خسروشاهی نواندیش حوزوی
دکتر حمیدرضا خادمی
 

هشتم اسفند ۱۳۹۸، روحانیت شیعه یکی از نواندیشان خود را از دست داد. سیدهادی خسروشاهی رویکردی به دین را می‌پسندید که با دنیای جدید هم سازگاری داشته باشد. وی در اوج نزاع‌های سیاسی، به قم رفت. کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ رقم خورده بود. سیدهادی گرچه ۱۵ سال بیش نداشت، اما با اندیشه‌های سیاسی روز آشنا بود. نخستین بار در محله پامنار به دیدار آیت‌الله کاشانی رفت. کاشانی خانه‌نشین شده بود. علی حجتی کرمانی که در این دیدار او را همراهی می‌کرد، به کاشانی معرفی‌اش کرد: «آقازادۀ سیدمرتضی خسروشاهی.» کاشانی گفت: «خدا رحمتش کند. مرد ملا و باتقوایی بود؛ اما مجتهد عصر ما نبود. با انتخابات مخالف بود. ما را هم در کارها تأیید نکرد. از تبریز علمای درجه یک، کمتر وارد مسائل شدند. یکی از دلایل شکست نهضت هم عدم همکاری علمای بلاد بود». این سخن فتح بابی برای گفتگو شد. خسروشاهی از علاقه‌ خود به کاشانی گفت و از مخالفتش با منش سیاسی پدر: «آقا، من از زمان اقامت در تبریز به شما ارادت داشتم و با پدرم هم بحث می‌کردم؛ ولی ایشان می‌گفتند بزرگتر که شدی، می‌فهمی؛ اما من هر چه بزرگتر شدم، در عقیده‌ام راسخ‌تر شدم و بیشتر فهمیدم که چه باید کرد!»

خسروشاهی پا پس‌کشیدن از سیاست را درست نمی‌دانست. اگرچه آیت‌الله کاشانی را نمی توان از نواندیشان حوزوی محسوب کرد، اما خسروشاهی او را در مقابل برخی اندیشه‌های سنتی قرار می‌داد. از همین موضع هم از نواب‌صفوی دفاع می‌کرد؛ او را فردی تحول‌خواه در حوزه می‌دانست و تمجید می‌کرد. برخی دیگر از حوزویان از جمله امام موسی صدر را نام می‌برد و آنها را نماد تحول می‌دانست. بارها با امام صدر به مجالس و کنفرانس‌ها رفت و در برخی محافل، از اندیشه‌ خود گفت. یک بار صدر از خسروشاهی می‌خواهد نظرش را درباره موسیقی بگوید و او ضمن تحلیل موضوع، حرمت موسیقی به نحو کلی را مورد نقد قرار می‌دهد. امام صدر رأیش را ‌پسندید.

خسروشاهی از نخستین روحانیانی بود که در عرصۀ مطبوعات به فعالیت پرداخت. در آن زمانه، روی‌آوردن حوزویان به روزنامه‌نگاری پسندیده نبود و برخی روحانیان آنها را تحقیر می‌کردند. خسروشاهی در چنین فضایی وارد فعالیت‌ها مطبوعاتی شد و از ذم دیگران باکی نداشت.

خسروشاهی با جریان نواندیشی حوزوی بود و در خصوص برخی شخصیت‌های آن سخن می‌گفت و متأسف بود که این جریان خیلی دیرتر از وقت لازم، در قم و نجف سر برآورد. تاریخ شکل‌گیری این جریان در حوزه قم را سالهای ۱۳۲۸ ـ ۱۳۳۲ می‌دانست و به نظرش یکی از اصلی‌ترین جرقه‌های آن، فعالیت‌ «فدائیان اسلام» بود؛ گروهی خواستار تشکیل حکومت اسلامی. علاوه بر این، از شخصیت‌هایی نام می‌برد که پیشتاز این جریان در حوزه بودند: امام موسی صدر و حضرات مکارم شیرازی، سبحانی، نوری همدانی، موسوی اردبیلی، مفتح و مجدالدین محلاتی. می‌گفت اندیشۀ این افراد با جریان‌های سنتی متحجر و ارتجاعی فاصله داشت، ضمن اینکه با روشنفکری دینیِ خارج از چهارچوب اصالت‌های مذهبی نیز در تعارض بودند. در نظر او امتیاز آنها در مقایسه با جریان روشنفکری دینی عام، آگاهی از متون اصیل اسلامی است. با تأسف می‌گفت پرچمداران روشنفکری دینی، صرفا معلوماتی کلی در این زمینه دارند، بدون شناخت عمیق و آگاهی لازم؛ در حالی که نواندیشی حوزوی، زیر و بم این متون را می‌شناسند و بر اساس آن تحلیل می‌کنند.

