کندوکاوی دربارة خشونت‌های ورزشی و راهکارهای پیشگیری ـ‌ بخش دوم
فوتبال؛ آزرده از تماشاگرنماها
 

توفیقی است(حال اجباری یا افتخاری) نوشتن درباره ورزشی که تاکنون چندان توجهی به آن نداشته‌ای چندروز پیش به ضرورت همین توفیق، هنگامی که به تماشای یک بازی نشستم، تصویر دورنما(پانوراما) از یک ورزشگاه بزرگ فوتبال(که دوربین از داخل ورزشگاه، آسمان را نشان می‌داد) انگار کوه آتشفشانی بود و انبوه تماشاگران، مواد مذاب این آتشفشان و آماده که از دهانه آن فوران کنند! به راستی دهشتناک نیست که نام هواداران یک تیم -به سبب خشونت افسارگسیخته- در کتاب رکوردهای جهانی گِی‌نس جا بگیرد؟

در دو شماره پیشِ گزارش از بازیکنان خشن، سخن به میان آمد؛ اما فوتبال تماشاگرِ خشن هم دارد و لزوم بررسیِ رفتار تماشاگرانی که در خشونت فوتبالی نقش ایفا می‌کنند!

واگیر خشونت

خشونت در فوتبال واگیر دارد. مهم نیست که نخستین خشونت را یک بازیکن فوتبال انجام داد، یا یک تماشاگر فوتبال؛ بلکه مهم این است که چرا امروز، خشونت، درونیِ فوتبال شده است. ارمغان این خشونت‌ها همیشه هم یک مصدومیت‌ گذرا و ساده نیست، بلکه واگیر دارد و گاه همزمان با درگیریِ یک فوتبالیست برجسته با بازیکن حریف، تماشاگران دوسو نیز به جان هم می‌افتند و حتی جان خود را در راهی پوک و هدفی کور از دست می‌دهند.

درست است که ۱۱ نفر بازیکن از یک تیم در زمین فوتبال حضور دارند، ولی گاهی چشم‌های ۱۰۰ هزار تماشاگر تنها روی یک بازیکن «دودو» می‌زند(یا زوم می‌کند؛) آنان از بازیکن می‌خواهند که حتی با فریب -مانند آن فوتبالیست نامدار آرژانتینی- از دست خدا هزینه کند و به گل برسد؛‌ و بازیکن ناکام که ۹۰ دقیقه با لب ‌تشنه، زیر آفتاب سوزان دویده است، زیر آوارِ استرس، «محبوبیت» خود را همراه با «زمان» از دست‌شده می‌بیند؛ و ناگهان غولِ خشونت برای معجزه‌کردن از چراغ جادوی درونش سر برون می‌زند و نخستین حریف سبزشدهِ سرِ راهش را سرنگون می‌سازد.

می‌گویند، یکی از فوتبالیست‌های سرشناس را می‌توان در آن‌دسته از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به‌شمار آورد که از سرِ خود به خوبی استفاده کرده است. البته او گاهی نیز از سرِ خود در راه درست استفاده نکرده است؛ نمونه‌اش ضربه سری که در یک آدینه‌روز به چهره بازیکن دیگری فرو آورد. بنابراین فوتبال نشان داده است که با کوچکترین غفلت، می‌تواند حتی از میان شهریاران فوتبال نیز قربانی بگیرد.

نقش معلمان انسان

اما محمد زادمهر که در گفت‌وشنود روزنامه اطلاعات شرکت کرده است، نقش معلمان را در تعدیل خشونت، بسیار تاثیرگذار می‌داند: «ما در زندگی خود معلمان زیادی داریم مانند پدرومادر، آموزگار و استاد دانشگاه و مربی فوتبال. از دوره دبستان تا زمانی که یک بازیکن وارد بازی حرفه‌ای می‌شود، اگر خشونت ببیند، ناهنجاری در وجودش نهادینه می‌شود و در بازی حرفه‌ای خود از دیگران انتقام می‌گیرد.»

عضو هیات مدیره باشگاه پرسپولیس که نقش مربیان حرفه‌ای را در بروز خشونت بی‌تاثیر نمی‌داند، می‌افزاید: مربی‌ای که همان اول فصل می‌گوید ما قهرمان خواهیم شد، سبب بروز خشونت در فوتبال می‌شود. هنگامی که هدف اول و آخر مربیان حرفه‌ای فوتبال ما برنده‌شدن است، چه انتظار از بازیکنان که دست به هر خشونتی نزنند.

