دیشب آخرین شب پاییز بود؛ طولانیترین شب سال. یعنی فاصله میان غروب خورشید و تاریک شدن آسمان تا سرزدن دوباره خورشید و روشن شدن جهان و شروع روز، خیلی بیشتر از همه روزهای قبل و بعد آن بود.
مردم ایران، این شب تیره و تار و بلند را از ایام باستان تا به امروز جشن میگیرند. اما مگر طولانی بودن تیرگی و سیاهی و شب، جشن گرفتن دارد؟ نکند اجداد ما تاریکی را دوست داشتند؟
پاسخ این است: اصلا! ابدا! هرگز! اتفاقا ایرانیان عاشق نور و خورشید و گرما هستند. ایرانیان یا همان آریائیان مهاجر، به دلیل سرمای طاقتفرسای سرزمین سیبری به مناطق گرمتر در فلات ایران مهاجرت کردهاند و همواره در نیایشهایشان به درگاه یزدان پاک، بابت کشف آتش و برخورداری از نعمت گرما و نور، شکرگذاری کردهاند.
دانش نجومی ایرانیان، به حدی دقیق و درست بودهاست که از همان عهد باستان، دو جشن بزرگ و اصیل خود را بر مبنای تغییر آب و هوا به سمت اعتدال و غلبه روز و روشنی بر شب و سیاهی، پایهگذاری کردهاند که یکی جشن «شب چله» و دیگری جشن «نوروز» نام دارد.
شب چله یا همان شب یلدا، شب شکستن سرمای نیمکره شمالی، شب پایان تاریکی و آغاز زمستان سپید و بلندشدن طول روز است.
ایرانیان، به درستی دریافته بودند که آخرین شب پاییز، طولانیترین شب سال است؛ اما نه به اندازه چند ساعت یا حتی چند دقیقه؛ بلکه در حد چند ثانیه و کمتر از یک دقیقه!
اما خب چند ثانیه بیشتر در شب ماندن، برای مردمانی که یکی از باورهای کهن آنها احترام به نور و خورشید و روشنی است؛ اهمیت دارد. این شب را جشن میگیرند نه برای گرامیداشت طولانیبودن شب، بلکه برای دور هم بودن تا مبادا کسی در این سیاهی طولانی، تنها بماند، غمگین بماند، غصه بخورد و انتظار بکشد.
ایرانیان در این جشن خانوادگی و جمعی، قصهخوانی میکنند و فال میگیرند و خوردنیهای شیرین میخورند تا گذر از این شب سیاه برایشان آسان و خوش و بیغصه شود.
این تفکر زیبا در داستانهای کهن و باورهای ماندگار و ضربالمثلهای رایج نیز باقی است.
ما امسال هم، زاده شدن خورشید را کنار خانواده جشن گرفتیم.
امسال هم تاریکترین شب سال را با همدلی و دورهمی و مهربانی و عشق، پشت سر گذاشتیم.
از امروز، منتظر نعمت برف و سپیدی فراگیر و آفتاب بیشتر هستیم تا به بهاران پرشکوفه، به آسمان صاف و به اعتدال شب و روز و به سال نو برسیم.
تولد خورشید و زایش نور و امید مبارک همه ما باشد.
مردم ایران، این شب تیره و تار و بلند را از ایام باستان تا به امروز جشن میگیرند. اما مگر طولانی بودن تیرگی و سیاهی و شب، جشن گرفتن دارد؟ نکند اجداد ما تاریکی را دوست داشتند؟
پاسخ این است: اصلا! ابدا! هرگز! اتفاقا ایرانیان عاشق نور و خورشید و گرما هستند. ایرانیان یا همان آریائیان مهاجر، به دلیل سرمای طاقتفرسای سرزمین سیبری به مناطق گرمتر در فلات ایران مهاجرت کردهاند و همواره در نیایشهایشان به درگاه یزدان پاک، بابت کشف آتش و برخورداری از نعمت گرما و نور، شکرگذاری کردهاند.
دانش نجومی ایرانیان، به حدی دقیق و درست بودهاست که از همان عهد باستان، دو جشن بزرگ و اصیل خود را بر مبنای تغییر آب و هوا به سمت اعتدال و غلبه روز و روشنی بر شب و سیاهی، پایهگذاری کردهاند که یکی جشن «شب چله» و دیگری جشن «نوروز» نام دارد.
شب چله یا همان شب یلدا، شب شکستن سرمای نیمکره شمالی، شب پایان تاریکی و آغاز زمستان سپید و بلندشدن طول روز است.
ایرانیان، به درستی دریافته بودند که آخرین شب پاییز، طولانیترین شب سال است؛ اما نه به اندازه چند ساعت یا حتی چند دقیقه؛ بلکه در حد چند ثانیه و کمتر از یک دقیقه!
اما خب چند ثانیه بیشتر در شب ماندن، برای مردمانی که یکی از باورهای کهن آنها احترام به نور و خورشید و روشنی است؛ اهمیت دارد. این شب را جشن میگیرند نه برای گرامیداشت طولانیبودن شب، بلکه برای دور هم بودن تا مبادا کسی در این سیاهی طولانی، تنها بماند، غمگین بماند، غصه بخورد و انتظار بکشد.
ایرانیان در این جشن خانوادگی و جمعی، قصهخوانی میکنند و فال میگیرند و خوردنیهای شیرین میخورند تا گذر از این شب سیاه برایشان آسان و خوش و بیغصه شود.
این تفکر زیبا در داستانهای کهن و باورهای ماندگار و ضربالمثلهای رایج نیز باقی است.
ما امسال هم، زاده شدن خورشید را کنار خانواده جشن گرفتیم.
امسال هم تاریکترین شب سال را با همدلی و دورهمی و مهربانی و عشق، پشت سر گذاشتیم.
از امروز، منتظر نعمت برف و سپیدی فراگیر و آفتاب بیشتر هستیم تا به بهاران پرشکوفه، به آسمان صاف و به اعتدال شب و روز و به سال نو برسیم.
تولد خورشید و زایش نور و امید مبارک همه ما باشد.
code