30 آبان (۲۱نوامبر) از سوی سازمان ملل، روز جهانی تلویزیون نامگذاری شده است؛ رسانهای قوی، تأثیرگذار، پرمخاطب و البته جهانشمول. سازمان ملل هدف از چنین اقدامی را ترغیب کشورها به تبادل برنامههای تلویزیونی، بهویژه برنامههایی که به گسترش صلح، توسعه اجتماعی و اقتصادی و تقویت مسائل فرهنگی جوامع کمک میکند، اعلام کرده است.
نگاهی به اطراف تکتک ما نشان میدهد زندگی روزمره و سبک زندگی تا دوردستترین افقهای فکریمان چه تأثیر عمیقی از تلویزیون گرفته و خواهد گرفت، لذا تحلیل عملکرد و مسیر گذشته و آینده این رسانه و نقاط قوت وضعف آن بهخصوص در جامعه ایران، از اهمیت کلیدی برخوردار بوده و بهنوعی تعیین مسیر آینده محسوب میشود.
به بهانه این روز با دکتر محمدمهدی فرقانی، پژوهشگر و استاد برجسته ارتباطات و روزنامهنگاری به گفتگو نشستهایم تا شنونده نکاتی خاص درباره شیوه عملکرد رسانه تلویزیون در ایران و جهان و میزبانی آن از سوی افکار عمومی باشیم.
تلویزیون بهعنوان یک رسانه چه تأثیری بر مردم جهان و شئون مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و سبک زندگی داشته است؟
رسانه تلویزیون به نوعی نگاه به جهان، زندگی و هستی را کمابیش تغییر داده است، بهخصوص از اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی که پخش ماهوارهای تلویزیونها آغاز شد، جهان دگرگون شد و مردم با تصاویری دیگر به جز محیط پیرامونی و زندگی روزمره خود روبهرو شدند.
این مواجهه هم دارای نکات مثبت و هم منفی است. از منظر نگاه مثبت، تلویزیون، دانش، آگاهی و رشد شناختی برای مردم ایجاد کرد و به نوعی شهروندان جهانی ساخت، همچنین ارتباطات بینالمللی تغییر یافت و تقویت شد. اما از نقطهنظر منفی، مشاهده تصویر جهانی در تلویزیون، نارضایتیهایی در برخی جوامع ایجاد کرد، چراکه مردم برخی کشورها زندگی خود را با کشورهای دیگر مقایسه کردند. ضمنا مشخص شد به لحاظ نقش و تأثیر رسانه، تلویزیون میتواند هم بر افکار عمومی و هم بر سیاستمداران و تصمیمگیران اثر گذاشته و مناسبات بینالمللی، رویدادها و تصمیمگیریها را جهت دهد.
بدین ترتیب تلویزیون به رسانهای بسیار محبوب و تأثیرگذار تبدیل شد، تا جایی که تولد امکانات جدید فناوری وگوشیهای تلفن همراه که همزمان میتواند صدا و تصویر و متن را مبادله کند هم نتوانست بر محبوبیتش تأثیر چندانی بگذارد و میبینیم تلویزیون هنوز جایگاه خودش را حفظ کرده است.
از سوی دیگر با پخش ماهوارهای، مشکلات قبلی دسترسی به تلویزیون از بین رفت و همه مردم در نقاط مختلف جهان توانستند به تمامی برنامههای تلویزیونهای مختلف دسترسی پیدا کنند. مردم میتوانند به گونهای هوشمندانه برنامههای موردنظر خود را انتخاب و مقایسه کنند؛ یعنی جهانشمول شدن پخش برنامههای تلویزیون، شهروندان را به طور پیوسته در معرض تصمیمگیری و انتخاب قرار میدهد که چه ببینند و چه نبینند و چه چیزی را پس بزنند. درحقیقت نحوه مواجهه مخاطب با تلویزیون، تأثیرگذاری آن را مشخص میکند.
تقریبا تمامی نظریههای ارتباطی، این تصور را که پخش هر محتوا و صدایی بهعنوان پیام، لزوما بر مخاطب تأثیر میگذارد رد میکنند. البته برخی نظریههای ارتباطی، مدافع تأثیر قوی تلویزیون بر گیرنده پیام هستند اما گروه بیشتری، از تأثیر محدود رسانهها و از جمله تلویزیون بر مخاطب سخن میگویند و معتقدند اولا مخاطب، گزینشگر و هوشمند است و تصمیم میگیرد که خود را در معرض چه برنامههایی قرار دهد. ثانیا مخاطب، برنامهها را تحلیل کرده و مورد نقد قرار میدهد.
سواد رسانهای امروز گسترش چشمگیری یافته و شهروندان جهانی با نگاه انتقادی به همه محتواها و از جمله برنامههای تلویزیون نگاه میکنند و آن را مورد نقد و بررسی و بهخصوص مقایسه قرار میدهند. آنها محتوای پیام را از شبکههای تلویزیونی مختلف دریافت کرده و با هم مقایسه میکنند تا از محل این مقایسه، حقیقت را کشف کنند. اکنون این طور نیست که یک رسانه، نماینده تام و تمام حقیقت باشد و دیگری نباشد. مخاطب هوشمند امروزی، یک محتوای یکسان درجشده در رسانههای مختلف را مثل تکههای پازل کنار هم میگذارد و دقت میکند که کدام رسانه به کدام بخش محتوا پرداخته یا نپرداخته یا کدام بخش را مورد سانسور یا بزرگنمایی قرارداده و درنهایت با درایت، جمعبندی میکند که حقیقت ماجرا کدام است یا کدام بخش ماجرا بیان نشده است.
