بنیانگذاران اسرائیل در تعریف کشور و دولت حاکم از کشور خود تعریف و توصیف «پادگانی» دادند که هر شهروند یهودی ـ صهیونیست آن یک «سرباز» است که همواره باید آماده جنگ با دشمن باشد! از آغاز تدوین و اجرای این تعریف، اصلیترین وظیفه شهروندی هر اسرائیلی، دشمنی با اعراب و در صدر آن اعراب فلسطینی، مسلمان یا مسیحی شد که دشمن اسرائیل و بقای سرزمینی یهودیانند که به یهودیان باز آمده از اروپا و دیگر کشورهای آسیا به ویژه در خاورمیانه همچنین از روسیه و آمریکا آموزش داده میشد، که هنوز هم در متون درسی و آموزشی مدارس اسرائیل ادامه دارد.
این واقعیت سیاسی تاریخی است که انگلیس، آمریکا و روسیه را باید بنیانگذاران رژیم صهیونیستی اسرائیلی دانست که در این میان دولت انگلیس نقش بارز و تعیین کننده داشت و همچنان دارد.
بستر تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی از مسیر جنگ، ترور، آوارگی اعراب فلسطینی اعم از مسلمان و مسیحی گذشته است. تاریخ سیاسی این رژیم تاریخ جنگ براساس هژمونی قدرت نظامی استوار بوده و هنوز هم چنین است. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران یکباره بسیاری از معادلات سیاسی ـ امنیتی چه در سطح منطقهای و بینالمللی به هم ریخت. از آن جمله برای رژیم صهیونیستی که ژنرال «موشه دایان» که فاتح جنگها خوانده میشد، گفت: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، زلزله بزرگ و عظیمی است که بسیاری از بنیادهای تعاریف سیاسی ـ امنیتی را به هم ریخته است.» از این زمان، دولتمردان اسرائیلی با نقد شرایط جدید، سیاستهای جنگی خود را از دستور کار خارج نکردند، اما ویترین معرفی شعارهای خود را «صلح» و «تفاهم» با دولتهای عربی منطقه و با فلسطینان نشان دادند.
باآمدن ژنرال «شارون»، جنگ و اشغال لبنان که منجر به فاجعه کشتار در دو اردوگاه آوارگان فلسطینی در «صبرا» و «شتیلا» در بیروت شد، ماهیت جنایتکاری رژیم حاکم در اسرائیل را آشکارتر کرد. از این تاریخ «مقاومت حزبالله» لبنان سنگر ایستادگی در برابر ارتش صهیونیستی اسرائیل در میادین نبرد شد. شکست ارتش صهیونیستی در جنگ با حزبالله لبنان وآزادسازی بخش مهمی از سرزمین اشغالی لبنان در جنوب این کشور که دارای مرز مشترک با اسرائیل است، نقطه عطف در تاریخ سیاسی از شکست باورهای صهیونیستی اسرائیلیها شد که پیامدهای آن تا امروز در جامعه اسرائیل ادامه دارد.
اکنون رژیم صهیونیستی در داخل با دو بحران مواجه است؛ اول، بحران فساد مالی حاکمیت و در مجموعه دولتمردان حاکم که شاخص آن، شخص «نتانیاهو» رئیس دولت است که با یک رأی اضافی از سوی «کنیست» (پارلمان اسرائیلی) به عنوان نخست وزیر، مأمور تشکیل دولت شده است. «نتانیاهو» با افراطیترین افراد راستگرای صهیونیست تشکیل دولت داده است که تا اینجای کار مدام تشدید بحران در صدر عملکرد آنها قرار دارد؛ لذا شهروندان اسرائیلی خطر جنگ دیگری را پیشبینی میکنند و حاضر نیستند به جای سامان بخشیدن به نابسامانیهای مالی و هزینههای تورمی زندگی عادی، وارد جنگ جدیدی شوند.
دوم و شاید مهمتر، تغییر نسل و باور در جامعه و شهروندان اسرائیلی است. نسل جدید در اسرائیل ویژگی جنگ گریزی دارد و اغلب سران سیاسی احزاب را آلوده به فساد مالی میداند که شایستگی حضور در اداره و مدیریت کشور را ندارند، لذا حذف نتانیاهو از نخستوزیری و ریاست دولت، انتخاب اول آنها شده است؛ به طوری که تظاهرات و اعتراض در حد و تناسب شرکت بیش از یکصدهزار نفر در اسرائیل آژیر خطر را به صدا درآورده است که در تاریخ سیاسی اسرائیل بیسابقه خوانده میشود. در حالی که حمله به مسجدالاقصی و سرکوب نمازگزاران و… این روزها خبر روز شده است.
همان گونه که ذکر کردیم نسل جدید و جوان اسرائیلی به طور آشکارا جنگ گریز است و اغلب سیاستمداران حاکم را فاسد میخواند و میخواهد راه نو برای زندگی و تعریف شهروندی در اسرائیلی پیدا کند. همه خبرها نشان از بحران درونی در داخل اسرائیل دارد. بحرانی که نتانیاهو را به کنارگیری از قدرت فرا میخواند.