سرایه
درین ناخوش مقام سست پیوند
چه ناخوش‌تر ازین پیش خردمند
که باشد یار عمری با تو دمساز
کند هر لحظه لطفی دیگر آغاز
به بزم وصل مدت‌ها درآیی
ز نو هر دم در عیشی گشایی
به ناگه حیله‌ای سازد زمانه
فتد طرح جدایی در میانه
خوش آن‌کس را که خوبا دلبری نیست
به وصل دلبران او را سری نیست
ز سوز عشق او را نیست داغی
ز عشق و عاشقی دارد فراغی
چنین تا کی پریشان‌حال گردیم
بیا وحشی که فارغ‌بال گردیم
به کنج عافیت منزل نماییم
در راحت به روی دل گشاییم
کسی را جای در پهلو نگیریم
به وصل هیچ یاری خو نگیریم
که باری محنت دوری نباشد
جفا و جور مهجوری نباشد
وحشی بافقی

code

نسخه مناسب چاپ