قدیمی ترین روزنامه ایران با ۹۷سال انتشار مستمر
روزنامه اطلاعات
// php arras_beside_nav() ?>
ضميمه آفتاب مهتاب
-
با بچهها مهربان بود
![با بچهها مهربان بود امام خمینی داشت کتاب میخواند که علی کوچولو به اتاقش آمد. کتابش را بست و با مهربانی علی کوچولو را در آغوش گرفت. علی کوچولو روی زانوهای پدر بزرگش نشست، نگاهی به او کرد و پرسید: آقاجان! ساعتت را به من میدهی؟ آقاجان پاسخ داد: باباجان! نمیشود، زنجیرش به چشمت میخورد و چشمت اذیت میشود. چشم تو مثل گل ظریف است. علی کوچولو فکری کرد و گفت: پس عینک را به من بدهید. پدربزرگ خیلی جدی پاسخ داد: نه! دستهاش را میشکنی و آن وقت دیگر من عینک ندارم. […]](https://www.ettelaat.com/wp-content/uploads/2023/05/19-14-14.jpg)
امام خمینی داشت کتاب میخواند که علی کوچولو به اتاقش آمد. کتابش را بست و با مهربانی علی کوچولو را در آغوش گرفت. علی کوچولو روی زانوهای پدر بزرگش نشست، نگاهی به او کرد و پرسید: آقاجان! ساعتت را به من میدهی؟ آقاجان پاسخ داد: باباجان! نمیشود، زنجیرش به چشمت میخورد و چشمت اذیت میشود. چشم تو مثل گل ظریف است. علی کوچولو فکری کرد و گفت: پس عینک را به من بدهید. پدربزرگ خیلی جدی پاسخ داد: نه! دستهاش را میشکنی و آن وقت دیگر من عینک ندارم. […]
-
کودکانهها
ماه و خورشید باران خوارزمیان ماه و خورشید یک کاسه طلایی یک کاسه نقرهای روی حوض آبیرنگ در حرم ماه و خورشید با هم درآمدهاند چه قشنگ! بچه آهو افسانه شعباننژاد کاش من یک بچه آهو میشدم میدویدم روز و شب در دشتها توی کوه و دشت و صحرا روز و شب میدویدم تا که میدیدم تو را کاش روزی مینشستی پیش من میکشیدی دست خود را بر سرم شاد میکردی مرا با خندهات دوست بودی با من و با خواهرم چونکه روزی مادرم میگفت تو دوست با یک بچه […]
-
آرزوی دریامحسن شیدا
![محسن شیدا در یک نقطه دورافتاده در این دنیای بزرگ، لابهلای یک جنگل انبوه با درختهای بلند، یک آبگیر کوچک بود که در آن دو ماهی زندگی میکردند. بله، درست خواندید؛ فقط دو ماهی! که برادر بودند. این آبگیر زمانی در مسیر یک رودخانه بود و به دریا هم راه داشت و گاهی ماهیهای کوچک دیگری هم به آنجا میآمدند و بازی میکردند؛ ولی مدتها بود که به سبب خشکسالی، رودخانه خشک شده بود و آبگیر هم مانند گذشته آب زیادی نداشت و تنها مانده بود و چون وسط جنگل بود […]](https://www.ettelaat.com/wp-content/uploads/2023/05/19-13-47.jpg)
در یک نقطه دورافتاده در این دنیای بزرگ، لابهلای یک جنگل انبوه با درختهای بلند، یک آبگیر کوچک بود که در آن دو ماهی زندگی میکردند. بله، درست خواندید؛ فقط دو ماهی! که برادر بودند. این آبگیر زمانی در مسیر یک رودخانه بود و به دریا هم راه داشت و گاهی ماهیهای کوچک دیگری هم به آنجا میآمدند و بازی میکردند؛ ولی مدتها بود که به سبب خشکسالی، رودخانه خشک شده بود و آبگیر هم مانند گذشته آب زیادی نداشت و تنها مانده بود و چون وسط جنگل بود […]
-
قاصدک کاغذی
