یادداشتهای دکتر اصغر دادبه/۲
خیام، متفکری پیشرو و روشن‌رای
 

درآمد: شوپنهاور، فیلسوف آلمانی سدۀ نوزدهم میلادی می‌گفت: «انسان، حیوان فلسفی است». مراد شوپنهاور از این سخن آن بود که پرسش‌هایی در باب جهان هستی مطرح است که تنها انسان بدان توجه می‌کند. همچنین، هرجا انسان بوده این پرسش‌ها هم مطرح بوده است.

برجسته‌ترین این پرسش‌ها را می‌توان در دو بیت از یک غزل منسوب به مولوی بازجست؛ پرسش‌هایی که البته پیش از مولوی مورد توجه خاص خیام قرار گرفته بود:

از کجا آمده‌ام،آمدنم بهر چه بود

به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

مانده‌ام سخت عجب کز‌چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده‌ست مراد وی از این ساختنم

آدمی در برابر این پرسش‌ها دو شیوه می‌تواند داشت:

ــ شیوۀ نخست، که روش اکثری است، کوشش در جهت یافتن پاسخ‌های قطعی است برای پرسش‌ها؛ شیوه‌ای که غالب مکاتب فلسفی، همچنین مکاتب الاهیاتی (دینی) در طول تاریخ در پیش گرفته‌اند، از افلاطون و ارسطو و ابن‌سینا گرفته تا بیشتر فیلسوفان عصر جدید غرب، که پاسخ‌یابی عادت خاص و عام است.

ــ شیوۀ دوم، که روش اقلّی است، طرح پرسش‌هاست و تأمل در آن‌ها و نه سعی در یافتن پاسخ‌های قطعی برای آن‌ها؛ شیوه‌ای که کمتر مورد توجه قرار گرفته، اما شیوه‌ای بسیار بنیادی در نگرش فلسفی است.

نگرش فلسفی خیام:

خیام، بی‌گمان، از شیوۀ دوم پیروی می‌کرد؛ آن هم در روزگاری که این شیوه چندان مورد توجه نبود. اگر دوسه رسالۀ فلسفی بازماندۀ منسوب به خیام، به‌واقع از خیام باشد، مثل «رسالۀ زلزله»، روش، همان روش رایج نخستین است. اما فلسفۀ واقعی خیام نه در آن رساله‌ها، که در رباعیات خیام یا رباعیات منسوب بدو بیان شده است.

در این رباعی‌ها به‌کارگیری شیوۀ دوم آشکار است؛ شیوه‌ای که بر بنیاد آن، هدف، طرح پرسش‌های فلسفی و تأمل در آن‌هاست، نه یافتن پاسخ‌های قطعی برای پرسش‌ها و تأکید ‌ورزیدن بر آن‌ها، که دست یافتن به پاسخ‌های قطعی چنین پرسش‌هایی ممکن نیست:

آنان‌که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

خیام می‌دانست پاسخ‌های قطعی و یقینی را در حوزۀ ریاضیات می‌توان باز جست، نه در حوزۀ فلسفه. آنچه فیلسوف می‌تواند انجام دهد طرح پرسش‌ها و تأمل در آن‌هاست:

آورد به اضطرارم اول به وجود

وز حیرتم از حیات چیزی نفزود

رفتیم به‌اکراه و ندانیم چه بود

زین آمدن و بودن و رفتن، مقصود!

نسبیت و قطعیت:

خیام قرن‌ها پیش از برتراند راسل، فیلسوف معاصر انگلیسی، دریافته بود که «اگر پاسخ دادن به پرسش‌های فلسفی کار فلسفه نباشد مطالعۀ آن‌ها کار فلسفه است» (مقدمۀ تاریخ فلسفۀ غرب). همچنین قرن‌ها پیش از راسل می‌دانست که نمی‌توان فلسفه را با این گمان مطالعه کرد که قادر است به پرسش‌های فلسفی پاسخ‌های صریح و قطعی بدهد و این ازآن‌روست که نمی‌توان درستی و نادرستی این پاسخ‌ها را به‌قطع معلوم کرد (مسائل فلسفه، ۱۹۹). بنگرید:

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آنکه بانگ آید روزی

کای بی‌خبران، راه نه آن است و نه این

تأملات خیامی:

شماری از رباعی‌های خیام طرح مسائل فلسفی است و برانگیختن تأمل خواننده نسبت بدان‌ها، و شماری کمتر از آن‌ها دعوت به یگانه راه رهایی است؛ دعوت به تنها امکانی که در اختیار ماست؛ دعوت به اغتنام فرصت، بهره‌مند شدن مادی و معنوی از لحظه‌ها؛ مسئلۀ مهمی که باید جداگانه بدان پرداخت که در این دعوت هم نکته‌ها نهفته است و حکایت‌ها:

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن

فردا که نیامده‌ست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

************************

هنگام سپیده‌دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه‌گری

یعنی که نمودند در آیینۀ صبح

از عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری

حاصل مطالعۀ پرسش‌های فلسفی و تأمل کردن در این پرسش‌ها آن است که از یک سو به تأمل‌کننده وسعت دید و عمق فکر می‌بخشد و، باز هم به گفتۀ راسل، او را از جزم‌اندیشی‌ای که در پرتو‌‌ غرور ناشی از علم به بار می‌آید محافظت می‌کند، و از سوی دیگر، شوق و علاقۀ او را به تفکر دربارۀ جهان هستی زنده نگه می‌دارد (مسائل فلسفه، ۱۹۲ و ۱۹۹) و در مجموع او را به «جوهر دانائی» و «توانائی»های برآمده از آن می‌رساند که به گفتۀ حکیم نظامی:

هرکه در او جوهر دانائی است

بر همه چیزیش توانائی است

آیا در نگاه مردم ما، به‌ویژه مردم فرهیختۀ ما، خیام مظهر دانائی و خردمندی نیست؟

code

نسخه مناسب چاپ