فرزندپروری کودک درون مان
یکی از مفاهیمی که معمولا روانشناسان ما را به سمت آن سوق می دهند و به بررسی آن تشویق می کنند یا از طریق منابع مختلف از جمله کتاب ها به طور مداوم با آن مواجه می شویم و گاهی نیز برایمان عجیب به نظر می رسد، مفهوم “کودک درون” است. همه ما در طول سال های زندگی خود تلاش هایی را در جهت بزرگسال شدن انجام داده ایم که این تلاش ها در بسیاری موارد می تواند خسته کننده نیز باشد، اما از طرفی به ما گفته می شود با این وجود که رشد کرده و وارد دنیای بزرگسالی شده ایم، ممکن است یک کودک درون هنوز جایی در وجود ما ساکن باشد، در حالی که نسبت به حضور او غافل هستیم. اما نکته اینجاست که در حقیقت ما نسخه ای از تمام افرادی را که تا به حال بوده ایم در درون خود داریم؛ برای مثال یک نوجوان گیج، یک کودک غمگین، یا یک کودک حسود می توانند جایی در طبیعت ما وجود داشته باشند. در واقع هیچ نسخه ای از ما به طور کامل ناپدید نمی شود، بلکه فقط به آن افزوده می شود و تکیه گاه مرحله بعدی رشدمان قرار می گیرد، درست مانند درختان بلوط که همواره در حلقه هایش نشانه هایی از تمامی محیط های قبلی اش وجود دارد.
احوالات کودک درون
از طرفی اگر گذشته خود را خوب مورد بررسی قرار دهیم متوجه می-شویم که احتمالاً برخی از این فرزندان درونی ما خوب نیستند، زیرا حاصل تجربیات خوب و مطلوبی
نبوده اند.
آن ها ممکن است با آسیب هایی دست و پنجه نرم کنند که نمی دانند چگونه با آن کنار بیایند، ممکن است متحمل ضرر و مصیبتی شده باشند، بدون اینکه کوچک ترین شانسی داشته باشند برای درک اینکه چه کسی یا چه چیزی مسبب آن آسیب و ضرر شده است.برای مثال آن کودک ممکن است تنها و مضطرب یا شرمنده باشد یا اینکه هیچ کس در طول یک بحران دردناک از او مراقبت درستی نکرده باشد. همچنین ممکن است اطرافیانش زحمت همدردی با مشکلات غیرعادی او در مدرسه را به خود نداده باشند. با این حال و علی رغم دردی که تجربه می کند، این گونه نیست که گریه های درونی این کودک در معرض خطر نفوذ به عرصه عمومی باشد و ا تفاقا برعکس آن اتفاق می افتد. دقیقاً مشکل اینجاست که کودکان درونی به واسطه تجربه های گذشته، موجب ناراحتی روانی ما می شوند، اما نه به این دلیل که بیش از حد حضور دارند، بلکه به این دلیل که هرگز به اندازه کافی حضور ندارند. آن ها به طور غیرمنصفانه و موثری قفل شده اند و گریه های آن ها به طور یکپارچه فراموش شده و نادیده گرفته شده است. آن ها به داخل محفظه ای عایق صدا رانده شده اند که از آن کوچک ترین زمزمه ای بیرون نمی آید و با این حال آن ها هنوز هم وجود دارند. گویی ما با ارواح بی قرار ناخواسته ای در درون خود روبرو هستیم که هرگز به خوبی و آن گونه که شایسته اش بوده مورد مماشات یا درک واقع نشده اند و همین موجب می شود که نارضایتی مداوم ناشی از نادیده گرفته شدن شان مسیر زندگی ما را تهدید کند.
وظیفه ما در مقابل کودک درون
در این زمینه کار پیش روی هر یک از ما مستلزم یک کلمه شاید مبهم تر از کودک درون، به نام «فرزندپروری» است. کودک درون باید پس از بررسی و مطالعه شناسایی شود، مشکلات مشخص او درک شود و سپس با حوصله دردهای او تسکین داده شود.
در یک دنیای کامل و بی نقصِ خیالی، این خود والدین هستند که در زمان بروز همه مشکلات این کار را انجام می دهند، اما در دنیای واقعی، برخی از کارها پشت سر گذاشته می شوند و به تعویق می افتند، که اصلاح آن سال ها بعد به یک عملیات ترمیم عجیب و غریب نیاز دارد.
هر یک از ما به عنوان یک بزرگسال نیاز داریم پدر و مادر بچه هایی باشیم که زمانی بوده ایم. ما باید ظرفیت های بزرگسالی مان را برای مهربانی، اطمینان خاطر، همدلی، سخاوت و گرمی جمع کنیم و آن ها را به سمت فرزند سه، پنج یا پانزده ساله ای که هنوز در ذهن ما وجود دارد هدایت کنیم. ما باید غم و اندوه آن ها را بسنجیم و به روشی کمک شان کنیم که در آن زمان به چنین شکل مدون و برنامه ریزی شده ای کمکی به آن ها نشده است؛ زیرا این ما هستیم که به تعبیری روی شانه های آن ها ایستاده ایم و در ادامه وجود آن ها وجود داریم، پس بهترین والدین برای آن ها خود ما هستیم.
عامل اصلی آرامش و رهایی کودک درون
ما می توانیم برای خود قبلی مان اشک های دلسوزانه سرازیر کنیم. همچنین ممکن است غم و اندوه به دام افتاده ای را درک کنیم که در نهایت فرصتی برای دیده شدن، محو شدن و بهبود باشد. بعد از آن هم خیلی سبک شویم و به طور منظم این تمرین را قبل از خواب تکرار کنیم که کودک درونمان را نگاه کنیم و میزان بیشتری از راحتی و لطافت را برای او به ارمغان بیاوریم تا او و ما استراحت کنیم و بتوانیم خواب آرام تر و راحت تری را تجربه کنیم، اما یک راه حل ساده برای اینکه چگونه با کودک درونمان رفتار کنیم این است که به یاد بیاوریم چگونه با کودکان واقعی اطرافمان برخورد
می کنیم.
احتمالاً همه ما به اندازه کافی و مناسب می دانیم که چگونه با صبر و حوصله و شفقت با کودکان واقعی اطرافمان رفتار کنیم، رهایی واقعی برای ما آن است که سرانجام یاد بگیریم با کودک درونمان نیز با همان میزان تحمل، صبر و صمیمیت رفتار کنیم.
code