مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
پیوندهای تاریخی میان ادیان آسمانی، از جمله اسلام و مسیحیت، بسیار است. گاهی فلسفه، گاهی هنر، گاهی ادبیات، گاهی اسطوره، گاهی روایات دینی و گاهی خود تاریخ حلقههای این رابطه را فراهم میآورند.
علامه محقق «سید محسن امین» در کتاب «سیره معصومین»ش ـ که با قلم مرحوم استاد علی حجتی کرمانی ترجمه و در ایران منتشر شده است ـ به روایات متواتر و معروفی اشاره میکند که از قول پیامبر اسلام درباره «قیام قائم» نقل شده است.
«مهدی هفت سال حکومت میکند و زمین را از عدل و داد پر میکند و عیسیبن مریم نیز در رکاب اوست و وی را در کشتن دجال در سرزمین فلسطین یاری میدهد».
تکیه و تأکید پیامبر اسلام بر همراهی و همگامی مهدی(ع) و مسیح(ع) در آخرالزّمان به حدّی است که گفته است: «امتی که محمّد در آغاز آن و مسیح در پایان آن و مهدی در میانه آن است، هرگز نابود نخواهد شد.»
مرحوم امین روایت را توضیح میدهد: «این گفته پیامبر(ص) که میفرماید عیسی(ع) در آخر امت و مهدی(عج) در وسط است، دقیقاً براین نکته ظهور دارد که وجود مهدی پیش از نزول عیسی است. مراد از وسط در اینجا ماقبل آخر است. چون عیسی پس از مهدی فرود میآید،در آخر امّت جای میگیرد. بنابراین، وجود مهدی در زمان او(عیسی مسیح) با آنچه که در این حدیث آمده، منافات ندارد.»
نام مهدی(عج) و مسیح(ع) و قیام مهدی و مسیح در متن روایات دینی و تاریخی منقول از پیامبر اسلام(ص) چنان به هم درآمیخته است که حتی برخی از علمای اهل سنت پنداشتهاند«مهدی همان عیسی است» و بدین ترتیب، مسیح موعود و مهدی موعود را یکی دانستهاند. حسن بصری به نقل از انسبن مالک و محمدبن یوسف شافعی به نقل از محمدبن خالد چنین گفتهاند. آنچه مسلّم است این است که شیعیان و سنّیان ـ هر دو ـ همراهی و همگامی و پیوند و پیوستگی حضرت مهدی(عج) و حضرت عیسی(ع) را در آن قیام عدالت خواهانه و دادگرانۀ موعود، متواتراً از زبان پیامبر اسلام مورد تأیید و تأکید قرار دادهاند.
این پیوند و پیوستگی تاریخی، اگرچه ناظر به آینده است، اما به هرحال میتواند بستر فکری و عاطفی مساعدی باشد برای مسلمانان و مسیحیانی که واقعاً فارغ از اغراض سیاسی و اقتصادی صرف و به عزم ارتقای کمی و کیفی روابط مثبت و مفید میان دنیای اسلام و مسیحیت، صمیمانه میکوشند.
گفت وگو دربارۀ اسطوره دینی و تاریخی و آخرالزّمانی مهدی و مسیح، بستر گسترش و افزایش پیوند است. البته کاربرد واژه اسطوره، نه بدان سبب است که قیام قائم آل محمد(ص) با افسانه یکسان پنداشته شود. مراد این است که عظمت و اهمیت تاریخی و بشری (نه فقط فرقهای و گروهی)، نشأت گرفته از این اعتقاد و انتظار و همچنین ورود و رسوخ این عقیدۀ دینی به حوزههای فرهنگ و احساس و خیال آدمها و ملتهای دیروز و امروز و فردا(اعمّ از مسلمان و مسیحی) نیز به ذهن متبادر شود.
احادیث و روایاتی که در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و شیعی (یعنی کتب کلینی و صدوق و طوسی و مجلسی) در این باب آمده، حوزهای بسیار فراتر از پیوند میان دو دنیای اسلام و مسیحیت دارد و همه ادیان الهی و آسمانی را در برمیگیرد.
