دربارة حضور زنان در تاریخ تصوف و جوانمردی
زنان درعرفان و فتوت
 

از نخستین روزهای تاریخ اسلام، برخلاف محدودیت‌ها و تبعیض‌هایی که در باورها و مناسبات وجود داشت، صوفیان برای زنان برجسته و مؤمن جایگاه خاصی قایل بودند و آن‌ها را نماد تقدس، فضیلت و اقتدار معنوی می‌دانستند. این امر شامل همة گروههای صوفی نمی‌شد، اما شماری از آنها دارای نگرشی متفاوت و منشی برابر انگارانه بودند. پژوهشگران جدید در بررسی تاریخ تصوف با زنانی مواجه شده‌اند که نقش رهبری و مرشد معنوی صوفیان را برعهده داشته‌اند و به اصطلاح «عارفه» و «شیخه» نامیده می‌شدند. در برخی از جوامع اسلامی، زنان مرشد، به وعظ و تبلیغ می‌پرداختند، اگرچه غالباً مجالس خطابه یا شعرخوانی ایشان به جمع زنان محدود می‌شد. در موارد دیگر، حتی پیران طریقت و اصحاب زهد و تصوف نیز به مقام والای برخی زنان اذعان داشته و در نقش شاگرد آن‌ها ظاهر می‌شدند. جهان‌آرا، رابعة عدویه و دو تن از استادان مؤنث ابن عربی که خود شرح حال مختصری از آن‌ها به دست داده از آن جمله‌اند.

در سال‌های اخیر، با توجه به رشد منزلت و موقعیت زنان در جهان و از جمله افزایش سواد و آگاهی زنان در جوامع اسلامی، توجه عمیق‌تری نسبت به نقش بانوان برجسته در تاریخ اسلام و تصوف مبذول شده است. کتاب کلاسیک مارگرت اسمیت و تحقیقات آن‌ماری شیمل در این حوزه، به همراه برخی نوشته‌های لویی ماسینیون و کتاب‌هایی نظیر تک نگاری عبدالرحمن بدوی دربارة رابعه، انگیزه‌های بیشتری برای کاوش در نقش زنان صوفی ایجاد کرده است. معمولاً رابعه عدویّه را برجسته‌ترین نماد کلاسیک زن در تصوف قلمداد می‌کنند چنان که شیمل و بدوی بر این باور‌اند. هرچند احمد مهدوی دامغانی در مقدمة ترجمة فارسی زن در عرفان و تصوف اسلامی اثر شیمل نظر او را نقد کرده و از فقدان منابع دربارة رابعه تا قبل از اواخر قرن پنجم خبر داده است. زیبایی اشعار و قصص و منقولات مربوط به رابعه، خاصه روایات عطّار و جامی، همواره سبب برجستگی چهرة رابعه یا تاج الرجال شده و حتی خادمة او به نام مریم بصریّه نیز در عداد زنان محترم صوفیه ذکر شده است. اما قبل از رابعه، حتی در زمان حیات پیامبر(ص) از امّ حرام، خالة اَنَس‌بن مالک که از اصحاب و خادمان رسول‌الله(ص) بود و در زمان خلافت معاویه همراه سپاه اسلام در قبرس به شهادت رسید سخن گفته و پارسایی صوفیانه به او نسبت داده‌اند. بجز اینها، فهرست پرتعدادی از بانوان زاهده و عارفه را در کتب تراجم و طبقات و تذکره داریم که غالباً جز اسمی از آنها نمانده و گاه اشعاری شورانگیز در عشق الاهی از آنها برجای مانده و یا به آنها نسبت داده‌اند. اما غالباً بجز داستان‌هایی در شدّت پارسایی ایشان چیز دیگری در دست نیست. بحریّه موصلیه و ریحانة والهه و اَمَة‌الجلیل در قرون اولیه و رابعة شامیه، عارفه‌ای از قرن هشتم، نمونه‌هایی از این زنان‌اند که شعرهایی صوفیانه بدان‌ها نسبت می‌دهند. یکی از شخصیت‌های جالب در این میان شاوانا یا شعوانه، صوفی قرن دوم است که فضیل بن عیاض از او التماس دعا داشت. نظیر او زن پارسایی به نام امینة رملیّه اهل سوریه (و.۸۴۱م) است که بُشرحافی و احمدبن حنبل از او تقاضای شفاعت نزد خدا داشتند. غزالی رؤیاها و مکاشفاتی به شاوانا نسبت داده و کراماتی از آن زن نقل کرده است.

