سرایه
سکوت می‌وزد و بادها پریشانند

و در به در همه در کوچه‌های بارانند

شب است و تشنگی، نخل‌ها نمی‌خوابند

یتیم‌های خدا هم گرسنه نانند

قنوت نافله‌ها هم ز درد می‌سوزند

به یاد مسجد و محراب نوحه می‌خوانند

هزار آدم آواره پشیمان گرد

دوباره منتظر سوره‌های انسانند

تمام کوفه پر از ردّ اشک‌های علیست

و چاه‌ها که پر از ناله‌های پنهانند

شکست فرق نماز خدا به شمشیری

به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

هنوز خون سرش روی فرق محراب است

و جمع قبله‌نشینان هنوز گریانند

هنوز کوفه و شهر مدینه می‌گریند

و بین یک در و دیوار روضه می‌خوانند

رحمان نوازنی

code

نسخه مناسب چاپ