پادزهر رنجش
زهره گردان
 

«هرگز او را نمی‌بخشم» جمله آشنایی است که بسیاری از ما در موقعیت‌های ناراحت‎کننده به کار می‌بریم؛ موقعیت‌هایی که در آن‏ها اندوه وجودمان را در برمی‌گیرد و دچار رنج می‌شویم، از کلام برنده دوست و آشنایی دور و نزدیک یا زمانی که وجودمان زخمی می‌شود از رفتار طرف مقابل. وقتی تحقیر می‌شویم، خیانت می‌بینیم، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیریم و پر از اندوهیم، وجودمان را از کینه و نفرت پر می‌کنیم. تازه آن زمان است که متوجه می‌شویم گذشت، سخت‌ترین کار دنیاست. وقتی کسی کار اشتباهی انجام می‌دهد که باعث ناراحتی شما می‌شود ممکن است بگویید هیچ وقت او را نمی‌بخشید. حتی ممکن است بعد از این که عصبانیتتان از بین رفت باز هم از او کینه به دل داشته و در پی تلافی کردن باشید. این یک اتفاق عادی است، اما باید بدانید که نبخشیدن افراد بیشتر از اشتباهی که در حقتان صورت گرفته است به شما آسیب می‌زند.

قطعا تصدیق می‌کنید که هیچ یک از ما نه قدرت عوض کردن همه آدم‌ها مطابق میل و خواسته خود را داریم و نه حق این کار را. بنابراین منطقی‌ترین شیوه برای این که کمترین آسیب متوجه ما بشود، بخشیدن دیگران است. اگر ناراحتی و کینه را در دل خود نگه دارید، فقط به آن‌ها قدرت بیشتری داده‌اید. به جای این که بگذارید گذشته مانع شما شود، از تجربیات خود در این اتفاقات استفاده کنید تا قدم‌های بعدی را با احتیاط بیشتری بردارید. تمرین بخشش و تلاش برای رقم زدن بهترین زندگی، به شما در راه رسیدن به زندگی شاد و آرام کمک می‌کند و باعث می‌شود از احساسات منفی رها شوید؛ اما پرسش اساسی این است که در عمل چگونه می‌توان قلب آکنده از درد و رنج را با بخشایش آشتی داد و از کنار احساسات منفی و آزاردهنده عبور کرد تا به آرامش رسید؟ چه راهکارهای عملی در این زمینه وجود دارد تا به رهایی برسیم و درصدد کینه و تلافی برنیاییم؟

اصول بخشش

‌سیده زهرا انجام، کارشناس ارشد روان‎شناسی تربیتی و سوپروایزر انجمن واقعیت درمانی ایران می‌گوید: واقعیت این است که همه ما در زندگی آسیب می‌بینیم. همه ما زخم می‌خوریم و قلبمان به درد می‎آید، اما نکته قابل توجه آن است که این درد مثل همه هیجانات، ناپایدار و گذراست؛ مگر این که بخواهیم با مرور چندین باره و مداوم آن، درد را بارها تجربه کنیم و به این صورت است که درد به رنج تبدیل می‌شود و قطعا پادزهر این رنج، بخشش است. به معنای لغوی کلمه بخشش بنگرید: «بازگرداندن گذشته و آن‎چه قبلا بوده است»، یعنی من قبل از رنج چه چیزی را تجربه می کردم؟ قطعا آرامش و رضایت. بخشش هم رفتاری است برای بازگرداندن خشنودی به درونمان.

این واقعیت‌درمانگر در ادامه به اصول بخشش اشاره می‌کند و می‌گوید: برای بخشیدن، باید دو اصل مهم را رعایت کنیم، اول تعهد و دوم خودآگاهی. تعهد به این موضوع که دیگر به گذشته برنگردم و درد خود را مرور نکنم. در زمان رنجش باید مدام و هر روز، ویژگی‌های مثبت خود را مرور کرد و خودآگاهی هم به معنای آگاه بودن از افکار و احساساتمان تعبیر می‌شود. وقتی احساس رنج ظاهر می‌شود باید در لحظه به آن توجه کنیم و سپس آگاهانه به زمان حال بازگردیم.

