میدان مشق
خریدهای نکرده سفرهای نرفته
ارمغان زمان فشمی
 

بهار سه سال قبل، نزدیکی‏های بازار تجریش، مرد جوانی را دیدم که دو بسته بسیار کوچک نایلونی در دست داشت و من به‏راحتی توانستم محتویاتشان را بشمارم، چهار عدد گوجه‎سبز و پنج عدد چغاله‏بادام! فورا داستانی در ذهنم ساختم که لابد همسرش باردار است و ویار دارد و این مرد مجبور شده میوه بخرد اما بیش از این در توانش نبوده.

حالا این داستان دردناک، داستان خیلی از ماست: میوه‏هایی که قدرت خرید نوبرانه‎شان را نداریم، بیماری‏هایی که با صبر و تحمل درد امیدواریم خودبه‎خود خوب شوند، دندان‏های پر نکرده، سفرهای نرفته، هدیه‏های خریده‎نشده، علاقه‏های ابرازنشده و فهرست بلندبالایی از آرزوهای بر دل‎مانده.

این داستان به‏قدری تکراری شده که گفتنش هم دیگر حساسیتی را برنمی‎انگیزد. لطیفه آن‏جاست که مسئولان روبه‏روی دوربین می‏گویند همه‏چیز آرام است. رییس‏جمهوری، افزایش نرخ ارز را به دشمن نسبت می‎دهد و وزیر کشور آن را توطئه می‏خواند.

از طرف دیگر هرروز قشری از مردم به اوضاع معیشتی خود اعتراض می‎کنند، یک روز بازنشستگان، یک روز معلمان، یک روز نانواها، یک روز جانبازان، یک روز کارگران…

آن‎ها این‏ها را متهم به سیاه‏نمایی می‏کنند و اعتراضات بحق مردمی را که کارد مشکلات اقتصادی به استخوانشان رسیده است، به تحریک دشمن نسبت می‏دهند، این‏ها آن‎ها را متهم به سوءمدیریت می‏کنند و از زندگی لاکچری خود و فرزندانشان در این اوضاع و احوال اقتصادی گلایه‏مندند.

نزدیک عید است و خیلی از مردم توان خرید برای فرزندانشان را ندارند، توان پذیرایی از مهمان را ندارند، توان تفریح و سفر را که مدت‏هاست از دست داده‏اند. انکار اعتراضات آن‏ها پاک کردن صورت مسأله است و مشکلی را حل نمی‎کند. در این میان، تنها پرسش خیلی از ما این است که حافظ فرمود: شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی، مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟

code

نسخه مناسب چاپ