می توان این موضوع را به صراحت اعلام کرد که اگر ندانیم چگونه آسیب پذیر باشیم، نمی توانیم عاشق خوبی باشیم. هر یک از ما زمانی خود را از نظر روانی آسیب پذیر می کنیم که به شریک زندگی خود اعلام کنیم که چگونه ضعیف، نیازمند، ترسیده، نابالغ، بی کفایت یا کاملاً عجیب و غریب هستیم؛ و تمامی این ها و موارد مشابه آن یعنی اینکه ما چگونه یک انسان کاملا طبیعی هستیم. آسیب پذیر بودن یعنی جرات کنیم نقاب معقول و معمولی بودن که در دنیای خیال خود داریم را برداریم، و برای یک بار هم که شده به کسی که مورد اعتماد ما است و دوستش داریم، نشان دهیم با تمام شکنندگی و غیرعادی بودن واقعاً چه کسی هستیم. در این شرایط است که ما احتمالا به عنوان یک فرد آسیب پذیر قبول می کنیم که می خواهیم برای یک مسئله به اصطلاح کوچک گریه کنیم، در مورد یک نقص ظاهراً جزئی اطمینان پیدا کنیم، هر ده دقیقه یک بار معشوق خود را صدا کنیم، از اضطراب و شکاک بودن رنج ببریم، با صدای کودکانه صحبت کنیم و یا به هنگام خواب عروسکی را در آغوش بگیریم. اعتراف در مقابل کسی که اساساً می خواهیم عشق و محبت او را داشته باشیم و عشق و محبت خود را نثار او کنیم؛ در واقع اعتراف کردن به اینکه مایل هستیم به شکل های مختلفی از آنچه یک بزرگسال مناسب و معقول باید باشد کوتاهی کنیم، یک گام بسیار پیچیده است.
چرا نشان می دهیم شخص دیگری هستیم؟
ممکن است ما با یک شریک عاطفی روبرو باشیم که دائما سعی دارد به ما بگوید بزرگ شو، یا از ما به دوستان خود شکایت کند، و یا برای پایان دادن به رابطه بسیار عجولانه برخورد کند. در نتیجه ی ارتباط با چنین فردی ما اغلب دروغ می گوییم، البته نه برای اهداف پلید، بلکه صرفا به منظور حفظ عشقی که به شدت به آن وابسته هستیم. بنابراین در چنین شرایطی ما وانمود می کنیم نترس و قوی و بی نقص هستیم و به این ترتیب از طریق ایجاد تصویری ایده آل، وانمود می کنیم که شخص دیگری هستیم. چنین نقش بازی کردنی در بسیاری از زمینه ها کار می کند، مثلا شایستگی بی نقص و غیرقابل اعتراض، دمدمی مزاج نبودن و هوش پرانگیزه می تواند ما را به یک کارمند ایده آل، یک همکار قابل تحسین و یک شهروند کاملاً محترم در دنیای مدرن تبدیل کند، اما در یک رابطه صمیمی و عاطفی، این نوع احتیاط کشنده است. در این صورت ترس ها و نارسایی های ما از بین نمی روند زیرا ما صرفا آن ها را پنهان کرده ایم. در چنین شرایطی ما برای اینکه یاد گرفته ایم معقول به نظر برسیم، به سادگی با کسی زندگی می کنیم که نمی تواند ما را بشناسد و به دلیل اینکه احتمالاً ما نیز روی او تاثیر خواهیم گذاشت، او نیز نمی تواند به نوعی خود را به ما نشان دهد. اینگونه است که هر دوی ما خود را در زندان فریب متقابل محبوس می کنیم.
لازمه آسیب پذیری صحیح
آسیب پذیر بودن مستلزم این است که از هر چیزی که در ذات خود بیش تر از همه می ترسیم و از آن شرم داریم، باید در افراد دیگر نیز مشابه آن را دیده باشیم. ما نمی توانیم در موارد عجیب و غریب خود تنها باشیم. تنها افرادی که می توانیم آن ها را عادی فرض کنیم، کسانی هستند که هنوز به خوبی آن ها را نمی شناسیم. هر فردی را که ملاقات می کنیم و به خصوص شخصی را که با او در رابطه عاطفی هستیم، سهم خود را از حماقت خواهد داشت. آسیب پذیر بودن در اصل این است که به شریک زندگی مان اجازه دهیم بخشی از ما را ببیند که به دروان کودکی مان برمی گردد، زمان دوری که می ترسیدیم، گریه می کردیم و هیچ کس ما را دلداری نمی داد، زمانی که والدین سر ما فریاد می زدند و ما از وحشت خشکمان زده بود، زمانی که یکی از دوستان خشن ما به ما گفت که بچه هستیم و کسی نمی خواست در حیاط مدرسه با ما بازی کند. به درستی آسیب پذیر بودن به این معنا است که دیگری را به مکان های ترسناک و کوچک گذشته خود ببریم، و به او اجازه دهیم ببیند که ما هنوز هم از جهات مهمی همان فرد کوچک و مضطرب قبلی هستیم. از این رو عشق صادقانه و پرجنب و جوش، یک رویارویی شفاف بین دو کودک آسیب پذیر است.
چه چیزی باعث می شود مردم پیشنهاد آسیب پذیری را رد کنند؟
مسئله اینجاست که ما می ترسیم آسیب پذیر باشیم، زیرا مراقبان اولیه ما که می دانیم عاشقانه ما را دوست داشتند نیز زمان هایی ضعف ها و نقص هایمان را نپذیرفتند و بابت آن ها بر ما خشم گرفتند. وقتی پدر و مادر عزیزمان در قبال غیرمعمول بودن هایمان واکنش های ناخوشایندی به ما داده اند چگونه امیدوار باشیم که فردی از راه خواهد رسید و پذیرای ناملایمات و نقص های ما خواهد بود. این تفکر قابل درک است ولی ما باید به عقب برگردیم و خود را قانع کنیم که بسیاری از اصولی که به واسطه آن ها بزرگ شده ایم به چه میزان ناسالم بوده اند. یافتن شریک عاطفی ای که بتوانیم با او آسیب پذیر باشیم، می تواند یک عامل عالی ترمیم چنین زخم هایی باشد. پس از یک عمر انکار و قدرت کاذب، می خواهیم همدردی ای را در دیگری بیابیم که در گذشته به شدت مورد نیازمان بود اما به آن دسترسی نداشتیم. ما با یادگیری صحبت کردن به زبان ضعف، قوی تر می شویم، با اجازه دادن به خود آسیب دیده و کودکانه مان، راه را برای ایده ای ظریف تر، پربارتر، خلاقانه تر و دقیق تر از معنای واقعی بزرگسالی باز می کنیم و اینگونه زخم های قدیمی خود را می توانیم به آرامی ترمیم کنیم.
code