راهکارهای نابهنجار و ناسازگار با هنجارهای اجتماعی
جامعه ما به فراوانی با نظرها و افکار نامتناسب و ناسازگار با شرایط نوین ایران روبرو است. اظهارنظرهایی نظیر جریمه «اسنپ» و رانندگان خودروهایی که بانوان بدحجاب را به ماشین خود راه می‌دهند، گفته‌هایی که شعار «زن، زندگی، آزادی» را زن، زندگی، هرزگی می‌نامند، تصمیمی که دستگیری دانش‌آموزان معترض را روانه کانون اصلاح و تربیت می‌کند، افکاری که هر اعتراض و انتقاد را توطئه و اغتشاش جلوه می‌دهد؛ اظهارنظرهایی به اصطلاح کارشناسانه نامربوط و پرخاشگرانه رایج در صدا و سیما و صدها اظهارنظر ناپسند و غیرمعقول دیگر که در جامعه رواج دارد. جای بسی تاسف است که این نابهنجارگویی‌ها در میان دست‌اندرکاران مدیریت جامعه و پیروان آنان چشمگیر است و تشویق هم می‌شود. به راستی دلایل رواج و ترغیب این اظهارنظرهای متضاد با خواست‌ها و افکار عمومی چیست و چرا نه فقط منع و سانسور و پیگردی برای صاحبان این افکار توهین‌آمیز وجود ندارد، بلکه یکه‌تاز میدان‌اند و صاحب تریبون، چه روندی در جامعه باعث به وجود آمدن و شکل‌گیری این افکار و نظرها می‌شود و از کجا بیان می‌شوند؟ چه سیاست‌ها و اعمالی زمینه را برای چنین ناهنجاری‌هایی نظری و عملی آماده کرده است؟ واقعیت این است که این افکار نفاق‌انگیز و مخرب خلق‌الساعه نبوده است و نیست و بر پایه آموزه‌ها و افکار مطلق‌اندیش و انحصارگرا و سیاست و راهکارهایی شکل گرفته که شاگردان و پیروان خاص خود را تربیت و روانه جامعه کرده و مورد حمایت هم قرار داده است و بسیاری از ریاکاری‌ها، فسادها و اختلاس‌ها و رانت‌خواری‌ها در سایه و لوای همین افکار شکل گرفته است.

بینش و افکار ناسازگار با زمانه، معیار اصلی گزینش‌ها در سطوح مختلف جامعه است و اساس انتصاب‌ها و گزینش‌ها و واگذاری مسئولیت‌ها، بر پایه همین معیار و در قالب تبعیض بین خودی و غیرخودی و استصواب، بنا نهاده شده است. و نهادهایی برای اجرای همین منظور تشکیل شده‌اند که تخصص و توانائی و کاردانی را تحت‌الشعاع همین معیارهای غلط، قرار داده‌اند. واضح است که جامعه متحول و پویایی را که جمعیت شهرنشین و سطح دانش و آگاهی مردمان‌اش و تعداد زنان دارای تحصیلات عالی‌اش افزایش چشمگیری یافته است، نمی‌توان با چنین بینش تحول‌‌نایافته و دست‌اندرکاران غیرمتخصص و بدون تجربه‌های علمی و کاردانی، به خوبی اداره کرد، که در این میان، آن بخش دیگر کانون‌های آموزشی یعنی دانشگاه‌ها و مدارس و موسسات عالی هم تحت تاثیر افکار و راهکارهای بخش پیشین، یعنی تصمیم‌سازانی که با علوم و دانش نوین مدیریت چندان آشنایی ندارند، با این حال چندان خوش به نظر نمی‌رسند. این بخش که باید مرکز علوم و فنون نوین و نقش کلیدی در مدیریت و ترقی و پیشرفت جامعه را دارا باشد، چه در تصمیم‌گیری‌ها و چه در انتصاب‌ها نقش تابعی دارد و مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد و از دخالت‌ها و انتصاب‌های نادرست رنج می‌برد، چون معیار، علم و تخصص نیست و بهای چندانی به علم و آموخته‌های علمی داده نمی‌شود. اینجاست که علم‌آموزی اهمیت و رسالت خود را از دست می‌دهد، زیرا مسئولیت سپاری معیار علم و دانش و تخصص و کاردانی و اندیشمندی نیست، مدارک و مدارج علمی جنبه تزئینی به خود می‌گیرد و خرید و فروش رساله و پژوهشنامه‌ها بازار داغی می‌یابد و در نتیجه شخصیت‌های علمی و اندیشمندان مستقل و نخبگان مورد بی‌مهری‌اند. به تدریج سطحی‌نگری و ریاکاری، فساد و رانت و اختلاس، سیل مهاجرت‌ها و بیکاری و ناهنجاری‌ها، و گرانی‌ها، ضعف علم و مدیریت علمی تخصصی جامعه را فرا می‌گیرد. شب‌پره‌هایی بازیگر میدان می‌‌شوند که اظهارنظرهای‌شان خالی از محتوا، ناسنجیده، توهین‌آمیز، مخرب و ویرانگر است. صاحبان افکار بسته و تحول‌نیافته و غیرعلمی نه مشکلات جامعه را درک می‌کنند و نه توانایی اداره جامعه را دارند. آنان مشکلات جامعه را تار موی  بانوان می‌بینند، خواست‌ها و اعتراض‌ها را هرزگرایی بانوان و بی‌غیرتی مردان و توطئه دشمن می‌‌نامند و با فرافکنی و بهانه‌تراشی و افترا و توهین به منتقدان و معترضان، می‌خواهند ناتوانی خود را در اداره جامعه توجیه کنند. اظهارنظر و افکاری بیان می‌شود که قرن‌ها با جامعه نوین ایران فاصله دارد که در نتیجه جامعه دچار چنان وضعیتی می‌شود که تملق و بله قربان گوئی و تمجید و مدیحه‌سرائی جای نقد و چالشگری را می‌گیرد و تمامی منتقدان و معترضان دشمن پنداشته می‌شوند و اگر چاره‌ای برای تغییر این وضع اندیشیده نشود، خواه ناخواه ادامه این روند جامعه را به سوی مشکلات اقتصادی اجتماعی سوق می‌دهد.

جهانگیر ایزدپناه

نسخه مناسب چاپ