می‌شد. (حامد الگار، ۱۳۵۹: ۳۱۱) سید جمال الدین اسد‌آبادی نیز متهم به بابیگری شد! (حائری، ۱۳۶۴: ۹۶)

اما شگفت‌آورتر از همه تکفیر شیخ هادی نجم‌آبادی مجتهد وارسته و پرهیزگار و مردمدار تهران بود که از نوادر دوران بود و از گنجینه‌های گرانبهای معارف اسلامی و نوآوری دینی است که با توجه به تکفیر خویش نوشته است: «اگر کسی حرف حق بزند و بخواهد از خواب غفلت بیدارت نماید و متنبهت سازد، چون مخالف هوا و وهمت باشد تکفیرش می‌کنی و در صدد ایذاء و قتلش برمی‌آیی و حکم به نفی بلدش می‌نمایی. (حائری، همان: ۹۵) او با وجود اینکه در کتاب معروفش ـ تحریر العقلا ـ صفحات بسیاری را به رد بابیگری اختصاص داده بود، باز متهم به بابیگری شد. درباره مجلس شورا نیز گزارش کردند که: «از بدو افتتاح این مجلس، جماعت لاقید لاابالی لامذهب از کسانی که سابقاً معروف به بابی بودند و کسانی که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند… جنگ‌هاست که با خلق خدا می‌کنند. اباحه مسکرات و اشاعه فاحشه خانه و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان»

پر واضح است که بیشتر این گفته‌ها چیزی جز اتهام‌های ساده لوحانه بی‌مأخذ و بی‌بنیاد نیست. گفتمان تفسیق و تکفیر بین مشروطه طلبان و مخالفانشان، پس از تشکیل مجلس شکل دیگری هم به خود گرفت و آن رو دررویی اعتدالیون و دموکراتها بود که کارشان به‌ حذف انجامید، به بیان دیگر حذف فیزیکی در کنار جنگ گفتمانی قرار گرفت. اعتدالی‌ها می‌کوشیدند. چند تن از وکلای دموکرات را از مجلس بیرون کنند. دموکرات‌ها میرزاحسن‌خان امین الملک را که از عوامل مؤثر اعتدالی بود، به دست مجاهدین حیدرخان کشتند.

این ناملایمات ریشه در همان گفتمان حرمت شکن داشت که فضای پر تب آن زمان بدان دامن زده بود.

اما اینکه انقلاب مشروطه پس از پیروزی تا چه حد توانست شعارها و شعایر خود را عملی سازد و نیز تا چه حد نسبت به خواسته‌ها و اهداف خویش وفادار ماند، پرسشی دراز دامن است که نباید آن را با فرضیه اصلی این مقاله که مشروطه، انقلابی دانسته و آگاهانه بود، در هم آمیخت. در این تردیدی نیست که آزادیخواهانی که از سال‌ها پیش با حکومت قرون وسطایی مبارزه می‌کردند، نیک می‌دانستند که چه می‌جویندو چه هدفی را دنبال می‌کنند، اما این‌که آن انقلاب دچار زلت‌ها و تغییرات و تحریفاتی شد، کمتر جای بحث دارد.

نسخه مناسب چاپ