پرهیز ژاپنیها ولنگاری
اخلاقمداری جنسی در کیش شینتو به ظاهر چندان قوی نیست، اما احترام به خانواده و حفظ کیان خانواده یک اصل لایتغیر و تخطیناپذیر در ژاپن است. این در واقع از تشابهات فرهنگی ایران و ژاپن است. در حالی که صنعت هرزهنگاری در ژاپن رواج دارد و درآمدزاست، روسپیگری به شکل غیررسمی وجود دارد و مردم هم تا حدود زیادی از خلقیات غربی تأثیر پذیرفتهاند، اما باید گفت که برهنگی، ولنگاری و هرزگی عیان دیده نمیشود. پشت صحنه گفته میشود همه چیز هست، اما تجاهر و هرزگی آشکار وجود ندارد. فرهنگ غربی تأثیرات خود را گذاشته و مظاهر آن زیاد دیده میشود؛ اما حجب و حیا در ذات ژاپنیهاست و دریدگی، بیحیایی، برهنگی و هرزگی متجاهرانه آنگونه که در غرب رایج شده است، در ژاپن دیده نمیشود. جالب است که تعداد بسیار زیادی دانشگاه مخصوص دختران در ژاپن وجود دارد که اتفاقاً طرفداران زیادی دارد. از یک ژاپنی شنیدم که پسران آن کشور عمدتاً علاقهمند با ازدواج با دختری هستند که در دانشگاههای خاص دختران تحصیل کرده باشد.
آن روی ژاپنیها
از خلقیات نیکوی ژاپنیها زیاد گفتم و برخی از آنها واقعاً میتواند برای دیگران الگو باشد، اما اگر برخی نقاط منفی، و به عبارتی آن روی سکه ژاپنیها گفته نشود، روایت ناقص میماند و حق مطلب ادا نمیشود. به گمانم اصالت دادن به جمع و سلب هویت از فرد، او را مانند قطعهای از یک ماشین میسازد و نهتنها رفتار که حتی روحیات او را هم بهسان یک ماشین میکند. کار گروهی بسیار خوب است، اما از آنسو قدرت ابتکار و حتی اعتماد به نفس را از فرد میگیرد و باعث گم شدن هویت فردی میشود.
ژاپنیها معمولا هویتشان را در گروه میبینند، خود را متعلق به گروه میدانند و کمتر برای خودشان هویت شخصی قائل هستند. یکی از کارشناسان ارشد وزارت خارجه ژاپن در گپ و گفتی دوستانه که با هم داشتیم و بحث هویت پیش آمد، به من گفت: «من خودم یکی از آنهایی هستم که در هویتم مشکل دارم، گاه فکر میکنم که آیا دارم کار میکنم تا زندگی کنم؟ یا زندگی میکنم تا کار کنم؟! این مسئله هنوز برایم حل نشده است».
افراط در پرکاری
یک هموطن ایرانی که مهندسی متخصص بود و در رده مدیریتی یکی از شرکتهای بزرگ ژاپنی قرار داشت، میگفت: «کار در شرکتها و صنایع ژاپنی جوری است که انگار در پادگان هستیم. حتی هر روز صبح یکجور مراسم صبحگاه و شعار و سوگند برای وفاداری به اهداف شرکت داریم.» کارمند و کارگر و کاسب و رئیس و وزیر فرقی نمیکند، همه ژاپنیها خوشحال هستند که از خروسخوان تا بوق سگ کار میکنند! بعضی آنقدر مدهوش کار میشوند که یادشان میرود باید به خانه برگردند، از همین رو هر روز ساعت ۵ عصر یک موزیک ملایم در کل خیابانها پخش میشود که یعنی ایهاالناس ساعت کار تمام شده است! طبیعی است کار سنگین و طولانی و زندگی یکنواخت پادگانی، دلمردگی و افسردگی بیاورد و به دنبالش حتی مرگ بر اثر کثرت کار، یا کارمرگی که در ژاپن به آن «کاروشی» میگویند و در مورد آن خواهم گفت. مشقت رفت و آمد از منزل به محل کار و برعکس مزید بر پرکاری شده است.