برخی معتقدند وقتی ببخشند، اجازه خطای مجدد را برای فرد خاطی فراهم می‌کنند یا فردی ساده‎لوح به نظر می رسند. واقعا این اعتقاد چقدر صحیح است؟ آیا باید بعد از بخشیدن، همه اتفاقات را فراموش کرده و مثل قبل رفتار کنیم یا حد و مرزهایی در رفتارهایمان به وجود آوریم؟

انجام در واکاوی این موضوع می‌گوید: این اعتقاد که فرد بخشنده، ساده‌لوح است و اجازه خطای مجدد را صادر می‌کند، نشأت‏گرفته از تعریف نادرست کلمه بخشش است. بخشش به معنای فراموش کردن، تبرئه کردن و سازگاری با اتفاقات بد گذشته نیست. ما می‌بخشیم تا درونمان به آرامش برسد. در واقع بخشش کاری نیست که به نفع دیگری انجام شود؛ عملی است که برای خود و به نفع خود انجام می‌دهیم؛ عملی برای رهایی از رنج ساخته‎شده در قلبمان و برای بازگرداندن آرامشی که پیش از آن در وجودمان شعله می‌کشید، برای بازگرداندن امنیتی که در رابطه احساس می‌کردیم. باید بدانیم که اگر بخشش را انتخاب کرده‌ایم، کار سختی پیش رو داریم. قطعا می‌توان گفت فردی که می‌بخشد نه تنها ساده‌لوحانه رفتار نمی‌کند که رفتاری کاملا جرأت‎مندانه در پیش گرفته است. باید توجه داشته باشیم هرچقدر فردی که موجب رنجش و آسیب ما شده است به ما نزدیک‌تر باشد به طوری که احساس صمیمیت و اعتماد بیشتری به او داشته باشیم، بخشش سخت‌تر می‌شود و به زمان بیشتری نیاز دارد تا بتوانیم دوباره احساس امنیت نسبت به آن فرد را درون خود پیدا کنیم.

برای بازگرداندن حس امنیت، مهم است که اعتماد کورکورانه به طرف مقابل نداشته باشیم؛ یعنی اعتماد بی‎چون و چرا بدون ارزیابی شخص مقابل. در مقابل این اعتماد، اعتماد ذهن آگاهانه وجود دارد که بهره بردن از آن در فرآیند بخشش ما را یاری خواهد کرد، یعنی باید شخص خاطی را با چشم باز ببینیم، سخنانش را بشنویم. حرف‌های او را بسنجیم و اگر استحقاقش را داشت به او اعتماد کنیم. در تعیین حد و مرزهای رفتاری در مقابل فردی که به ما زخم یا آسیب زده است باید دید آیا او در رفتار خود تجدید نظر کرده است یا خیر؟ آیا در کلامش صادق است یا همچنان به دروغگویی و فریبکاری تمایل دارد؟ آیا به تعهداتش پایبند است؟ آیا مسئولیت‎پذیر است؟ اگر پاسخ مثبت بود، می‌توان فرد را برای مدتی زیر نظر گرفت و در طول زمان به رفتارهایش توجه و به تدریج اعتماد را بازسازی کرد. یادمان باشد که کنترل حس اعتماد دست ما نیست. ما صرفا می‎توانیم اعمال خود را کنترل کنیم؛ بنابراین اگر می‌خواهیم دوباره به فردی اعتماد یابیم، باید با اقدام‌های کوچک آغاز کنیم تا به نتیجه برسیم. برای مثال اگر همسرم به من خیانت کرده است در اعتماد کورکورانه، به طور کامل چشم و گوشم را می‌بندم و بدون دقت به رفتارهای همسرم کاملا مثل گذشته با او رفتار می‌کنم، ولی در اعتماد ذهن آگاهانه، رفتار او را زیر نظر می‌گیرم و به تدریج اگر در بازه‌های زمانی کوتاه‎مدت به اعتماد من پاسخ مثبت داد و صداقت خود را به نمایش گذاشت، این بازه را وسعت می‌بخشم. یادمان باشد که بازسازی اعتماد در طول زمان و به تدریج اتفاق می‎افتد.