در اغلب تذکره‌ها، به چنین زنانی برمی‌خوریم، چنان که سریّ سَقَطی کرامتی از یک زن در میان مریدان خود می‌بیند. هنگامی که خبر غرق شدن پسرش را به او داده و او بر زنده بودنش تأکید می‌کند و سرانجام کودک را زنده می‌یابند. برجسته‌ترین چهرة زن صوفی در ایران، مربوط به نظام اجتماعی و معرفتی جوانمردان است و فاطمة نیشابوری (و.۸۴۹م) ملقّب به امّ علی، همسر احمد خضرویه صوفی اهل فتوت است که با ذالنون مکاتبه داشت. فاطمه دیدارهایی با بایزید بسطامی داشته و گویند حجاب هم در میان ایشان نبود تا آن‌که بایزید حنای دست یا خال چهرة او را دید و فاطمه به دلیل این نزول معنوی بایزید، دوباره چهره در حجاب کرد. این نوع داستان‌ها دربارة زنان صوفی به گونه‌های مختلف نقل شده و دائماً بازتولید می‌شود. اما محتوای اندک مذاکرات و نقل قول‌های فاطمه بیانگر ژرفای معرفت عرفانی و کیفیت والای زهد و ایمان وی بوده است. بجز همسر احمد خضرویه، برخی همسران صوفیان دیگر نظیر همسر احمدبن ابی الحواری، صوفی قرن سوم و محمدبن علی حکیم ترمذی (و.۹۳۶م) نیز مشغول توجه و دارای مقاماتی بوده‌اند. همچنین دختران و خواهران صوفیان بزرگ که نامشان در منابع و تذکره‌ها آمده، نظیر خواهر حلّاج و بُشرحافی و ذالنون و فاطمه دختر صوفی معروف ابوبکر کتّانی (و.۹۳۴م) که هنگام شنیدن موعظه‌ای از زبان سمنّون محبّ صوفی نامدار قرن سوم، از شدّت شیفتگی درگذشت. نقل است که شبلی به همراه یکی از مریدان زن خود به نزد حلاج رفت و از او دربارة تصوّف پرسید.

در قرون اولیه بر تمایزهای جنسیتی کمتر تأکید می‌شد و خصوصاً فتوتیان خراسان انجمن فتوت زنان داشتند و کریمة مروی (و. ۱۰۷م) به همراه خدیجة جهنیه (و.۱۰۶۷م) به گفتة لویی ماسینیون، بزرگان انجمن فتوت زنان بوده و تشکیلاتی تأسیس کرده بودند. مقام کریمه چنان بود که ابو حفص عمر سهروردی به تکریم از او یاد کرده است. شهدة کاتبة اَبُری صوفی قرن ششم، ام محمد عایشه و فاطمه بنت تاج‌الدین نیز نمونه‌های دیگری از صوفیان قرون هفتم و هشتم هستند.

از این زمان به بعد با گونه‌ها و تفسیرهای متفاوتی نسبت به زنان به‌طور کلّی و زنان صوفی روبه‌رو می‌شویم. همزمان با رشد تشکل‌ها و سلسله‌های صوفی و بسط اقتدار و سازمان این جریان‌ها، کیفیت متفاوتی از انگاره‌های جنسی و تفاوت‌ها نیز شکل می‌گیرد. اما تصوّف نسبت به قوانین سخت‌گیرانة حکومت‌ها و نگاه حقوقی فقها و مردسالاری رشد یافته در عرف اغلب جوامع و کشورهای اسلامی وضع بهتری در نگاه به منزلت و موقعیت زنان دارد. در خانوادة مولانا جلال‌الدین، کراخاتون که از خانواده‌ای مسیحی بود، رابعة ثانی نامیده می‌شد و کیمیاخاتون مقام و مرتبة خاصی داشت. دختران مولانا و عروسان او نیز در زمرة مریدان بودند و بعدها در مناطق ترکی، اعضای مؤنث نظام تصوف را باجی می‌نامیدند که بر نسبت معنوی خواهرانه تأکید دارد. شورانگیزتر از مولانا، ابن‌عربی و نقش زنان در زندگی و آثار اوست. او از زنان عارفه و صاحب کرامت اشبیلیه نام می‌برد که فاطمه بنت المثنّی نمونه برجسته ایشان و صاحب کرامات بسیار بود. همچنین شمسه و سرانجام دخترکی اصفهانی به نام نظام دختر امام مقام ابراهیم در مکّه که ابن عربی را دچار حیرت و شیفتگی غریبی کرد و اشعار شورانگیزی در پی عشق او سرود. همچنان که در مکه زینب القالیّه مرید زیبارو و ثروتمند ابن‌عربی نیز توجه او را جلب کرده بود. ابن عربی به زنان توجه زیادی داشته و همسر و دو خواهرش از قداست مقام عرفانی برخوردار بوده‌اند و از پانزده نفری که وی از نظر معنوی، خرقه بدیشان بخشید، چهارده تن زن بودند. جامی نیز این امر را تأکید کرده است و ابن‌عربی نه تنها به زنان جواز شرکت در کلاس‌ها و ارائه نظرات و تفاسیر عرفانی می‌داد، معتقد بود می‌توانند به مقام والای قطب نیز برسند.