گرانی و کمبود مسکن در توکیو جمعیت زیادی را به شهرکهای اقماری و مناطق دور از توکیو رانده تا آنجا خانه بگیرند. همه با قطار و مترو خودشان را از آن مناطق دور به سر کار در توکیو میرسانند. قطار، مترو و اتوبوس به اندازه کافی مهیاست، اما همین رفت و آمد برای بعضیها میشود روزانه بین ۴ تا ۶ ساعت. خیلیهاشان باید کلهسحر از خانه بیرون بزنند و راه بیفتند تا به موقع برسند. عصر هم همین ماجراست. رفت و برگشت طولانی باعث میشود که اکثر آنها صبحانه و شام را سرپایی در قطار بخورند. برای همین در فروشگاهها و دکههای داخل ایستگاههای قطار و مترو، انواع و اقسام بستههای غذایی آماده بهوفور وجود دارد که حداقل ظاهر زیبایی دارند. به یک نوع آن بنتو میگویند و ترکیبی است از خوراکیهای دلپسند ژاپنیها مانند برنج و ماهی و چاشنیها که همگی را در جعبهای که قسمتبندی شده است، میگذارند و میفروشند.
کارمندان وزارت امور خارجه میگفتند اگر از ساعت ۱۲ نیمهشب بگذرد و هنوز سرکار باشند، اجازه دارند از تاکسی به حساب اداره استفاده کنند، ولی قبل از آن ساعت باید با مترو و قطار و اتوبوس بروند. بسیاری اوقات که کاری برای پیگیری با وزارت امور خارجه یا دیگر سازمانها داشتیم، میدیدیم ساعت پیام یا ایمیلی که طرف زده یک و دو نیمهشب است.
کارمرگی
برتری مطلق جمع بر فرد، و اصالت بخشیدن به جمع، گاه فرد را وامیدارد تا بردهوار و تا حد مرگ برای گروه و دستگاهی که به آن تعلق دارد، کار کند. کار بیاندازه و بیقاعده، به زندگی خانوادگی لطمه میزند، دلمردگی و افسردگی میآورد و بسا که به مرگ میانجامد. مرگ به خاطر کار زیاد آنقدر در ژاپن رایج شد که در فرهنگشان برای این پدیده یک کلمه خاص گذاشتهاند به نام «کاروشی» که مرگ ناگهانی ناشی از کار زیاد است و میشود آن را به «کارمرگ شدن» یا «کارمرگی» ترجمه کرد.
خستگی زیاد از کار مفرط، عوارضی چون سکته قلبی و مغزی دارد. این نوع از کار کردن نه به خاطر ترس از زور مستقیم بالای سرشان، بلکه بیشتر به خاطر باوری است که از کار و پرکاری دارند و البته نوعی اجبار غیرمستقیم و ترس هم وجود دارد، ترس از مؤاخذه، اخراج و بیکاری به خاطر ناتوانی در انجام درست و کامل وظایف، و ترس از ایجاد اشکال در انجام یک کار گروهی. با این باور مدهوش کار میشوند. البته نباید گمان شود که ژاپنیها کاروشی یا کارمرگی را مرگی مقدس میشمارند. اتفاقاً بار ارزشی مثبتی ندارد و خود ژاپنیها دید انتقادی به آن دارند.
اولین مورد کاروشی سال ۱۹۶۹ گزارش شد. مرد متأهل ۲۹سالهای بود که در یکی از بزرگترین شرکتهای انتشاراتی کار میکرد و بر اثر سکته درگذشت. پس از آن مرگ چند مدیر عالیرتبه شرکتهای بزرگ اقتصادی که در اوج جوانی بودند و هیچ بیماری قبلی یا پیشزمینهای نداشتند، باعث توجه افکار عمومی به کاروشی به عنوان تهدیدی برای شاغلین شد.