سم شیرین رنجش

گاهی این پرسش در ذهن شکل می‌گیرد که چگونه برخی افراد راحت‌تر می‌بخشند، اما بخشش در زندگی برخی دیگر جایگاهی ندارد؟ سوپروایزر انجمن واقعیت‌درمانی ایران در واکاوی این موضوع می‌گوید: بخشش هم مثل تمام رفتارهای ما از درونمان نشأت می‌گیرد و برگرفته از ادراک ماست. آیا فکر می‌کنیم بخشش، کاری ساده‌لوحانه و صرفا به نفع شخص مقابل است یا باور داریم که بخشش ما را به سمت آرامش هدایت می‌کند؟ ادراک فرد درباره فرد مقابل چیست؟ آیا فرد مقابل را شخصی خودخواه و سنگدل می‌بیند یا او را فردی آسیب‌پذیر و جایزالخطا تصور می‌کند؟ ادراک فرد نسبت به خودش چیست؟ آیا خود را کاملا حق به‎جانب می‌بیند یا سهمی هم برای خود از اتفاقی که روی داده است، قائل می‌شود؟ افراد بر اساس ادراک خود، واژه بخشش را متفاوت معنا می‌کنند و چون ادراک افراد متفاوت است، رفتار افراد هم بر اساس گذشت یا کینه و انتقام متفاوت می‌شود. از این رو برخی راحت‌تر می‌بخشند و برخی سخت‌تر یا اصلا نمی‌توانند ببخشند.

همیشه خوانده یا شنیده‌ایم که تلنبار شدن اندوه در وجودمان، آسیب‌های زیادی بر جسم، روح و روانمان وارد می‌کند و روابطمان را به چالش می‌کشد. انجام، کارشناس ارشد روان‎شناسی بالینی می‌گوید: با نبخشیدن، اجازه باقی ماندن رنجش را در وجودمان صادر می‌کنیم.

رنجش مثل سم شیرینی است که به دلیل طعم دلپذیرش هر روز مقداری از آن را می‌چشیم. در ابتدا ممکن است متوجه اثرات این سم بر بدن نشویم؛ اما به مرور سم، اثر خود را می‌گذارد. چرا شیرین؟ چون اگر ما کینه به دل می‌گیریم، به انتقام فکر می‌کنیم و به گذشته برمی‌گردیم، بدین وسیله می‌خواهیم یک یا چند نیازمان را برآورده کنیم، اما از آن‌جا که این رفتارها در رفع نیازهایمان غیرمؤثر است و پیامدهای منفی به دنبال دارد، مثل سم عمل

می‌کند.

نبخشیدن یعنی ادامه رنجش و رنجش یعنی مرور بارها و بارها افکار آزاردهنده، تجربه بارها احساسات ناخوشایند، احساساتی مثل خشم، غم و درد. پس از هر بار که این افکار و احساسات منفی را مرور می‌کنیم، سنگینی آن در وجودمان بیشتر و بیشتر می‌شود و ناکامی را عمیق‌تر حس می‌کنیم. هر چقدر اثرات ناکامی افزایش یابد، اثرات منفی آن روی روان ما بیشتر خود را نشان می‌دهد.

وقتی نمی‌بخشیم، بخش اعظمی از انرژی خود را صرف گذشته می‌کنیم. گذشته‌ای که عملا نه کنترلی روی آن داریم و نه قدرت تغییر آن را. برای رهایی از این حالت دو راه وجود دارد، یا گذشت کنیم و توجه و تمرکز خود را از اتفاقی که کنترلی بر آن نداریم برداریم و بر اکنون و حال تمرکز کنیم تا از این راه به کامیابی و آرامش دست یابیم یا این که سرسختانه بر موضع خود پافشاری کرده و ناکامی را شدت بخشیم. در صورت انتخاب راه دوم، مغز در یک تلاش غیرمؤثر برای رهایی از این ناکامی، ما را به سمت اختلال‌های روان‎شناختی مثل افسردگی، وسواس‌گری، فوبیاگری یا حتی بیماری‎های روان‎تنی هدایت می‎کند. کاملا مشخص است که در چنین بستری روابط ما هم آسیب خواهد دید.

بخشش انفعال نیست

آیا بخشش به معنای فراموشی کامل کاری است که فردی به ناحق در حق من روا داشته است؟ آیا بخشش با رفتار منفعلانه یکسان معنا می‌شود؟ پاسخ خانم انجام به این دو پرسش منفی است. به گفته وی، بخشش به معنای فراموشی کامل رفتار فرد خطاکار و نادیده گرفتن آسیبی که به ما وارد شده نیست. بخشش به این معنا نیست که مثل گذشته رفتار کنیم. بخشش به منفعل رفتار کردن تعبیر نمی‌شود.