در نظام خانقاهی، از ابتدا زنان حضور داشتند. در خانقاه ابوسعید ابوالخیر در میهنه، زنان حضور داشتند و پس از اجازة شیخ و استاد، همچون بی‌بی نیشی به خانقاه ابوسعید وارد می‌شدند. بعدها تنها به عنوان ناظر اعمال و مواعظ یا در اتاق جداگانه یا قسمتی که با پرده جدا می‌شد حاضر می‌شدند. اما به تدریج در اغلب خانقاه‌ها و سلسله‌ها محدودیت‌هایی ایجاد شد تا از حرف و حدیث و تهمت‌های جنسی در این باب بکاهند. تنها بکتاشی‌ها در ترکیه اجازة حضور گسترده به زنان دادند که آن هم با واکنش وسیع افکار عوام و متعصبان مذهبی، و حتی بعدها با انتقاد متجدّدان روبه‌رو شده و بدین علت و براثر آن آزار بسیار دیدند. از قرن ششم هجری به بعد، خانقاه‌های مخصوصی برای زنان وجود داشته که ما از وجود آن، حداقل در مکّه و مدینه و بغداد خبر داریم و این سه شهر در آن دوران مراکز با اهمیتی در جهان اسلام به شمار می‌رفتند. خانقاه بغداد که دارالفلک نام داشت و در ساحل غربی رود دجله قرار داشت توسط یک زن تأسیس شده بود و دختر آخرین خلیفة عباسی نیز رباطی برای زنان ساخته بود و آن را مدیریت می‌کرد. زنان بزرگ و مدیره موعظه می‌کردند و گاه مشایخ بزرگ و پیران آنها را تقدیس کرده و خطابه‌ای ایراد می‌کردند. در ایران، اغلب زنان و دختران صوفیان و پارسایان بزرگ از منزلت مشابهی برخوردار بوده‌اند. نوة احمدجام در خانقاه نیای خود چله‌نشینی می‌کرد و امینه خاتون نوة اوحدالدین کرمانی، شاعر قرن هشتم در دمشق به تعلیم و ریاضت می‌پرداخت. در دوران جدید نیز همسر میرزاحبیب خراسانی مجتهد عارف مسلک عهد مشروطه و دختر وی اهل زهد و سلوک و بدین امور مشهور بودند. از دخترخوانده‌اش اشعار زیبایی نقل شده است.

