این مبنا که اساساً برگزاری فروشگاه سالانه کتاب ـ با نام نمایشگاه ـ به غیر از آن که احتمالاً میزانی به فروش کتاب میافزاید، دقیقاً چه اندازه به میزان کتابخوانی یک ملت کمک میکند، پرسشی است که پاسخ دقیقی برای آن در دسترس نیست. فیالمثل اگر سرانه مطالعه ایرانیان ۳ دقیقه در روز است چنانچه به جای یک نمایشگاه (فروشگاه) کتاب در سال، پنج نمایشگاه برگزار میشد، آیا این سرانه به طور معنیداری افزایش مییافت؟
به نظر نمیرسد بتوان نسبت کمّیای بین برگزاری نمایشگاه و افزایش دقایق مطالعه در کشور و نضج گیری فرهنگ کتابخوانی در سرزمین برقرار کرد. هر چند از آن سو نیز نمیتوان نقش برگزاری نمایشگاه بزرگ کتاب را در افزایش میل به خرید کتاب در زمانی مشخص و در میان قشری معین، یکسره انکار کرد.
براساس آماری که اینجا و آنجا نشر یافته، اگر دانش آموزان و دانشجویان در التهاب پایان ترم را در نظر نگیریم، سرانه مطالعه در ایران ۱۶ دقیقه در هفته یا کمتر از ۳ دقیقه در روز است. این میزان در هند و ژاپن بیش از ۱۰ ساعت در هفته، در چین و کره بیش از ۸ ساعت و در اروپا در حدود ۵ر۷ ساعت است.
آمار دیگری که مانند برخی آمارهای کشور بُهتآور است، شمار ناشران و کتابفروشان و نسبت این دو با یکدیگر است. یکی از مسئولان ارشاد سال گذشته گفت که ۲۵ هزار ناشر و هزار کتابفروش در کشور است! او همچنین گفت طی یک سال ۱۰۵ هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شده است.
شگفتی این ارقام، در قیاس آنها با سرانه مطالعه است. به نظر میرسد از آن رو که انتشار کتاب، مانند بسیاری از فعالیتهای دیگر، دو نوع واقعی و ساختگی دارد، اینک بیزنس کتابسازی رشد اعجابآوری یافته و تعداد نامعلوم اما درشتی از آمار ۱۰۵ هزار عنوانی انتشار کتاب، از همین مسیر حاصل شده است.
به هر روی، کتاب فروختن و کتاب خریدن و انتشار کتاب و تجارت کتاب و نمایشگاه کتاب و فروشگاه کتاب و کتابسازی، موضوعی است و کتابخوانی موضوعی دیگر. مردم اگر اهل کتاب نباشند، صرفاً با نمایشگاه و تبلیغ خیابانی و تلویزیونی و انتشار آمار فروشی که همیشه ـ به مدد تورم ـ بیشتر از سال قبل است، نمیتوان کتابخوان کرد. ملتی کتابخوان است که روی پله برقی مترو و داخل واگن و تراموا و صف بلیت سینما و نیمکت پارک و ایستگاه اتوبوس کتاب میخواند.
کتابخوانی، نه پدیدهای غریزی بلکه امری اکتسابی است. همان طور که فرزندان مللی که امروز سرانه مطالعهشان دهها برابر ماست، کتاب خواندن را از والدینشان آموختهاند، فرزندان ما کتاب نخواندن را از ما میآموزند و به نسل بعد منتقل میکنند. برای یک تغییر بزرگ، باید کتاب خواندن را به عنوان یک امر ضروری دنیای امروز نوزادان و خردسالان، از گهواره و قنداق، در رفتار اهل خانه ببینند و در کودکستان و مدرسه، بازنمایی آن را، این بار آموزش ببینند. اگر نسل، از گهواره و قنداق اهل کتاب بار بیایند شاید بشود امیدوار بود به نسلهای بعد. در غیر این صورت با این آمارهای بزرگ، کتابخوانهای بزرگ پرورش نخواهند یافت.
همان طور که شمار دستگاههای تراش CNC موجود در مجموعه صنعت ایران ۵ر۲ برابر آلمان است و ظرفیت تولید ماکارونی در کشور ۳۰ برابر نیاز داخلی اما این آمار نه ما را صنعتیترین کشور کرد و نه بزرگترین صادر کننده ماکارونی، آمار انتشار کتابهای پرشمار با تیراژهای ناچیز و اجرای شوهای تلویزیونی و تبلیغات خیابانی و مقطعی، رونقی به کتابخوانی و رمقی به سرانه مطالعه رقتبار ما نخواهد داد.
باید از نو آغاز کنیم.