دکتر زادمهر در پایان سخنان خود در برابر این پرسش که به کار فرهنگی معتقد است یا نه، پاسخ می‌دهد: هم کار فرهنگی و هم این که با افراد خشونت‎گرا برخورد جدی شود؛ نه این که امروز جریمه شوند و فردا بخشوده! اگر ما نیز مانند لیورپول، افرادی مانند سوارز را از باشگاه بیرون کنیم، بی‌گمان از خشونت کاسته خواهد شد.

تبدیل خشونت به خصومت

خشونت در فوتبال از دیدگاه یک روزنامه‌نگار، پدیده ناگزیری است، یا گریزپذیر؟

حبیب‌الله نیک‌نژاد–روزنامه‌نگار در این‌باره می‌گوید: به باور من خشونت، پدیده انکارناپذیر ورزش و به ویژه فوتبال است؛ ولی مهم این است که آن را بدل به خصومت نکنیم؛ چرا که تبدیل خشونت به خصومت و پرتاب آن به سکوی تماشاگران، مردم را فوتبال‌ستیز بار خواهد آورد؛ گواه‌اش هم این که بهترین بازیهایی که تا همین چندسال پیش، چندین هزار نفر به تماشا می‌نشست، اینک با تماشاگران اندکی برگزار می‌شود.

این مترجم ورزشی که بخشی از پدیده خشونت را از پدیده مدیر علاقه‌مند ولی نامدبر می‌داند، در ادامه گفت‌و شنود با روزنامه اطلاعات به بازبررسی مدیریت در فوتبال کشور می‌پردازد: آن‌چه فوتبال غرب را متفاوت از فوتبال ما کرده، کارآمدی بالای مدیران آنها است. چون سنجه گزینش مدیر نزد آنان، تخصص مدیریت و توانمندیهای مدیران است، در حالی که نزد ما علاقه‌مندی افراد مهم است.

نیک‎نژاد سپس به موردِ اندوه‌دوستیِ ایرانیان اشاره می‌کند و باور دارد:«بازیکن و تماشاگر فوتبال ما شادی را نمی‌شناسد. آنان طوری تربیت شده‌اند که سرود ملی که پخش می‌شود، گریه می‌کنند؛ تیم ملی شکست می‌خورد، گریه می‌کنند؛ اگر پیروز هم شود، باز گریه می‌کنند! با چنین فرهنگ بیگانه با شادی، طبیعی است که هیجانات گوناگون تماشاگر رشد نکند و به موقع تخلیه نشود.

فوتبال؛ محور ورزش‌ها

در جامعه ما دغدغه برد در فوتبال بر دیگر دغدغه‌های ورزشی سر است؛ در حالی که همانگونه اشاره شد، در دیگر کشورها، جَو به گونه‌ دیگر است و دولت‌ها هم نمی‌کوشند فوتبال را محور قرار دهند و شهروندان نیز همه‌چیزشان برد تیم ملی فوتبال‌شان نیست. به باور نیک نژاد، تفریحات آن مردمان از گونه‌گونیِ بسیاری برخوردار است و روشن است که یگانه تفریح‌شان فوتبال نباشد.

وی می‌افزاید: البته شهروندان ما باید جایی داشته باشند که هیجانات خود را خالی کنند و بهترین جا ورزشگاه‌ها است؛ و این نیاز، تنها ویژه مردان نیست؛ زنان نیز به تخلیه هیجانی نیاز دارند و باید به ورزشگاه‌ها راه بیابند.

این کارشناس ورزشی با گوشزد توجه بیشتر به ورزشی‌نویسان و نقش آنان در کاهش خشونت می‌گوید: در نشریات به آموزش ورزشی‌نویسان، اهمیتی داده نمی‌شود؛ و از دیگرسو به نیازهای مالی آنان که به گونه‎ای ‌رهنمون‌دهنده بازیکنان و تماشاگرانند، کمتر توجه می‌شود؛ در حالی که توجه به رفاه و تخصص و روان ورزشی‌نویس، سلامت روان بازیکن و تماشاگر را به دنبال خواهد داشت. آنگاه ورزشی‌نویس به آن‌چه می‌نویسد، عنایت بیشتری نشان خواهد داد و به این نکته توجه خواهد کرد که نشریه وی را فرزندش نیز می‌خواند و اگر خشونت‌انگیز باشد، فرزندش نیز به ناهنجاری خواهد گرایید.

زنجیرهای پیوسته

این کارشناس ورزشی که ناهنجاریهای فوتبال را زنجیر پیوسته‌ای از مسائل می‌داند، از فساد در فوتبال و پیگیری مجلس شورای اسلامی می‌گوید: تا زمانی که اداره فوتبال به بخش خصوصی واگذار نشود، «درِ» فوتبال بر همین پاشنه لنگ خواهد ‌چرخید. باید با فساد به هر شکلش مبارزه شود.