اما در حوزة شبه قاره، با توجه به موقعیت خاص زنان، تصوف به گونة خاصی در میان آنان تجلّی داشت. آن‌ماری شیمل، پیترآون، شمیم عباس و برخی دیگر از محققان به تفصیل در این باره تحقیق کرده‌اند. عمده‌ترین توجهات از زمان بایری‌ها جلب می‌شود. جایی که خواهر داراشکوه، فاطمة جهان‌آرا، تحت آموزش‌های نظری عمیق‌ عرفانی بود و داراشکوه دربارة استاد خود بی‌بی جمال خاتون یک فصل کامل سخن گفته و از وی به عنوان یکی از عرفای بزرگ قادریه نام می‌برد. برادرزادة داراشکوه، دختر اورنگ‌زیب به نام زیب‌النساء و خواهرش زینت النساء نیز اهل عرفان و امور خیریه بودند. با این همه در بسیاری از زیارتگاه‌ها و مساجد زنان حق ورود نداشته و باید از کنار پنجره عبادت کنند. حتی حق ورود به مزارات را هم ندارند و به ندرت همچون آرامگاه معین‌الدین چشتی در آجمر، هنگام برگزاری مراسم مخصوص مذهبی، یکی از زنان خانوادة آن شیخ می‌باید شمع روشنی را در بالای محل اجتماع زنان روشن کند و هنگامی که شمع را روی مزار قرار می‌دهند، زنان نیز حق ورود به مرقد را پیدا می‌کنند. با این حال، اغلب زنان از حقوق معنوی نیز برخوردار نبوده و حتی در صورت اشتهار به پارسایی و مقام عرفانی نیز نام آنها را نمی‌بردند و تنها با عنوان خادمة خداوند یا همسر فلان و دختر بهمان و مادر پسران نامیده می‌شدند. به ندرت نام زنانی چون بوبو راستی در برهانپور هند یا بانویی به نام فاطمة حجارانی در سند که به مقام مرشدی هم رسید، دیده می‌شود. حتی در عثمانی هم به جای نام آنها اشارت‌های شاعرانه‌ را مطلوب دانسته و بر مزار برخی زنان عارفه می‌نوشتند: نظیر پیشی‌‌لی سلطان به معنی بانوی صاحب گربة کوچک و یا کاری آغدی سلطان یا بانو برف باریده است! در شبه قاره، اغلب زنانی که صاحب اسم و رسم هستند، بانوانی در افسانه‌های بومی و روستایی‌اند که از فرط عفّت یا برای حفظ عفّت به نحوی افسانه‌وار درگذشته‌اند. گاهی زیارتگاه‌های کوچک و دور افتاده‌ای برای این صاحبان افسانه‌ها ساخته شده است.

سرانجام این‌که مطالعات دانشگاهی در دوران اخیر، بسیاری از زنان را به تصّوف علاقمند ساخته که برخی از آنان نیز به نظام و سلسله مراتب سنتی، از طریق پیر یا شیخ رجوع می‌کنند. برخی بانوان ثروتمند در ایران، ترکیه، مصر و حتی کشورهای عرب خاورمیانه نیز جزو مریدان معتبر طریقت‌های تصّوف هستند که البته غالباً تفننّی معنوی محسوب می‌شود. اما مطالعات و منابع عالی و آموزش‌های دانشگاهی، زمینة اثرگذاری برابر میان زنان و مردان در عرصة معارف عرفانی و شناخت تصّوف را فراهم ساخته است. این گرایش، حتی در میان دانشجویان غیرمسلمان در کشورهای غربی نیز دیده می‌شود.

نکتة آخر این‌که بسیاری از محققان تصّوف در ابتدای سلسلة زهد عارفانه، حضرت فاطمة زهرا(س) را مدّ نظر قرار داده‌اند. چهره و شخصیتی بی‌نهایت مهم که از طریق پدر بزرگوارش حضرت محمد(ص) نورمحمدی را حمل می‌کند و از طریق همسرش علی(ع) که سرسلسلة اقطاب تصّوف و فتوّت است موقعیتی ممتاز یافته است. او مادر امام دوم و سوم شیعیان و شهید بزرگ کربلا امام حسین(ع) است. شیعیان از دختر فاضله و شجاع وی حضرت زینب نیز که بسیار پارسا و عالم بود در همین سلسله یاد می‌کنند. لویی‌ ماسینیون، نه تنها از موقعیت دینی و تاریخی فاطمه(ع)، بلکه رمز گونگی مرتبه و نام و منزلت وی سخن گفته و او را نماد ارتباطی عارفانه با جهان ملکوت دانسته است. با این همه، انگاره‌های تاریخی و مذهبی بر این نوع نظریه‌های تصوف شناسانه و عرفانی غلبه دارد.