بخشش صرفا به معنای رها کردن گذشته است؛ این که آگاهانه به گذشته فکر نکنیم. وقتی خاطرات و افکار دردناک ظاهر می‌شوند، هم می‌توانیم به آن‎ها بچسبیم و پر و بالشان دهیم و زمان خود را صرف پرورش آن افکار کنیم، هم می‌توانیم صرفا نظاره‌گر افکارمان باشیم. انتخاب با ماست.

بخشش یعنی دادن فرصت دوباره به خود، تمرکز بر آن‎چه بر آن کنترل داریم و برآورده کردن مسئولانه نیازهایمان تا آرامش و خشنودی را دوباره تجربه کنیم.

تمرین کردن برای بخشش به ظاهر سخت به نظر می‏رسد اما مهارتی است که می‌توانید در خودتان ایجاد کنید. اکهارت توله، روان‎شناس و نویسنده در کتاب نیروی حال می‌گوید: «بخشایش، دست برداشتن از اندوه و رها کردن آن است. وقتی پی ببرید اندوه هیچ فایده‌ای جز تقویت احساس کاذب ندارد به طور طبیعی از آن دست می‌کشید. بخشایش، مقاومت نکردن در برابر هستی است و البته انتخاب دیگر شما درد و رنج است که جلوی جریان حیات را می‌گیرد و در بسیاری از موارد موجب بروز بیماری‌های جسمی می‌شود.»

او معتقد است لحظه‎ای که به راستی ببخشایید، نیرویتان را از ذهن بازستانده‌‌‌اید، اما نبخشیدن، طبیعت ذهن است و ذهن نمی‏تواند بدون درگیری و مبارزه بگذرد و به حیات ادامه دهد. حال انتخاب با شماست. می‌توانید ببخشید تا نیروی حیات درونتان جریان پیدا کند یا اندوه و رنج را مثل یک بار سنگین روی شانه‌هایتان حمل کنید و با مرور چندباره دردهایتان، جلوی جریان این انرژی را بگیرید.

تفاوت محرومیت و ناکامی

موضوع بخشش در جامعه هم از اهمیت زیادی برخوردار است اما کمتر به آن پرداخته می‌شود. این روزها متأسفانه شاهدیم که خشونت جای بخشش را در بیشتر نهادهای اجتماعی و سیاسی و حتی بین مردم جامعه گرفته است. علت کمرنگ شدن گذشت در جامعه چیست و چگونه می‌توان نگاه بخشنده را گسترش داد؟

دکتر سعید معدنی، جامعه‎شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز در واکاوی این موضوع می‎گوید: اگرچه در زمینه کمرنگ شدن بخشش در جامعه آمار دقیقی وجود ندارد، اما احساسات و مشاهداتمان می‌گوید این گزاره درست است؛ البته باید توجه داشت که بسیاری از خشونت‌ها هم پنهان هستند و اصلا دیده نمی‌شوند. درباره علت کمرنگ شدن بخشش در جامعه، اجازه دهید با بیان یک تئوری در روان‌شناسی اجتماعی موضوع را تحلیل کنم. بر اساس این تئوری، وقتی فردی ناکام است، خشونت می‌ورزد. در این‎جا ما با دو واژه محروم و ناکام در ارتباطیم.

محروم، فردی است که از محرومیت خود اطلاع ندارد. افرادی که در روستاهای دورافتاده زندگی می‌کنند و با جهان شهری خصوصا در زمان های گذشته ارتباطی نداشتند، جزو این دسته محسوب می‌شوند. اکثریت این افراد، تحلیل درستی از فقر و نداری ندارند، اما ناکام، محرومی است که از محرومیت خود اطلاع دارد و به دلیل داشتن این آگاهی معمولا با پرخاشگری واکنش نشان می‌دهد. معمولا روستاییان مهاجرت‎کرده به شهرها جزو این دسته قرار می‌گیرند، چون با محیط و امکانات شهری آشنا می‌شوند و خود را در قیاس با آن بسیار ناچیز می‌بینند.