نیک‌نژاد می‌افزاید: اینک با افشاگریهایی روشن شده که برخی بازیکنان در آغاز فصل جدید لیگ فوتبال، بیش از ۳ میلیارد تومان دریافت کرده‌اند؛ آگاهان به مسائل پشت پرده می‌دانند که این یک فساد آشکار است و زاییده خشونت میدانی و نیز خشونت بیرون از میدان فوتبال است؛ بازیکنی که ۳ میلیارد می‌گیرد، هم خودش نسبت به خود حساس خواهد شد و هم باشگاه به وی تعصب خواهد داشت و هم باید خواست تماشاگران فوتبال را که از وی به عنوان گرانترین بازیکن، توقع توانایی فراانسانی دارند، برآورده سازد!

کدام الگو

دیرزمانی است که فوتبال به حاشیه‌ رانده شده است و ۹۰ دقیقه ناچیز آن در روزهایی که به همه چیز فوتبال پرداخته می‌شود، مگر به خودِ فوتبال، گم می‌شود.

هیچ ورزشی این‌چنین از بازیکنان خود قربانی نمی‌گیرد و بازیکن را دگرگون به مجرم نمی‌سازد. شاید هم باید جمله را به گونه‌ای دیگر نوشت در هیچ ورزش دیگری، بازیکنان این‌گونه ورزش را فدای خشونت خود نمی‌کنند و از آن چهره پلشتی به نمایش نمی‌گذارند. در برخی مواقع، رفتار بازیکنان فوتبال که خوب یا بد، الگوی جوانان و نوجوانان هستند، از خطا فراتر می‌رود و ماهیت دیگرآزاری و سادیستی به خود می‌گیرد؛ برای نمونه، اریک کانتونا-ی فرانسوی، بازیکن جنجالی منچستریونایتد انگلیس،‌ در پیِ حمله به یک تماشاچی، به ۲ هفته زندان و ۱۲۰ ساعت خدمات اجتماعی محکوم شد.

نامهربانی حتی به خودی

البته همان‌گونه که گفته شد، بخشی از خشونت فوتبال از بازیکنان فراتر می‌رود. در فوریه ۲۰۱۲ میلادی هواداران«الاهلی مصر» در پایان دیدار با تیم رقیب‌اش«المصری» به خیابان ریختند تا یکی از خونین‌ترین درگیری‌های ورزشی را در تاریخ فوتبال رقم بزنند و ۷۴ نفر را بکشند و ۱۵۰۰ نفر را زخمی کنند. تماشاگران آلمانی نیز برآنند که نژاد انگلوساکسون‌ها را براندازند و تماشاگران انگلیسی نیز در آرزوی نابودیِ کامل نژاد ژرمن به سر می‌برند.

چه کسی در ۲۰۰ سال پیش می‌اندیشید که فوتبال زیبا، امروز چنین چهره پلشتی بیابد! در قدیم، این سیاستمداران بودند که در میدانِ بازیِ زمختِ سیاسی، با هم خصومت و دشمنی داشتند و در دل، دوست داشتند سر به تن دیگری نباشد؛ اما امروز این هواداران یک بازی زیبا(مانند فوتبال) هستند که جنگ ناخوانده‌ای را با هم آغاز کرده‌‎اند.

رابطه دوستانه سیاستمداران انگلیس و آلمان در اتحادیه اروپا زبانزد است؛ اما بازی‌های فوتبال انگلیس با آلمان، به جای زییایی خودِ بازی ، از چاشنیِ خشونت بی‌مرزش جذاب است و هواداران دوتیم، همزمان هم اموال عمومی را لت‌وپار می‌کنند و هم یکدیگر را؛ هم از بر زبان‌آوردن زشت‌ترین واژه‌ها به یکدیگر پروایی ندارند و هم بی‌شرمانه‌ترین جملات را بر در و دیوار شهر می‌نگارند.

چندی پیش جام جهانی فوتبال در برزیل برگزار ‌شد، کشوری که رکورد بروز خشونت‌ از سوی تماشاگران و درگیری در خیابانها را در اختیار دارد. در ایتالیا نیز تماشاگران خشن، چه در زمین بازی و چه در راه هتل تا ورزشگاه، به بازیکنان یورش می‌برند و به آنان آسیب می‌زنند.

پدیده هولیگانیزم برگرفته از نام «هولیگان» -یک کاکارستم انگلیسی در سده نوزده- است که محله را برای چپاول مردمِ رهگذر، قرق می‎کرد. امروز تماشاگرنماهای فوتبال در انگلیس، کمی‌ای از کاکارستم قدیمی خود ندارند و مانند ایتالیا در شمارِ خطرناکترین تماشاگران قرار دارند که به تماشاگر و فوتبالسیت هم‌میهن خود هم نامهربانند.