مهم‌ترین اثری که قدما در باب زنان صوفی نوشته‌اند، اثر کلاسیک سُلَمی به نام ذکرالنسوة المتعبدات الصوفیات است که تذکره‌ای عالی دربارة زنان عارفه صوفی در صدر تاریخ صوفیه قلمداد می‌شود. ابن‌عربی و جامی نیز بخش‌های مستقلی از آثار خود را به زنان عارفه اختصاص داده‌اند. در دوران جدید، آن‌ماری شیمل، پژوهش‌های مفیدی دربارة موضوع فوق داشته که مهم‌ترین آنها زن در عرفان و تصوف اسلامی است. امروزه محبوبیت تصوف در میان زنان و فعالیت آنان در این زمینه، فراتر از گذشته است. در ایران گرایشات متنوعی از عرفان‌های وارداتی و مدیتیشن یا آموزش ذن و مراقبه به سبک استادان هندی و بودایی، تا درآمدن به سلک طریقت و بیعت با شیوخ و سفر و زیارت مقابر مشایخ بزرگ عرفان توسط بانوان رواج تام دارد. گیتی خوشدل یکی از آموزگاران و مترجمان مراقبه و مدیتیشن در ایران است که کتابهایش خوانندگان زیادی داشته و دارد. روان‌شناسی براساس مراقبه و معرفت‌ نفس و طی مراحل، یوگا و اعمال و آداب تمرکز جسمی و روحی در این گرایشات همپای آموزش نظری و طی طریق متعارف صوفیان مورد توجه است. شیوا کاویانی نیز محقق و مترجمی عرفان مسلک است که تألیف و تحقیق در عرفان نظری را نیز دنبال کرده است. در اروپا و آمریکا زنان برجسته‌ای در تصوف اشتهار دارند. از جمله فیلیپا دومنیل که با نام صوفیانه شیخه فریحه فاطمه رهبر فرقة نوراشکی جراحی در نیویورک است. دوریس لسینگ رمان‌نویس بزرگ انگلیسی و برندة جایزه نوبل نیز یک صوفی عضو فرقة نقشبندیه است.

زنانِ جوانمرد

فتوت غالباً به جنبه‌های اجتماعی و بیرونی تصوف پیوند می‌یافت و نخستین سرچشمه‌های آن را می‌باید در قرون اول و دوم هجری در خراسان بزرگ پی گرفت. برخی محققان ریشه‌های آن را به مناسبات مردمی ماقبل اسلام مرتبط می‌دانند. از همان ابتدا نشانه‌هایی در دست است که زنان نقش بارزی در تشکّل‌ها و آیین‌های فتوتی که به آن جوانمردی و به گویش کهن‌تر «جُوامردی» می‌گفتند ایفا می‌کردند.

لویی‌ ماسینیون، شفیعی کدکنی و آن‌ماری شیمل معتقدند که مفهوم آغازین فتوت و جوانمردی، ظاهراً تعارضی با زن بودن نداشته است و جوانمردی و فتوت صفتی بوده است که هر انسانی می‌توانسته واجد آن باشد. از تأمل در کتاب ذکر‌النسوة‌ المتعبدات تألیف عبدالرحمن سلمی چنین دانسته می‌شود که بسیاری از این زنان زاهد و عارف و صوفی، دارای ویژگی فتوت بوده‌اند. درک این تمایز تاریخی، برای مطالعات مربوط به فتوت بسیار اهمیت دارد زیرا از میانة قرن ششم به بعد و عمدتاً در تشکیلات فتوت عصر خلیفه الناصر (حدود ۶۲۲ـ۵۵۲ق) محدودیت‌هایی برای زنان وضع نشده و زن بودن را مخالف با عضویت در آیین فتیان می‌دانستند به گونه‌ای که اساساً یکی از شرایط ورود به جوانمردی را مذکر بودن می‌دیدند. در کتاب الفتوة‌ اثر ابن‌معمار که تجلّی فتوت ناصری و شعایر پرشمار آن است، آشکارا این مسئله منعکس شده است. زیرا از این زمان فتوت به مجموعه‌ای از تشریفات بدل می‌شود و مراسم و مجموعة بی‌شماری از اصطلاحات و نمادهای سطحی در آن غلبه می‌یابد. ابن معمار در مورد شرایط صحّت فتوت در کنار بلوغ و عقل و دین و استقامت و حال و مروت، مرد بودن را هم ذکر می‌کند و بعد از او در اغلب فتوت‌نامه‌ها این شرایط لازم دانسته شده است از جمله در فتوت‌نامة عبدالعظیم‌خان قریب که در حدود قرن نهم یا اندکی پس از آن نوشته شده است. در این فتوت‌نامه به تحقیر از زنان یاد شده است.