افراد ناکام معمولا گذشت کمتری دارند و در صدد تلافی هستند. فرض کنید فردی به صورت ناروا از محل کار خود اخراج شود. وی در صدد انتقام‌گیری از رئیس یا مدیر مربوطه بر‌می‌آید. مثلا ممکن است خودروی رئیسش را پنچر کند یا آزاری به بالادست خود برساند.

فرد با انجام اعمال خشونت‎بار، در صدد انتقام‎گیری است. در خانواده و نهادهای مختلف اجتماعی و سیاسی و در سطح کل جامعه نیز وقتی افراد دچار ناکامی شوند، دست به خشونت می‎زنند.

نتیجه برخی پژوهش‌های انجام‎شده در غرب، اوایل قرن بیستم و بین دو جنگ جهانی اول و دوم در بین کارگران اروپایی نشان می‌داد کارگرانی که در محل کار خود مورد بی‎احترامی و تحقیر کارفرمایان قرار می‌گرفتند پس از بازگشت به منزل، این حس حقارت را بر سر همسر و فرزندانشان خالی می‌کردند یا به نوعی با همکاران خود به دعوا و مشاجره می‌پرداختند، اما زمانی که افراد توان انتقام‌گیری از اطرافیان خود را نداشته باشند از جامعه انتقام می گیرند و به جای بخشش، خشونت را سرلوحه رفتار خود قرار می‌دهند.

این نظریه در سطح انقلاب‎ها هم قابل تبیین است. معمولا شهری‌های محروم بیشتر در انقلاب‎ها نقش دارند تا روستاییان فقیر، چون گروه اول هم احساس ناکامی بیشتری دارد و هم از آگاهی بالاتری برخوردار است. در تاریخ ایران هم گفته می‎شود که اصلاحات ارضی باعث افزایش ناکامی‌ها و وقوع انقلاب ۵۷ شد.

در شرایط کنونی جامعه ما متأسفانه پدیده ناکامی اجتماعی رو به افزایش است. هر روز جیب مردم خالی‌تر و شغل‌ها ناامن‌تر می‌شود، برای همین مردم دائما چالش ذهنی دارند و هرروز نگران آینده هستند. نه می‌توانند برای خرید خودرو و مسکن برنامه‌ریزی کنند نه برای ازدواج و فرزندآوری؛ ناکامی پشت ناکامی و کاملا واضح است که چنین افرادی پر از خشم می‌شوند. حتی شاهد بودیم جوانانی که در اعتراضات اخیر در خیابان‎‌ها حضور داشتند، غالبا از خانواده‌های محروم بودند؛ جوانانی با شغل‌های ساده‌ مثل گارسونی در کافه یا لیسانسیه‌های بیکار.

به این ترتیب ما با جامعه‌ای مواجه هستیم که مشکلات اقتصادی در آن رو به افزایش است و به همین دلیل، ناکامی اجتماعی هر روز شدت می‌یابد. در بستر چنین جامعه‌ای قطعا گذشت و بخشش کمرنگ می‎شود.

تبعات کمرنگ شدن بخشش در جامعه

کمرنگ شدن بخشش و جایگزینی آن با خشونت در جامعه چه تبعاتی خواهد داشت؟ دکتر معدنی، استاد دانشگاه در واکاوی این موضوع می‌گوید: کم شدن سرمایه اجتماعی و اعتماد متقابل در آینده از تبعات این موضوع است؛ اگرچه برخی معتقدند سرمایه اجتماعی از بین رفته ولی آن مقداری هم که موجود است، کاهش می‌یابد.

واقعیت این است که بحث جایگزینی خشونت با بخشش، خود تابعی از متغیرهای بالادستی مثل اقتصاد است. تا زمانی که زیربنای اقتصادی جامعه درست نباشد، اخلاقیاتی مثل گذشت و فداکاری رشد نمی‌کند. از طرفی، آسیب‌های دیگری مثل دزدی، قتل، خیانت و طلاق افزایش پیدا می کند. در چنین بستری قطعا خشونت جای بخشش را خواهد گرفت.

