بافتار هنری و پندارشناختی
سخن همچنان بر سر این بیت آغازین غزل پرآوازۀ حافظ است:
رواق منظر چشم من آستانۀ توست
کرم نما و فرودآ، که خانه خانۀ توست
در این بیت، آنچه مایۀ چند و چون است و هنگامهساز، واژۀ «آستانه»است که در بیشینۀ برنوشتههای دیوان، به جای آن، واژۀ «آشیانه»آورده شده است.
دامنۀ بافتار هنری و پندارشناختی، با واژۀ آشیانه در بیت بدینسان پایان خواهد گرفت و دامنهای خواهد بود تنگ و در پی آن بافتار پندارشناختی بیت نیز سست و تُنُک. اگر آستانه را بپذیریم، معنای بیت با اندکی دگرگونی چنین خواهد بود:
«دریچۀ چشم من که در ریخت و پیکره، به سازهای میماند با آسمانهای گنبدینه و چنبرگون، ای یار دلدار! آستانۀ توست. بزرگوارانه بر این آستانه گام درنه و به درون خانه درآی؛ خانۀ دل من که تو در آن میزبانی، نه مهمان. زیرا دیری است که در این خانه کاشانه جستهای و این خانه، به یکبارگی از آن توست و تویی که خداوند آنی، نه من.»
آستانه را در بیت، از دید زیباشناختی و پندارآفرینی، کارکردی چنین میتواند بود. با آستانه، پیوند پیام شناختی و معنایی در میان واژگان نغزتر خواهد بود و استوارتر. رواق و منظر(در معنی دریچه و پنجره که از آن بیرون خانه را میتوانند نگریست) و آستانه از بخشهای بایسته و بنیادین خانهاند و از این روی، پیوندی تنگ و ساختاری با خانه میتوانند داشت.
این چهار واژه، هموندان(=اعضای) دودمانی معناییاند و جشنوارهای ساختمانی را بر پایۀ آنچه آن را ناوردگاهِ معنایی (=Semantic Field Champ Semantique ) مینامیم، در بیت سامان میدهند.
از دیگر سوی، چشم که یک بار با مانندگی رسا(= تشبیه بلیغ)، به رواقِ منظر ماننده آمده است، باری دیگر با همان مانندگی، به آستانه نیز مانند شده است. در مانندگی نخستین، آنچه مانندگی بر آن بنیاد گرفته است، چنبرینگی چشم است که این اندام را به پنجرهها و دریچههای کهن ایرانی ماننده میدارد.
بخش فرازین این دریچهها و پنجرهها، کمان وار، خمیده و چنبرینه بوده است؛ لیک در مانندگی دوم، پایۀ پندار بس نغز است و نهادین و نهانی: به هنگام درآمدن در خانه، به ناچار میباید بر آستان فرود آیند و از آن
بگذرند.
به همانسان، به هنگام درآمدن در خانۀ دل نیز ناگزیر میباید از چشم بگذرند؛ زیرا چشم میبیند و دل میشیبد(= عاشق میشود). از آن است که پیر شوریدۀ الوند از دل و دیده، هر دو به فغان است و با این ترفند، از بندِ این دو میخواهد رَست:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری، نیشش ز پولاد
زنـم بر دیـده تا دل گـردد آزاد
نکتهای دیگر نیز نیک نغز و نازک در بیت که در فرودآیی بر آستانۀ چشم و درآمدن در خانۀ دل نهفته است، در پیوند است با توانی نهانی و فراروانی که پیشینیان و از آن میان، سخنوران غزلسرای ایرانی بدان باور داشتهاند یا از آن سخن گفتهاند.
code