تفسیر دکتر دینانی از «گلشن راز»
رازِ راز
گفتگو از:کریم فیضی ـ۷۲
 

ادراک
* در واقع، نور سیاه ذات، چشم را از کار می‌اندازد. پس باید چشم را کنار گذاشت و به قول مرحوم علامه‌ طباطبایی: برای رؤیت خورشید حقیقت عالم، ظلمتی در عالم وجود ندارد، بلکه اشکال از ناحیه ماست. او سبحانه را با دید عقل چون دید ظاهر ببینیم در حالی که دید عقل و چشم ظاهر جز ظلمت نمی‌بیند و در مقام رؤیت نور ذات، قوای آن دو از کار می‌افتد.
اشاره کردید که در روایات اهل بیت آمده است: لا تفکّروا فی ذات الله. این حدیث، درست معنی نشده است. تفسیر من از این روایت این نیست که فکر نباید کرد. مگر می‌توان فکر نکرد؟ مگر می‌توان به فکر دستور داد که نیندیشد؟ پس سخن معصوم این است که فکر نکنید به چیزی که قابل فکر کردن نیست. اگر هم فکر بکنید، فایده‌ای ندارد و بی‌سود است.
* در واقع، این فکر، فکر نیست:
چه نسبت خاک را با عالم پاک؟
که ادراک است عجز از درک ادراک
این التراب و ربّ الارباب، حدیثی است که به حضرت رسول‌اکرم(ص) نسبت می‌دهند. میان خاک و خدا چه ارتباطی وجود دارد؟ خاک چگونه می‌تواند به خالق خاک راه پیدا کند، اما حرف بعدی شبستری چنان عمیق است که اگر بگویم تمام فلسفه سقراط در همین نیم بیت گنجانده شده است، از من بپذیرید. می‌گوید: ادراک شما موقعی است که عجز از ادراک را درک کنید!
* به عبارت دیگر: شما وقتی به مقام ادراک می‌رسید که بدانید نمی‌توانید ادراک داشته باشید. عطار نیشابوری در «منطق‌الطیر» می‌گوید:
وصف او چون کار جان پاک نیست
عقـل را سـرمـایـه ادراک نیست
لاجرم هم عقل و هم جان خیره ماند
در صفـاتش بـا دو چشم تیره ماند
این حرف به نظر شما عجیب نیست؟
ادراک این است که درک کنیم که درک نمی‌کنیم. وقتی درک کردیم که نمی‌توانیم ادراک کنیم، به ادراک رسیده‌ایم و این همان معنایی است که من برای حدیث شریف «لاتفکروا فی‌ذات‌الله» در نظر می‌گیرم.
این حدیث به ما نمی‌گوید: فکر نکنید در ذات الهی، می‌گوید: نمی‌توانید به ذات الهی فکر کنید پس درک کنید که نمی‌توانید و این مهمترین درک است. این جهل بسیط نیست.
* شبستری انسان را به حسب ممکن‌الوجود بودن، سیه‌روی هر دو عالم معرّفی می‌کند که به نظر می‌رسد مراد از «سیه‌رو» در این مقام، ضعف و حقارت باشد:
سیه‌رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد، والله اعلم
این حرف درست است که ما ممکن‌الوجود هستیم و سیاه‌رو. عالم ممکن است و اساساً عالم ممکنات است. ممکن سیاه‌روست‌، چون هم می‌تواند باشد، هم می‌تواند نباشد. امکان شدن و نشدن از ممکن قابل جدا شدن نیست و اصلاً ذات امکان یعنی همین شدن و نشدن. این نوعی سیاه‌رویی است که تا ابد با موجودات امکانی هست.

code

نسخه مناسب چاپ