به جز فتوت‌نامه‌ها و منابع کلاسیک تصوف، جست‌وجوی فعالیت و پویش زنان در نظام جوانمردی در ادبیات و حکایات عامه بازتاب گسترده‌ای دارد و چون کم‌تر از کتب رسمی و ایدئولوژیکی دستخوش تحریف و تغییر بوده، می‌توان به ضرس قاطع گفت که در ابتدا جوانمردی یک صفت عام و فاقد تمایز جنسیتی بوده است. در کتاب سلمی و نیز در بخش زنان صوفی از نفحات‌الانس جامی و آثار دیگر، از مشایخ بزرگ خطاب به برخی زنان به صفت و عنوان «جوانمرد» یاد شده است. از جمله ذوالنون خطاب به جاریة مجهوله در اواخر سدة دو یا سه هجری و یا فهرستی که سلمی از زنان ثروتمند و ایثارگر و فعال در گروه‌های جوانمردی ارائه می‌دهد نظیر ام‌علی، رابعه بنت اسماعیل، فاطمه بنت احمدبن هانی نیشابوری، جمعه بنت احمد، عایشة مروزیه، عبدوسه، آمنة مُرجیه، فاطمه بنت عمران، فاطمه خالقهیه و غیره که در خدمت فقرا و مشایخ بودند و اموال کثیر داشتند و آن را بذل کردند. برخی از این زنان همسران یا خواهران یا مادران و دختران صوفیان برجسته بودند. از عایشة مروزیه، همسر احمدبن سری که در قرن چهارم می‌زیسته، نقل کرده‌اند که گفت: «هیچ طعام بر دهان من خوش نیامد مگر این‌که آن را با یکی از فقرا یا در راه یکی از ایشان یا هنگام مشاهدة یکی از ایشان صرف کردم.» فاطمه دختر احمدبن هانی نیشابوری نیز مصاحب ابو عثمان حیری بود و ابو عثمان درباره‌اش می‌گوید: «مهربانی و تعهد فاطمه در حق فقرا، ارفاق فتیان بود چرا که عوضی برای آن نه در دنیا و نه در آخرت طلب نمی‌کرد.» این زنان نه تنها رفتار جوانمردانه داشتند، بلکه صاحب مقام و نظریه در فتوت نیز بودند. فاطمه خواهر ابوعلی رودباری که در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم می‌زیست، یکی از این زنان بود. عبدالرئوف مناوی در طبقات الاولیاء دربارة وی آورده: «ابوعلی گوید: روزی در جوانمردی سخن گفتم و نزد خواهرم رفتم. مرا از آن آگاه کرد و گفت: به من حواله شده است در حالی که اسرار حق را نگه دارم، تو را بر آن چه به خدا نزدیک می‌سازد برانگیزانم. جوانمردی برخلق، شفقت بر آن‌ها و تحمل آن‌هاست و این که با مشاهدة نقصان خودبینی آن‌ها از تو برترند. آفرین گفتم این تعریف را که او از جوانمردی کرد.» اما شاید مهم‌ترین چهره در میان زنان جوانمرد خراسان فاطمة نیشابوری بوده و ستایش‌هایی که از او شده، نصیب کمتر کسی از بزرگان اهل تصوف شده است. بایزید و ذوالنّون او را تمجید کرده‌اند و بایزید گفت: «در سراسر عمر خود جز مرد و زنی ندیدم و آن زن فاطمة نیشابوری بود. از مقامی او را خبر ندادم مگر این که او آن را به عیان دریافته بود.» ذوالنون از وی طلب موعظه و نصیحت می‌کرد و با اشاره به او می‌گفت: «وهی‌ استاذی». روزبهان نیز گفت‌وگویی میان او و حلاج را ـ آن‌گاه که بر صلیب بوده ـ نقل کرده که فاطمه از آن شهید مفهوم تصوف را می‌پرسد که البته افسانه است ولی مقام فاطمه را مورد تأکید قرار می‌دهد. آن ماری‌ شیمل با اتکا به پژوهش‌های لویی ماسینیون معتقد است که زنان در قرن چهارم، تشکلی به نام «فتوت زنان» داشته‌اند. مؤسس آن خدیجة جهمیه بوده و زنانی نظیر کریمه دختر احمد مروی نیشابوری از اعضای آن بوده‌اند. این زنان از تصوف نظری و عملی بهرة وافر داشته‌اند. گاهی نظیر کریمه تجرد اختیار کرده و مجاور مکه می‌شدند اما اعضای این انجمن فتوتی بودند که اصول جوانمردی را تعلیم می‌داد و به بخشندگی و ایثار و پارسایی شهرت داشتند.

در سنوات بعد و قرون میانه، زنان جوانمرد به صورت تشکل حضور ندارند اما بی‌شک به صورت فردی فعال بوده‌اند و این امر را می‌توان از تذکرة بسیاری از زنان پارسا، بخشنده و اهل زهد و عرفان دانست. به دلایل تاریخی و ایدئولوژیکی، هرچه از قرون اولیه بیشتر عبور می‌کنیم، نقش و نام و حضور زنان در منابع رسمی و غیررسمی تصوف کاهش می‌یابد. جوانمردی نیز از این مجموعه خارج نیست.

code

نسخه مناسب چاپ