فصل شکوفایی
بهروز یاسمی
تو ای چشم ها محو زیبایی ات
بهار است و فصل شکوفایی ات
مگر می شـود کَنـد با سادگـی
دل از چشم های تماشایی ات؟
در آیینــۀ اشـک شفـاف مــن
چه زیباست طـرز خودآرایی ات
خیال سرودن چگونـه نشسـت
در احساس رنگین رؤیایی ات؟
ز دل بستگانت کسی پـی نبرد
به اسـرار عشـق معمّـایـی ات
نگـاه من خستـه کِی مـی رسد
به ژرفای چشمان دریایـی ات؟
من و این تـن سـرد دلمـرده ام
تـو و آن دم گـرم عیسـایی ات
کسی جز تو ما را تحمل نکـرد
بنـازم به صبـر و شکیبایـی ات
سفره هفت سین
سیداکبر میرجعفری
همه چیز از سبزۀ هفت سین شروع شد
که پسرم دست کشید بر سر آن
و من دست کشیدم بر سر پسرم
که دارم با مداد شکفته می نویسم:
بهار
به انگشتانم سرایت کرده است.
code