وضعیت تلویزیون ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت آن است که رسانه تلویزیون در کشور ما دقیقا از همان بدو تأسیس، منهای سالهای محدود و ابتدایی، رسانهای دولتی، رسمی و حکومتی بوده است. البته این وضعیت مختص ایران نبوده و کم وبیش در بیشتر کشورهای جهان منهای آمریکا، وضع تلویزیون به همین منوال بوده، یعنی این رسانه، دولتی و وابسته به دولت بوده و نگاه رسمی و حکومتی به رویدادها داشته است. اما از دهه ۹۰ میلادی به بعد، خصوصیسازی تلویزیون قوت گرفت و به استثنای کشورهایی محدود که خواستند شبکه دولتی تلویزیون خود را حفظ کرده باشند، در بیشتر کشورها شبکههای تلویزیونی خصوصی شدند. با وجود این و در عین انجام همان خصوصیسازی هم باید گفت تلویزیون در بیشتر کشورها با ساختار قدرت ارتباط دارد.
در ایران ما هم تلویزیون، رسانهای مطلقا دولتی و حکومتی است، همواره مشی ایدئولوژی، هژمونی و گفتمان رسمی را دنبال کرده و حتی سعی داشته این گفتمان رسمی را ترویج کند. برای همین اعتماد به این رسانه هم همواره محدود بوده است؛ در حالی که اعتماد، مهمترین سرمایه یک رسانه و از جمله تلویزیون بهشمار میآید.
حالا چرا این اعتماد کاهش یافته است؟ چون مخاطب، تلویزیون را بلندگوی صرف حاکمیت و دولت میداند که طبیعتا یک روایت را از هر ماجرایی بیان میکند و امکان طرح روایتهای مختلف، یا اصلا در آن نیست و یا محدود است. بدین ترتیب اعتماد اجتماعی به تلویزیون کاهش یافته و به دنبال آن، سرمایه اجتماعیاش ریزش کرده است؛ چون اعتماد و سرمایه اجتماعی رابطه مستقیمی با یکدیگر دارند.
البته همیشه این گونه نبوده، بلکه زمانهایی که رابطه دولت-ملت بهتر بوده، اعتماد اجتماعی به تلویزیون هم افزایش مییافته است، اما در مجموع، مخاطب ایرانی به رسانه تلویزیون بهعنوان سخنگو و بلندگوی رسمی حکومت نگاه میکند و لذا پیامها، اخبار، تفسیرها و دیگر محتواهایش با همین نگاه موردتحلیل قرار میگیرد.
بهعنوان یک کارشناس برجسته رسانه و ارتباطات، توصیه دلسوزانه شما به تلویزیون برای افزایش اعتماد و سرمایه اجتماعیاش چیست؟
بازسازی تمام یا بخشی از اعتماد عمومی به تلویزیون، نیازمند نگاه واقعگرایانه به واقعیتهای عینی و ملموس و در جریان کف جامعه است. تلویزیون نباید نگاهش به وقایع یکطرفه و یکسویه باشد، چرا که در این صورت، مخاطب محتوا را از رسانههای دیگر هم چک خواهد کرد و تفاوت ها را درمییابد.
درعین حال ما میدانیم که مدیریت و مالکیت تلویزیون رسما در اختیار دولت است و لذا ظرفیت و توانایی ارائه روایتی که در جهت خواست دولت نباشد، یا اصلا وجود ندارد و یا امکان تحققش کم است.
لذا راهحل نهایی و راهکار مناسب به نظرم این است که شبکههای تلویزیونی خصوصی تأسیس شود تا از محل آن نوعی رقابت شکل گرفته و تلویزیون رسمی پایگاه اجتماعی بهتری به دست بیاورد.
البته برخی از محتواها و موضعگیریهای تلویزیون در مورد واقعیتهای اجتماعی خوب بوده اما به هر حال مردم انتظار تحریف و دستکاری در واقعیت و بیان یک امر غیرواقعی و اعلام چیزی جز واقعیت را ندارند.
روشن است که مردم، خودشان محتوای عرضهشده را ارزیابی و تحلیل کرده و تصمیم میگیرند چگونه با هر رسانهای از جمله تلویزیون مواجه شوند و چه عکسالعملی داشته باشند.
من واقعیتی را به شما بگویم که امیدوارم بهعنوان یک اصل رسانهای و علمی موردتوجه قرار بگیرد. حتی اگر رسانهای قصد تبلیغ صرف یک موضوع را داشته باشد باز هم نیازمند داشتن سرمایه اجتماعی و جلب اعتماد مخاطب است و درغیاب چنین اعتمادی، تولید و انتشار پیام، تبدیل به یک امر مکانیکی میشود.
یعنی خبر منتشر خواهد شد اما در باور عمومی پذیرفته نمیشود، چرا که مخاطب با دسترسی به دیگر منابع خبری یا محتوایی، پیام منتشرشده را با دانستههای خودش و همچنین آنچه در متن جامعه میبیند، مقایسه و تلاش میکند با کنار هم قرار دادن تکههای معماگونه ماجرا، احیانا دستکاری یا تحریف صورتگرفته را کشف نماید و کشف احتمالی این نقاط به معنی کاهش مجدد اعتماد است.
در نهایت این که در غیاب اعتماد و پایگاه اجتماعی، هر رسانهای از جمله تلویزیون، فقط بودجه و هزینهها را تلف خواهد کرد و راهحل جلوگیری از این اتلاف هم بازگشت به کارکرد واقعی رسانه، یعنی گزارشگری متن جامعه و پرداختن به آن چیزی است که مخاطب میخواهد یا نیاز اوست.
code