تماشاگرنماها در مجارستان و رومانی، ماهیتِ سیاسی دارند و بازیچه دست برخی از مراکز فاسد قدرتند.

خشونت در روسیه نیز هر روز بیشتر دامن می‌گسترد تا جایی که برای مجلس آن کشور، راهی نماند مگر این‌که جریمهِ سنگینِ ۳۰۰ یورویی و ۷ سال ممنوعیت ورود به ورزشگاه‌ها را وضع کند.

در سال ۱۹۹۰ «دینو باجو»، بازیکن ایتالیایی در دیدار با تیم لهستان(جام یوفا) با چاقویی که از سوی یکی از تماشاچیان لهستانی پرتاب شد، از سر آسیب دید و پنج بخیه خورد. تماشاگرنماهای جمهوری چک نیز در شبکه‌های اجتماعی، خود را سازماندهی می‌کنند. آنان در سال ۲۰۰۶ میلادی به ۵۰۰۰ هوادار تیم «هارتس» اسکاتلند هجوم بردند و زخمی‌شان کردند. در آرژانتین، هواداران تیم«ریور پلیت» مسلح‌اند و قلدرهایشان رفتار خودیها را هم تاب نمی‌آورند و در سال ۲۰۰۷ میلادی بر سر محل ایستادن در ورزشگاه، بر روی هم اسلحه کشیدند. در بازیِ داربی نیز -که همیشه به خشونت می کشد- یکی از هواداران این تیم در درگیری با هواخواهان تیم «بوکاجو نیورز» از ضربات چاقو جان باخت.

هواداران «آ.اس.رم» ایتالیا اگرچه سلاح گرم ندارند ولی مجهز به سلاح سرد هستند و در سال ۲۰۰۱ میلادی ۲ بار با چاقو به هواداران تیم لیورپول انگلیس در شهر رم یورش بردند.

همچنین در سال ۲۰۰۶ میلادی نیز این تماشاگرنماها یک هوادار تیم«میدلز بورو» انگلیس را با چاقو زخمی کردند. آنان در سال ۲۰۰۷ میلادی نیز به یورش‌های خود به هواداران منچستر ادامه دادند. این تماشاگرنماها همزمان هم قصد حذف هواداران منچستر یونایتد » را دارند و هم می‌خواهند نسل تماشاچیان تیم همشهری خود یعنی «لاتزیو» را از روی زمین بردارند.

اگر نیمه‌شب از غرش شلیک تفنگ، در تخت هتل خود، با وحشت از خواب جَستید، نپندارید در تگزاس هستید و یا در ترکیه بر علیه اَردوغان کودتا شده است؛ بلکه یقیین کنید که تیم ملی ترکیه در مسابقه‌ای پیروز شده است. چون هواداران تیم ملی فوتبال ترکیه -که همه به گونه‌ای سنتی مجهز به تفنگ‌‍‌اند- در پایکوبی خود به کمتر از آتش‌کردن با تفنگ در خیابانها، رضا نمی‌دهند.

هواداران خطرآفرین «گالاتاسرای» ترکیه نیز همیشه با شعار «به جهنم خوش آمدید» به پیشواز تیم حریف می‌روند. پیش‌تر هرکس وارد ورزشگاه قدیمی این تیم -دارای یکی از خشن‌ترین و سنگین‌ترین جوها- می‌شد، نفس در سینه حبس می‌کرد؛ ولی با کوچیدن این تیم در سال ۲۰۱۱ میلادی به ورزشگاه جدید نیز وضع تفاوت چندانی نکرده است و هواداران آن به هر بهانه‌ای با هواداران تیم «فنرباغچه» درگیر می‌شوند. هواداران تیم گالاتاسرای، در میان تماشاگران تیم‌های ترکیه، به اندازه‌ای سرآمد خشونت هستند که نام‌شان در کتاب رکوردهای جهانی گِی‌نس، ثبت شده است.

در کلمبیا، عشق به بازیِ یک بازیکن و یا عشق به شخصیت وی و یا عشق به زیبایی‌های یک بازی فوتبال، ارزشی ندارد؛ تنها چیز با ارزش در کلمبیا، پیروزی بر حریف است، آن‌هم به هر بهایی؛ مگر این، مجازات بازیکنان تیمی‌ که برایش سینه چاک می‌کنند، مرگ است؛ برای نمونه، تماشاگران کلمبیایی، آندرس اسکوبار، مدافع تیم ملی این کشور را -که در بازی‌های جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا به اشتباه دروازه خودی را گشوده بود- در فرودگاه هدف رگبار گلوله دادند و کشتند.

ع. درویشی

نسخه مناسب چاپ