«ابنبابویه» به نقل از امام صادق(ع) نوشته است که: «قائم ما سنّتهایی از همه پیامبران دارد. سنّتی از آدم و نوح که زندگانی طولانی است، سنّتی از ابراهیم که پنهان بودن و دوری گزیدن از مردم(بتپرستان) است، سنّتی از موسی که خوف (نگرانی از دشمنان) و غیبت است، سنّتی از عیسی مسیح که همان اختلافنظر مردم درباره اوست، سنّتی از ایّوب که همان گشایش پس از مشکلات است و سنّتی از محمّد که قیام به شمشیر(در برابر ستمگران و قدرتمندان سلطهگر و متجاوز) است.»
روایتی دیگر از امام باقر(ع) به شباهتهای مهدی با مسیح و یوسف و یونس و ادریس و ابراهیم اشاره دارد. یوسف با زندانی شدنش غیبت کرد و در بیرون زندان نیز مردم او را میدیدند، امّا مقام و مرتبهاش را نمیشناختند.
یونس هم غیبت کرد و سپس از پیری به جوانی بازگشت و به میان قوم خویش آمد. عیسیمسیح نیز زنده بودن و مرده بودنش دستخوش اختلاف نظر دیگران قرار گرفت. همه پیامبران حتی هود و صالح و نوح و ابراهیم و نیز ائمۀ بنیاسرائیل در دورۀ بعد از موسی و قبل از مسیح، کم و بیش غیبت داشتهاند. اصرار و ابرام بسیاری وجود داشته است که شباهتها و مشترکات مهدی و مسیح و موسی و همه پیامبران مورد توجه و تأکید قرار گیرد. حتی غیبتهای کوچک و بزرگ آنان.
فلسفۀ این همه شباهتیابی، اظهار و ابراز این حقیقت بوده است که جوهر ادیان یکی است و جنگ میان پیروان ادیان از اساس نادرست است. نه تنها تاریخ گذشتۀ ادیان، واقعاً همسر و همبستر و همپیوند با یکدیگر است بلکه تاریخ آیندۀ ادیان نیز چنین است و در هنگامه قیام قائم(عج)، مهدی و مسیح هم با هم خواهند بود.
این سخن را از پیامبر اسلام نقل کردهاند که فرمود: مهدی به مسیح خواهد گفت یا روحالله، پیشاپیش مردم به نماز بایست و مسیح به مهدی خواهد گفت تو چنین کن تا من نیز با تو نماز بگزارم.
همۀ این اسناد نشان میدهد که وجوه تشابه و اشتراک، به عناوین مختلف میان ادیان الهی از جمله اسلام و مسیحیت، بسیار است. پاپ و سایر علمای برجسته مسیحی، همچنین رهبران و دانشمندان برگزیده مسلمان، میتوانند به جای توجه دادن هرچه بیشتر به اختلافات و تنازعهای میان ادیان، وجوه تشابه و اشتراک را به عنوان مبنا و معنای عمومی برای حرکت در بستر وحدت معّرفی کنند.
لااقل میتوانند بحث و فحص در این باب را نسبت به ابواب دیگر(تفاوتها و اختلافها و تضادها) تقدّم و توسعه دهند. اصل و قاعده و روّیه همین باشد، آنگاه به صورت طبیعی و در بطن همین اصل و قاعده و روّیۀ وحدتبخش، نوبت به موضوعات و معتقدات متفاوت و متضاد هم خواهد رسید.
فرق است میان دو شیوه گفت وگو. شیوه شروع کردن از اختلافات و تضادها(که در این صورت دیگر مجالی برای ورود به حوزه مشترکات نخواهد بود و اگر مجالی هم باشد، دیگر حالی باقی نخواهد ماند!) ، و شیوه شروع کردن از اشتراکات و شباهتها.
تنها با همین شیوه ثانویّه است که میان دلها و مغزها (عواطف و اندیشهها) رابطۀ دوستانه و صمیمانه پیدا میشود و آنگاه «روح رابطه» و «پل پیوند» میتواند گفت وگوی «محبتآمیز» و «عقل برانگیز» را نیز برای پرداختن به تفاوتها و چرایی تفاوتها، ممکن و میسّر کند.
در این صورت است که ما نیز مانند حافظ میتوانیم این مژده را احساس کنیم:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
code