آثار کار زیاد در خانوادهها پیداست. خیلیها بچههایشان را تا آخر هفته بهسختی میبینند، البته اگر بچهای در کار باشد. آمار زاد و ولد در ژاپن بسیار پایین آمده و میزان رشد جمعیت منفی شده است. دخترها کمتر میل به ازدواج دارند، زیرا فرصتهای شغلی خود را از دست میدهند. اگر ازدواج کنند، بچهدار نمیشوند، چراکه شغلشان یا آینده شغلیشان در مخاطره قرار میگیرد. کار دستهجمعی باعث شده زندگی بسیاری از ژاپنیها انفرادی شود. تعداد زیادی از خانهها در توکیو تکنفره است.
اینجا میتوان تفاوتی جالب را بین ژاپنیها و ایرانیها دید. هموطنان ایرانی مقیم ژاپن میگفتند ژاپنیها دستهجمعی کار میکنند، ولی به تنهایی زندگی میکنند، برخلاف ما ایرانیها که به تنهایی کار میکنیم، ولی دستهجمعی زندگی میکنیم. موقع کار که میشود، میگوییم اگر شریک خوب بود خدا هم شریک داشت؛ اما موقع تفریح هر چه دوست و آشنا داریم، خبر میکنیم!
داستان گردش و تفریحهای دستهجمعی خانوادهای ایرانی نیاز به شرح و توصیف ندارد. گاهی که آخر هفتهها یا در تعطیلات با همکاران به صورت خانوادگی به بیرون شهر یا به پارکها برای عوض کردن آب و هوا میرفتیم، ژاپنیهای تنهایی را میدیدم که با حسرت به جمع ما نگاه میکردند.
افسردگی و خودکشی
میزان افسردگی و خودکشی در ژاپن بالاست و یک موضوع بغرنج اجتماعی و ملی به شمار میرود. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، یکی از بالاترین نرخهای خودکشی را در دنیا دارند. در دوران مأموریتم آمار رسمی ژاپنیها رقم بالای ۳۲ هزار نفر خودکشی در سال را اعلام میکرد و هنوز هم ظاهراً در همان حول و حوش است. از علل و اسباب آن، افسردگی برآمده از کار سخت و زندگی پادگانی، و باور ژاپنیها به مرگ شرافتمندانه است. این دومی در قدیم از مهمترین عوامل مشوق خودکشی در ژاپن بود که این روزها کمرنگتر شده است.
گفته میشود باور به خودکشی و مرگ با عزت بیشتر برآمده از آموزههای بودایی است که هیچ قضاوتی درباره درست یا غلط بودن خودکشی ندارد. در حالی که در اسلام و دیگر ادیان ابراهیمی خودکشی در زمره گناهان کبیرهای است که انسان بعد از ارتکاب آن، فرصت توبه نمییابد؛ آیین بودا هیچ قضاوتی در این باره ندارد. این باور در آیین ساموراییها نیز ریشه دارد که خودکشی را به اسیر شدن به دست دشمن و شکنجه شدن ترجیح میدادند و آن را مرگ شرافتمندانه و با عزت میدانستند.
میلیتاریست و اشغالگر
به باور بسیاری از مردم جهان، از جمله ما ایرانیها، ژاپنیها ذاتاً انسانهای خوب و آرامی هستند؛ اما کرهایها، چینیها و بسیاری مردمان آسیای دور چنین باوری ندارند. آنها سپاهیان متجاوز و خونریز امپراتوری ژاپن را قبل از جنگ جهانی دوم در سرزمینهای خود دیدهاند. ژاپنیها تا پیش از شکست در آن جنگ، سخت ملیگرا و به اصطلاح میهنشیفته یا شوونیست بودند. این تمایلات افراطی در همه جای دنیا هست و در ژاپن هم وجود داشت و میشود گفت هنوز از بین نرفته است.