خسروشاهی در نجف هم این جریان را فعال می‌دید و از برخی مؤثرینشان نام می‌برد: سید محمدباقر صدر، سیدمرتضی عسکری، محمدتقی حکیم و محمدرضا مظفر. این فرهیختگان شاگردانی هم تربیت کردند که توانستند در دیگر نقاط، جریان نواندیشی حوزوی را استمرار ببخشند: سید محمدحسین فضل‌الله، محمدمهدی شمس‌الدین و محمدجواد مغنیه که نواندیشی دینی در لبنان را رقم زدند. به عقیده او پیشتر نیز افرادی در عراق بودند که شعله نواندیشی حوزوی را افروختند، مانند محمدحسین کاشف‌الغطاء، مهدی خالصی‌زاده، سیدهبه‌الدین شهرستانی و… اینان در جنبش فکری ـ فرهنگی نجف و کاظمین نقش ایفا کردند؛ اما تحولی که جریان بعدی در حوزه‌های عراق پدید آورد، به‌مراتب وسیعتر و عمیق‌تر از گذشته بود.

خسروشاهی رگه‌هایی از این جریان را در حوزه علمیه کربلا هم می‌دید و حرکتی را که حضرات سیدمحمد و سیدحسن شیرازی شکل دادند، در همین راستا تفسیر می‌کرد. فعالیت‌ آنها در نشر مجلات و کتب جدید و پرداختن به تبلیغ، مورد توجهش بود و با آنکه آثاری نیز در میان شیعیان عراق و کشورهای خلیج فارس بر جای نهادند، اما ایشان را حاضر در جریان نواندیشی حوزوی به شمار نمی‌آورد، چرا که در زمینه‌هایی چون مخالفت با روشنفکران نجف و یا تجویز اعمالی چون قمه‌زنی پیشگام بودند! خسروشاهی این نحو مواجهه را نمی‌پسندید و قمه‌زنی را موجب وهن دین و هتک حرکت تشیع در سطح جهانی می‌دانست: «در کربلا، روز عاشورا شاهد بودم «موکب تطبیر الطلاب العلوم الدینیه» (هیأت قمه‌زنی طلاب) راه افتاد که وابسته به این جریان بود! بی‌تردید این قبیل اعمال با روشن‌اندیشی دینی سازگار نیست».

در عراق نواندیشی حوزوی با تأسیس برخی نهادها، شکل منسجمی یافته بود و خسروشاهی فعالیتشان را در فضای حوزه مؤثر می‌دانست و آن را می‌ستود؛ از جمله تأسیس «کلیه الفقه» در نجف به همت محمدرضا مظفر و «کلیه اصول الدین» در بغداد به همت سیدمرتضی عسکری. مؤسسه اولی فصلنامه «النجف» را منتشر می‌کرد و مؤسسه دومی فصلنامه «الأسلام» را. هر دو سویه‌های نواندیشانه داشتند، از موضعی جدید به مسائل می‌نگریستند، به طرح ایده‌های نو اقدام می‌کردند. خسروشاهی می‌گفت این مجلات از کارهای مثبت و از امتیازات جریان روشن‌اندیشی حوزه نجف بود. با وجود جوّ سنتی حاکم بر نجف، این مؤسسات توانستند طلاب بسیاری تربیت کنند. برخی از آنها به تحصیلات دانشگاهی هم اقدام کردند: «تحمل تبعات این نوع اقدامات در نجف، صبر و استقامت ویژه‌ای می‌طلبید که خوشبختانه جریان نواندیشی نجف آن را داشت». خسروشاهی در این مسیر، حمایت مرجعیت نجف را هم می‌ستود و می‌گفت پشتیبانی عملی و معنوی حضرات حکیم و خویی در پیشرفت این نهادهای جدید و استقامت آنها در مقابل ارتجاع متحجر، نقش عمده‌ای داشت، به‌ویژه که بعضی از فرزندان آیت‌الله حکیم، از جمله سید محمدباقر، از شاگردان این مکتب در حوزه نجف بودند.

خسروشاهی پس از بیان اهمیت و ضرورت این نگرش در حوزه، تفاوت اساسی میان حوزه‌های اهل سنت و شیعه را در همین رویکرد می‌دید و می‌گفت در میان اهل سنت، باب اجتهاد بسته است و اغلب حاضر نیستند از چارچوب فتاوی «ائمه اربعه» پا فراتر بگذارند؛ در حالی که شیعه همواره مفتخر به «اجتهاد» است و باب آن را مفتوح می‌داند. این امر به بازتر شدن مسیر اندیشه می‌انجامد و به مجتهد این امکان را می‌دهد که حتی در مسائل قطعی، به مصلحت روز بیندیشد و با عناوین ثانویه، احکامی را مناسب با شرایط زمانه وضع کند یا تغییر دهد؛، هرچند بعضا از این امکان به نحو شایسته‌ای استفاده نشده است.