چگونه می‌توان اخلاقیات و به خصوص خصیصه اخلاقی بخشش را در نهادهای مختلف جامعه از کوچک‎ترین آن یعنی خانواده گرفته تا سطوح بالاتر اجتماعی و سیاسی نهادینه کرد تا آن که قدرتمند است از دریچه زور و ریاست وارد نشود؟ خیلی اوقات شاهدیم والدین به سختی از خطای فرزندان می‌گذرند، رؤسا به سختی از خطای کارمندان و دولتمردان به سختی از اشتباهات مردم. چگونه می‌توان این رویکرد را تغییر داد؟

دکتر معدنی در پاسخ به این سؤالات می‌گوید: ابتدا باید میزان ناکامی‎های اقتصادی و اجتماعی را کاهش داد و تنها راه کاهش این ناکامی، ایجاد رونق اقتصادی است. طبق نظریه مازلو ما ابتدا به رفع نیازهای مادی خود مثل مسکن، خوراک و امنیت می‌پردازیم و بعد به دنبال رفع نیازهای دیگر مثل انجام کارهای فرهنگی و مطالعه خواهیم رفت.

متاأسفانه جامعه ما از اقتصاد خوبی برخوردار نیست و فقر، نابرابری و گرانی در آن سرسام‎آور و رو به افزایش است؛ از چنین جامعه‌ای نمی‌توان اخلاقیات را انتظار داشت. دعوت کردن مردم به اخلاقیات در چنین شرایطی حتی ممکن است تأثیر منفی داشته باشد.

بهترین راه‎حل، بهبود وضعیت اقتصادی است. تنها راه برون‌رفت از مشکل اقتصادی فعلی نیز تنش‎زدایی با کشورهای جهان، همسایگان و با جهان غرب که دارای تکنولوژی و ایده است، تحلیل ‌می‌شود.

این ارتباط، ما را وارد اقتصاد جهانی می‌کند که مستقیما روی اقتصاد کشورمان تأثیر خواهد گذاشت. اکثر اقتصاددانان کشورمان معتقدند راه‎حل مشکل اقتصادی ایران، سیاسی است؛ یعنی تا زمانی که چالش‌هایمان را با جهان حل نکنیم، نمی‎توانیم رونق اقتصادی را افزایش دهیم. می‏بینید که اگر چین یا هر کشور دیگری تا حدودی رونق اقتصادی دارد به دلیل ارتباط داشتن با تمام جهان است.

دومین راه‌حل، قانونمند‌ کردن جامعه است. متأسفانه در جامعه ما قانونمندی بسیار کمرنگ شده است و همه ما وقتی کاری در ادارات دولتی مثل شهرداری و دادگاه داریم از شب قبل به دنبال دوست و آشنایی می‌گردیم تا کارمان را پیش ببرد، چون می‌دانیم مراجعه به چنین مکان‌هایی بدون آشنا ما را گرفتار امور اداری خواهد کرد و کاری که یک‎روزه انجام می‌شود به چند روز یا چند هفته می‌کشد. این موضوع باعث سرخوردگی مردم می شود و حس خشم را در آنان شدت می‌بخشد.

جامعه باید قانونمند باشد و حکومت می‌تواند با افزایش نظارت بر کارهای اداری، هم مشکل اجرا نشدن قانون را حل کرده و هم به نوعی به صورت عملی مردم را به اخلاق دعوت کند.

نکته سوم، کمرنگ شدن تأثیر متولیان اخلاق در جامعه است. روحانیت، سلبریتی‌ها و معلمان، سه گروهی هستند که می توانند در گسترش اخلاقیات و نهادینه شدن فرهنگ گذشت و بخشش در جامعه نقش بسزایی داشته باشند.

متأسفانه نفوذ هر سه گروه به دلایل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کاهش یافته است.

نکته چهارم، تأثیر سازمان‌های مردم نهاد است که متأسفانه فعالیت آن‏ها نیز در جامعه ما تا حدود زیادی با محدودیت مواجه است و قطعا از تأثیرگذاری آن‌ها می‎کاهد.

توجه به چهار عامل یادشده یعنی رونق اقتصادی، قانونمندی، شخصیت‌های تأثیرگذار و سازمان‌های مردم‎نهاد، می‌تواند از میزان خشونت در جامعه بکاهد و اخلاقیات و از جمله گذشت و بخشش را افزایش دهد.

code

نسخه مناسب چاپ