آرمانگراهای میهنشیفتۀ ژاپنی در منطقه جنوب شرقی آسیا سابقه نفرتانگیزی از خود به جا گذاشتهاند. نظامیان چندبرابر قد و هیکلشان در این منطقه خون ریختند و جنایت کردند. استان منچوری چین و سراسر کره را گرفتند و تا فیلیپین پیش رفتند. با اشغال کره حتی به دنبال تغییر فرهنگ آن بودند. به فیلیپین و اندونزی هم دستاندازی کردند. گورهای دستهجمعی بهجا مانده از آن دوران در اندونزی از نمونههای جنایات نظامیان ژاپنی قبل از جنگ جهانی دوم است.
بردگی جنسی زنان کرهای، چینی و فیلیپینی از دیگر تحفههای اشغالگران خشن ژاپنی آن دوران است. میراث این جنایت با نام زنان آسایشگر هنوز باقی است و هرازگاهی به خاطر آن سر و صدایی در روابط ژاپن با کره، چین و فیلیپین بلند میشود. زنان آسایشگر عنوان زنان و دخترانی است که ارتش امپراتوری ژاپن در جریان اشغال کره، فیلیپین و بخشهایی از چین، آنها را به آسایشگری برای نظامیانش وامیداشت. شمار آنان دهها و بلکه صدها هزار نفر برآورد میشود. ژاپنیها خودشان میگویند حدود ۲۰هزار نفر، اما پژوهشگران چینی تا ۴۱۰هزار نفر را هم گفتهاند. مشکل فرزندان بهجا مانده از این رفتار، هنوز یکی از مسائل موجود بین ژاپن و کره است.
تصویر نامطبوع
با این جرم و جنایت و خونریزی، کرهایها، چینیها و فیلیپینیها و چند کشور دیگر آسیای جنوب شرقی نمیتوانند تصویری مطبوع از ژاپن در ذهن داشته باشند. ژاپنیهای آرام، نرمخو و صلحجو، آنگونه که ما و بسیاری دیگر در جهان تصور میکنیم، چیزی نیست که آنها بتوانند بپذیرند. همین سوءسابقه هرازگاهی مایه جنجال میشود. معمولا دیدار نخستوزیر ژاپن از ایزدکده یاسوکونی که مدفن خاکستر ژنرالهای ژاپنی متهم به جنایت جنگی پیش از جنگ دوم جهانی است، موجب اعتراضات زیادی میشود. جالب است که اخیراً حتی سبیل سفیر دورگه آمریکا در کره جنوبی باعث جنجال مضحکی شد و نشان داد که پیشینه ژاپنیها در کره و چین هنوز تا چه اندازه نفرتانگیز است. ماجرا از این قرار بود که سفیر آمریکا در کره جنوبی هری هریس، که پدرش افسر نیروی دریایی آمریکا و مادرش ژاپنی بوده و ریخت و قیافهاش به مادر ژاپنیاش کشیده است، سبیلهای خود را شبیه ژنرالهای ژاپنی اشغالگر و حاکم نظامی کره آرایش کرده بود. روزنامهنگاران کرهای جنجال به راه انداختند که چهره سفیر آمریکا با سبیلش همانا یادآور چهره فرماندهان نظامی ژاپنی اشغالگر کره و پیش از جنگ جهانی دوم است. این جنجال بر سر سبیل آقای سفیر آنقدر بالا گرفت که سرانجام آقای سفیر هریس مجبور شد سبیلش را از ته بتراشد!
این نکته حقیقتی را در خود دارد: این که همین ژاپنیهای آرام، متواضع و نرمخوی امروز، حدود ۷۵ سال پیش یعنی در زمان جنگ دوم و قبل از آن متجاوزانی گردنکش و خونریز بودند، و ذهنیت مردم کره و چین و فیلیپین نسبت به فرماندهان آنها، همانند ذهنیتی است که ما ایرانیان از سپاهیان چنگیزخان مغول داریم!