سیدهادی خسروشاهی ویژگی‌هایی را برمی‌شمرد که نواندیشان حوزوی باید به آن اهتمام ورزند:

الف) تببین مفاهیم اسلامی

او یکی از اصلی‌ترین عوامل جدایی نواندیشان حوزوی از دیگر روشنفکران را، فهم مفاهیم اسلامی می‌دانست و معتقد بود سایر روشنفکران، صرفا معلوماتی در خصوص مفاهیم اسلامی دارند؛ اما نواندیشان حوزوی این قابلیت را دارند که این مفاهیم را به‌خوبی درک کنند و زوایای آن را مورد تأمل قرار دهند. از این جهت نواندیشان حوزوی می‌باید نخست به تبیین صحیح مفاهیم بپردازند؛ مفاهیم اسلامی را که سایرین درک دقیقی از آن ندارند، درست ترسیم کنند. جبهه روشن‌اندیشی اسلامی در هر دو حوزه سنی و شیعه، باید با استناد به کتاب و سنت و عقل، به تبیین دقیق و اصولی مفاهیم اسلامی بپردازد: «پس از بررسی کامل، کتاب‌های حدیثی را که متأسفانه مملو از اسرائیلیات است، تنقیح و تهذیب نمایند تا راه و زمینه پیدایش تحجرگرایی که موجب پیدایش تجددزدگی است، مسدود شود».

ب) توجه به مقتضیات زمان

خسروشاهی یکی از عوامل جداکننده میان نواندیشان حوزوی و دیگر طلاب علوم دینی را در توجه آنها به مقتضیات زمان و مکان می‌دانست و از حوزویانی که به دنبال چنین رویکردی هستند، با عنوان «روشنفکر واقعی حوزوی» یاد می‌کرد. همچنین توجه به نیاز روز را مورد توجه قرار می‌داد و می‌گفت در دنیای امروز، طرح برخی مباحث هیچ اثری ندارد و خواهان تغییر در کتب درسی حوزوی بود. به عقیده او نواندیشی حوزوی می‌باید از این مباحث بگذرد. کسی که در این طریق قدم برمی‌دارد، در درازمدت اثر می‌گذارد. چنین فردی می‌تواند از آسیب‌هایی که ممکن است بر اساس برداشت ناروا از دین و ایمان، به زندگی مردم وارد شود، ممانعت کند و دست‌کم از آن بکاهد.

ج) دوری از عوام‌زدگی

یکی از انتقادهای خسروشاهی به برخی ساختارهای حوزوی، گرایش به عوام‌گرایی است. وی از مرحوم مطهری یاد می‌کرد که بارها این مهم را تذکر داد، اما کمتر گوشی شنوایی یافت: «شعارگرایی و عوام‌زدگی و ترس و واهمه، با رسالت جریان روشنفکری واقعی حوزوی سازگار نیست». وی در نقطۀ مقابل، جریانی را می‌دید که بدون در نظر گرفتن مقتضیات فرهنگ اسلامی، دست به دامان دستاوردهای غربی می‌شوند. آن را «روشنفکری تجددزده» می‌نامید. معتقد بود این گرایش در پوشش روشنفکری، در مسلمات دینی ایجاد تردید می‌کند و عقاید مردم را متزلزل می‌سازد. در نظر خسروشاهی، راه بدیل در مقابل این دو گرایش، توجه به رویکردی است که بر پایه‌ سنت دینی و متون اسلامی، به اقتضائات زمانی و مکانی توجه دارد؛ نواندیشی حوزوی چنین راهی را انتخاب کرده است.

د) بستر لغزش

خسروشاهی از بستر لغزش در جریان نواندیشی حوزوی هم می‌گفت و عدم تسلط بر علوم اسلامی را یکی از موجبات لغزش می‌دانست؛ زیرا اگر در زمینه‌ای سواد لازم نباشد، احتمال انحراف وجود دارد. می‌گفت سرمنشأ همه لغزش‌ها و انحراف‌های حوزوی، بی‌سوادی است. امام‌خمینی در این زمینه تعبیر «نیمه‌ملا شدن» را به کار می‌برد و خسروشاهی آن را می‌پسندید. می‌گفت اگر طلبه‌ای در زمینه‌ای هیچ اطلاعی نداشته باشد، بهتر است تا اینکه در یک عرصه نیمه‌ملا شود! علت بسیاری از انحراف‌ها در عرصه علوم اسلامی را نیز همین امر می‌دانست و برای نمونه می‌گفت: در طول تاریخ اسلامی، حتی در عصر ما، از سید محمدعلی باب بگیرید تا سید احمد کسروی و بقیۀ دین‌سازان و انحراف‌یافتگان و روشنفکرنمایانی چون تقی‌زاده و دشتی و امثالهم، همه و همه تحصیل‌کردگان حوزه‌ها بوده‌اند. علت اصلی انحراف آنها، نیمه‌ملا شدن بود؛ آنها به زوایای مباحث اسلامی اشراف کامل نداشتند. از همین رو قسمتی از دین را می‌دانستند و بخش دیگر را در نظر نمی‌آوردند. همین هم به انحراف آنها انجامید. این عاملی است که نواندیشان حوزوی می‌باید آن را در نظر داشته و در دامش نیفتند.

