متأسفم که با شادروان حسن محجوب،دیر و در سنین کهولت او آشنا شدم؛ آشنایی کاملا فرهنگی به دلیل ارتباط مستمر به خاطر انتشار ۶ کتاب در شرکت سهامی انتشار که به همین سادگی رابطه کاری و اداری نماند. در این سنین امکان برقراری ارتباط عاطفی مشکل است اما نکویی خُلق و فروتنی رفتار حاصل عمری دانشپژوهی و تجربهاندوزی در آن مرد به راستی محجوب و شریف چنان بود که کمال احترام و ارادت مرا نسبت به او بر انگیخت. با آرامش و بیهیچ ادعا و مِنتی شخصا متون کتابهای برگزیده برای چاپ را میخواند. اگر ابهامی بود، اگر غلطی مییافت، یا اگر پیشنهادی برای بهتر کردن متن داشت، با دقت خطکشی و یادداشت میکرد و با نویسنده یا مترجم در میان میگذاشت. جالب اینکه نکات و پیشنهادهایش معمولا شایسته و بجا بود و موجب امتنان نویسنده منصف میشد. بیجهت نبود که درخت وجودش با غرقشدن در متون فرهنگی و ادبی بار دانش و فروتنی گرفته بود. اگر نکتهای را نمیدانست با دقت توضیح میخواست و تا پایان از فراگرفتن نکات تازه خشنود میشد. رفتارش نسبت به دیگران محترمانه و در نتیجه احترام برانگیز بود.
وقتی به دنبال حادثهای، راهرفتن برایش دشوار شد، غیبتش حزنانگیز بود و دوستان و دوستدارانش را نگران کرد. در سنینی که دیگران به استراحت میپردازند، کارش را که آموزاندن و آموختن بود به راستی دوست داشت و استراحت او، کارش بود و تا آخرین نفس زندگی پربار و شرافتمندانه داشت.
یادش گرامی باد.