ساموراییها
ژاپن علاوه بر بهرهگیری از فرهنگ و آیین ساموراییها در توسعه اقتصادی و صنعتی، برای تصویرسازی دلپذیر از ژاپن و افزایش قدرت نرم، به نمادسازی از ساموراییها دست زد. ساموراییها شدند نشانهای درخشان از ژاپن قدرتمند، جنگنده و عزتمند و این تصویر نمادین به جهان معرفی شد. امروزه سامورایی نماد ژاپن است و مردم جهان ژاپنیها را به ساموراییهای جوانمرد میشناسند. حتی در مسابقات ورزشی بینالمللی از واژه ساموراییها برای اشاره به تیمهای ورزشی ژاپنی استفاده میشود. مشابه این کار را تقریباً هر ملتی با اسطورههای خود کرده است (مثل وایکینگها در دانمارک یا شوالیهها در انگلیس). با پهلوان ایرانی نیز میتوان نمادسازی کرد و صفات پهلوانان و جوانمردان ایرانی را معرفی کرد.
در ژاپن امروز میشود ساموراییها را میان گروههای دستراستی و ملیگرای افراطی هم دید. ساموراییهایی که در جماعت دستراستی و میهنشیفته بُر خوردهاند و در میدان سیاست داخلی ژاپن جوش و خروش دارند. آنها عمدتاً ضد کره شمالی و کره جنوبی، چین و روسیه هستند. یک قلم از فعالیتهای آنها تظاهرات پر سروصدا ضد کشورهای گفته شده، است. در ماشینهای بزرگی که روی آنها بلندگوهای پرقدرت گذاشتهاند مینشینند، در خیابانها دوره میافتند و نهایتاً در مقابل سفارتخانههای این کشورها با هیاهو و درشتگویی تجمع میکنند. شعارهای خاصی برای روسیه، چین، کره شمالی و کره جنوبی دارند. به خاطر همین جماعت افراطی در خیابانهایی که سفارتخانههای روسیه، چین و کره جنوبی در آن قرار دارند، همیشه پلیس ویژه ایستاده و در ورودی خیابان نردههای متحرک گذاشتهاند تا هرگاه این جماعت غوغاگر آمدند، خیابان را ببندند و نگذارند به سفارتهای مزبور زیاد نزدیک شوند.
سفارت کره جنوبی در خیابان پشت سفارت ایران بود. یک خیابان آنسوتر سفارت چین بود. در مسیر رفت و آمد معمولا از این خیابانها میگذشتیم. صحنهای جالب که در رفت و آمدها میدیدم، وظیفهشناسی مفرط پلیسهای نگهبان سفارتخانههای کره و چین بود که همیشه در طول این خیابان خبردار ایستاده بودند. در ورودی خیابان نرده متحرکی گذاشته بودند که در مواقع عادی جمع شده بود و هنگام تظاهرات آنرا باز میکردند و خیابان را میبستند. هر بار گذر میکردیم، میدیدم پلیسی که مأمور نردههای متحرک است، دست خود را از روی نرده یا ریسمانی که به آن بسته شده است برنمیدارد، آمادهباش کامل و همیشگی. انگار هرآینه قرار است جماعت تظاهرکننده از راه برسند و او باید در کسری از ثانیه نردهها را بکشد و راه را ببندد، در حالی که در سال شاید به تعداد انگشتان یک دست هم تظاهرات در مقابل آن سفارتخانهها انجام نمیشد.
برایم خیلی جالب بود. یک بار نشد از آنجا بگذرم و ببینم که پلیس طناب را رها کرده یا مثلا به دیوار تکیه داده است. طناب همیشه دستش بود و حتی سوت هم از دهانش نمیافتاد. ای بسا سالی دو سه بار پیش میآمد که میبایست سوتی بزند، طناب را بکشد و راه را ببندد. چهره و حالت آن پلیسهای وظیفهشناس در ذهنم حک شده است.
* ایرانتایشی
(انتشارات اطلاعات)