هـ) مواجهه با دستاوردهای جدید

خسروشاهی به استفاده از ابزارهای جدید در حوزه‌های علمیه توجه داشت و می‌گفت: جریان نواندیشی حوزوی می‌باید از این دستاوردها استفاده کند و خود را از آن بی‌نیاز نداند. آشنایی طلاب با زبان‌های خارجی از ضروریات است. استفاده از وسایل و فنّاوری و ابزار جدید ارتباطی را در فهم از جهان جدید مورد توجه قرار می‌داد و آن را سبب تکمیل مراحل تحصیلی می‌دانست: «نسل جدید حوزه‌های علمیه، مسائل روز و آگاهی بخشیدن به آنان و آموزش علوم جدید و زبان‌های معروف ملل دیگر، و در اختیار قرار دادن کتاب‌های جدیدی که درباره اسلام در جهان اسلام چاپ و منتشر می‌گردد، آماده ساختن مقدمات استفاده عام‌تر از وسایل ارتباط‌جمعی، حتی ماهواره‌ها راه درستی برای بیداری، هوشیاری و در نتیجه پیشبرد جریان نواندیشی یا روشنفکری در حوزه‌ها خواهد بود».

وی از برخی خطرات این عرصه هم سخن به میان آورده است. می‌گفت توسعه این امور و استفاده از دستاوردهای جدید، خطرهای جدی هم ممکن است داشته باشد. یکی از آنها تزلزل فکری کسانی است که هنوز از لحاظ تحصیل علوم اسلامی و شناخت عمیق مفاهیم دینی، به مرحله لازم و کمال نرسیده‌اند: انحراف‌های فکری بعضی‌ها که در گذشته و یا امروز شاهدش هستیم، عمدتا ناشی از همین نقطه آسیب‌پذیری است. این است که در این زمینه، انتخاب همراه با تدبیر را به نواندیشان حوزوی توصیه می‌کرد.

و) نمونه‌‌ای از نواندیشان حوزوی

سیدهادی خسروشاهی ضمن آنکه شروطی را برای نواندیشان حوزوی برمی‌شمرد و توصیه‌هایی در این زمینه می‌کرد، از ذکر مصادیق موفق این عرصه هم غافل نمی‌ماند. او برخی افراد نامور و حتی کمتر شناخته‌شده در این عرصه را نام می‌برد: سید هبه‌الدین شهرستانی، فردی که در عرصۀ علوم اسلامی تحقیق می‌کرد، اما از دستاوردهای جدید بشری هم غافل نبود. او کتابی نوشته با عنوان «اسلام و هیئت». این کتاب نمونه‌ای است از توافق علم جدید با آیات و روایات. او فتح بابی در این زمینه کرده و دیگر پژوهشگران هم می‌باید راهش را دنبال کنند. البته در این زمینه می‌باید «زبان علم» و «زبان دین» را از یکدیگر تفکیک کرد؛ نمی‌توان این دو را با هم درآمیخت.

و اما از نواندیشان حوزوی ناشناخته که درصدد مقابله با خرافات دینی برآمدند، خسروشاهی به عنوان نمونه از شیخ جعفر اشراقی نام می‌برد؛ می‌گفت آیت‌الله اشراقی به علت مخالفت با خرافات و بدعت‌ها و قمه‌زنی (به عنوان شعائر حسینی)، متهم به وهابی‌گری شد! در حالی‌که او خواستار تحریف‌زدایی از تعظیم شعائر الهی و عزاداری حسینی بود. آنگاه گلایه می‌کند که: «متأسفانه روز به روز بر کمّ و کیف این شعائر افزوده شد! بخشی از عوام‌الناس نیز با همکاری عملی بعضی از روحانیون، آن را توسعه دادند!»

تلاش در راه خرافه‌زدایی و قدم نهادن در طریق نواندیشی، ممکن است چنین نامهربانی‌هایی نیز به همراه بیاورد. اگر کسی در راه نواندیشی حوزوی قدم می‌گذارد، باید چنین مرارت‌هایی را به جان بخرد و از میدان پا پس نکشد. مرحوم استاد سیدهادی خسروشاهی خود نیز در چنین میدانی قدم گذاشت. او را می‌توان نمونه‌ای از نواندیشی حوزوی قلمداد کرد.

نسخه مناسب چاپ