بخیه به آبدوغ ـ ۱۱
بخیه زدن های جرّاحان!
نوبت قبل، در خصوص این ضربالمثل که می گوید:«ریاضت کش بد اقبال، پینهدوز جنها گیرش میآید»، داستانی را نقل کردیم که ناقص رها شد، چون تا ته جا نشد! گفتیم مرد فقیر و بیچارهای بود که زیر خط فقر بود. روزی یکی از دوستان جنشناس در منطقه که از حال و روز او باخبر شد و او را پریشان و نالان دید، به وی پیشنهاد کرد که چطور است یک مدتی ریاضت بکشی و سختی بیشتری را تحمّل کنی، شاید که اجنّه به کمکت بیایند و گشایشی در کار و بارت پیش بیاید.
پس مرد فقیر داستان ما روزها و هفتهها زجر و ریاضت کشید و روز به روز هم لاغرتر و افسردهتر شد، تا اینکه یک روز ناگهان موجود عجیبی مثل قوز جن بر او ظاهر گشت. مرد فقیر گفت: «تو کی هستی دیگه؟ ترامپ نباشی؟!…» گفت: «نه، من جنّم و حالا در خدمت تو هستم ارباب!»
مرد فقیر با خوشحالی زائدالوصفی گفت: «ممنون جناب جن! لطف کنید به قصر پادشاه بروید و دو سه کیسه طلا و جواهر برایم بیاورید تا در بازار بفروشم و پول آن را در بانک پسانداز کنم و از سود آن گذران زندگی نمایم.»
جن اما همچنان سرجایش ایستاده بود. مرد فقیر بیاعصاب ما، عصبانی شد و فریاد زد: «قرمدنگ، پس چرا دستور مرا اجرا نمیکنی جنّ بیشعور؟!» جن، آهی کشید و گفت: «راستش من پینه دوز جنها هستم و فقط میتوانم همین کفش شما را تعمیر کنم. خودم هم تا اینجا با پراید آمدم!» مرد زیر خط فقر این داستان قدیمی امروزی شدۀ ما، دستی روی دست زد و با ناراحتی گفت:«این هم از شانس ماست. ریاضت کش بد اقبال، پینهدوز جنها گیرش میآید. تف به این شانس اکبیری ما!»
حالا حکایت ماست و بدشانسی شما!… باشد که ختم به خیر گردد. به هرحال، وقتی صحبت از بخیه زدن در میان باشد، پارگیهای زیادی ممکن است در اطراف رخ نماید که نیاز به بخیه زدن باشد. از سوراخ لایۀ ازون بگیرید که در بالاست، تا همین گسلهایی که روی زمین و زیر پای ما و شماست.
بخیه زدن، آنقدر خوب و مفید و سلامت زاست که حتی جامعۀ جرّاحان جهان نیز از آن استفاده میکنند. بخیۀ جرّاحی، روشی پزشکی است که از آن برای نگهداری بافتهای آسیب دیدۀ بدن یا بعد از عمل جرّاحی استفاده میکنند. نخ و سوزن در بخیههای جراحی، کلاسش بالاست. فرض کنید بخیه جراحی نبود و بعد از درآمدن از اتاق عمل، مجبور بودید دو طرف پارگی شکم یا هرجای دیگر بدن را به مدت چند روز با دستان خود نگهدارید که جوش بخورد!
نمیدانم شوخی بود یا جدّی که در اینترنت بیدر و پیکر، تصویر موزی را دیدم که پوست آن شکافته شده بود و سپس با نخ، بخیه زده شده بود و زیرعکس نوشته شده بود: «دانشجویان پزشکی، این گونه بخیه زدن را تمرین میکنند.»!
به نظرم که دیسک کمرش را عمل کرده بودند. چرا که همیشه احساس میکنم موز از این ناحیه دچار مشکل است. این گفتۀ شاعر خوش طبع ناشناس نیز گواه و شاهد همین مدّعاست:
مـوز را قوّتــی اگـر مـیبـود کمر خویش راست میفرمود!
ظاهراً به این بندۀ خدایِ از کار افتاده و صدجایش بخیه خورده، گفته بودند که اگر میخواهی تقویت شوی و قوّت پیدا کنی، بهتر است موز بخوری؛ و طرف این شعر موزناک(!) را در پاسخ گفته که در بالا عرض شد.
بسیاری از پارگیها و زخمها قابل بخیه خوردن و درست شدن است؛ اما تا زمانی که مربوط به جسم باشد. اگر روح و روان آدمی دچار زخم خوردگی و پارگی شود، دیگر به این آسانیها نمیشود به آن بخیه زد. شاعری به نام «محمد طاهر کاشی» در باب یکی از همین زخمها و آسیبها گفته است:
دانی که چیست. بخیۀ زخم زبان خلق؟
دندان ز درد بر سر دندان نهادن اسـت
فلذاست که در این سیر و سلوک طنز خود در این سال ها ـ بفرمایید در این عمر رفته ـ بسیار تلاش کردهام که از مسیر ادب و انصاف و اعتدال خارج نگردم و خارج نزنم. دلی نشکنم و آبرویی نبرم. نگاه انتقادیام اصلاحی باشد و نقد و نظرهایم به قصد انتقاد باشد، نه انتقام! فرق بسیار است میان این دو. از انتقاد، طنز برمیخیزد و از انتقام، هجو. و چه دور است از شأن و شخصیت این قلم که به سمت هجو رود. فقط که سلطان العارفین، حضرت «بایزید بسطامی» نباید بفرماید:«سُبحانی ما اَعظم شأنی»!… به قیافه ما هم میخورد!
code