پرندگان شنا نمی‌آموزند
تصویرگر: رؤوف کرای - ترجمه : غلامرضا امامی
روزی روزگاری، گنجشک کوچولوی کنجکاوی هرگاه می‌دید الاغی عرعر می‌کند، از عرعرش تعجب می‌کرد و می‌خواست بداند الاغ چه می‌‌گوید و چرا عرعر می‌کند؟ یک روز بر سر الاغی که عرعر می‌کرد نشست و با کنجکاوی پرسید: چرا عرعر می‌کنی؟ گرسنه‌ای یا مریضی؟ عصبانی هستی؟ آیا به تو ظلمی شده است؟!

الاغ فوراً جواب داد: اگر من از طلوع تا غروب آفتاب عرعر کنم، حق دارم زیرا هر کسی را که نصیحت می‌کنم، مرا مسخره می‌کند و به آن عمل نمی‌کند، با آن‌که نصیحت من همیشه سودمند و پر از حکمت است.

گنجشک گفت: درست است که من گنجشک کم سن و سال و کوچولویی هستم ولی نادان نیستم و همیشه هر نصیحت و پند مفیدی را می‌پذیرم. پس بیا گنجشکی را نصیحت کن که در جست‌وجوی پندهای حکیمانه است.

الاغ که به نظر می‌رسید در حال فکر کردن است گفت: نصیحت من به تو و به همه پرندگان این است که برای یادگیری شنا و مهارت در آن عجله کنید تا اگر روزی در آب عمیقی افتادید، بتوانید از غرق شدن نجات یابید.

گنجشک تعجب کرد، خندید و به الاغ گفت: به عرعر کردنت ادامه بده زیرا به کسانی که نصیحت‌های تو را گوش نمی‌دهند، یکی اضافه شد.

بعد هم به سرعت قبل از آن‌که الاغ برای گله از بی‌توجهی به پندهایش عرعر کند، پرواز کرد.

زکریا تامر

منبع: کتاب پندهای ناشنیده

انتشارات کودکان

code

نسخه مناسب چاپ