وقتی تو غمگینی….
غزلی از محمد سلمانی
 

وقتی تو غمگینی، تمام شهر غمگین است
اشک تو می گریانَدَم، اشکت خبرچین است
وقتی تو غمگینی، تو غمگینی، تو غمگینی
حس می کنم کوه غمی در حال تکوین است
در پشت مژگان تو سیل اشک می بینم
یا اینکه دریایی خروشان پشت پرچین است؟
از هر که حرفی بشنود، بی وقفه می گرید
این خصلت چشمان زیبای دهن بین است
اما عزیـز مـن، عزیـز مـن، عزیـز مـن
دنیای من، دنیای کشکول و تبرزین است
فرقی ندارد تیشه بارد بر سرش یا سنگ
این را سری داند که در سودای شیرین است
هر جا که آبی گرم شد، تن را نباید شست
شاید همین گرمابه نام دیگرش «فین» است
اینجا اگر فردی نمازش را فرادا خواند
شیخی برآشوبد که این دیوانه بی دین است
تو هی دعا خواندی و من هی سر تکان دادم
گاهی تکان سر فقط معنایش آمین است

code

نسخه مناسب چاپ