![قاصدک کاغذی پیچکهای لطیف من همیشه وقتی پیچکهای لطیف و سبز را میبینم که خود را از دیوار بالا میکشند، حس خوبی به من دست میدهد. ناخودآگاه لبخند میزنم. دلم میخواهد با نوک انگشتم آن برگهای سبز و لطیف را نوازش کنم و به آنها بگویم: با این همه لطافت و کوچکی، چقدر امیدواری را میشناسید. میدانم که همین حس امیدواری باعثشده بالا و بالاتر بروید. سختی را کمتر ببینید و شکوفهشکوفه لبخند بزنید. راستی لبخندتان چه عطر دلانگیزی دارد! دلم میخواهد نفس عمیقی بکشم و این عطر دلانگیز را با […]](https://www.ettelaat.com/wp-content/uploads/2023/05/19-13-33.jpg)
پیچکهای لطیف من همیشه وقتی پیچکهای لطیف و سبز را میبینم که خود را از دیوار بالا میکشند، حس خوبی به من دست میدهد. ناخودآگاه لبخند میزنم. دلم میخواهد با نوک انگشتم آن برگهای سبز و لطیف را نوازش کنم و به آنها بگویم: با این همه لطافت و کوچکی، چقدر امیدواری را میشناسید. میدانم که همین حس امیدواری باعثشده بالا و بالاتر بروید. سختی را کمتر ببینید و شکوفهشکوفه لبخند بزنید. راستی لبخندتان چه عطر دلانگیزی دارد! دلم میخواهد نفس عمیقی بکشم و این عطر دلانگیز را با […]
-
آرزوهای میراثکچهلوهفتین آرزو
بعضی آدمها یک کارهایی میکنند که من با دیدن کارهایشان قلبم روشن میشود. آنها مراقب حیوانات هستند، به طبیعت آسیب نمیزنند، از میراث فرهنگی خود مراقبت میکنند، مهربان هستند و به حقوق دیگران احترام میگذارند، حواسشان هست که وقتی حرفی میزنند دل کسی را نشکنند و اسم بقیه را درست تلفظ میکنند؛ این خیلی مهم است. من کسی را میشناسم که چون بعضی آدمها اسمش را درست نمیگفتند سالهای سال ناراحت بود و آخرش هم اسمش را عوض کرد. من آرزو میکنم یک روزی بیاید که همه آدمها به این […]
-
پند بزرگان
الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی دو تنها و دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش حافظ code نسخه مناسب چاپ
-
پند بزرگان
ما هم به ذهن سلیم و هم قلب سلیم نیازمندیم. شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو درنیاییم؛ در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم. نلسون ماندلا غمگین نشو وقتی کسی تلاشت را نمیبیند و هنرت را درک نمیکند. طلوع خورشید منظرهای تماشایی است اما بیشتر مردم همیشه آن موقع صبح خواب هستند. جان لنون code نسخه مناسب چاپ
-
چهل سال پیش در همین روزتمامی مطالب از روزنامه اطلاعات روز چهارشنبه ۱۱ خردادماه ۱۳۶۲ (برابر با ۱۹ شعبان ۱۴۰۳، اول ژوئن ۱۹۸۳) نقل شده است
جنگندههای ایران یک هواپیمای بعثیها را در آسمان «جوانرود» سرنگون کردند برابر اعلام ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در جریان تجاوز هوائی دیروز جنگندههای دشمن به چند منطقه مسکونی در غرب کشور یک فروند هواپیماهای ارتش متجاوز عراق در ساعت ۱۷و۳۰ دقیقه روز گذشته (سهشنبه) در منطقه جوانرود هدف آتش تیزپروازان نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و سرنگون شد. اطلاعیه شماره ۱۳۳۲ ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران عصر دیروز صادر شد در این اطلاعیه آمده است: در ۴۸ ساعت گذشته در منطقه عملیاتی جنوب کشور […]
-
امروز در تاریخ
پیروزی ایران بر روم شاپور یکم شاه ساسانی ایران در پی پیروزی بر گوردیان سوم امپراتور روم، یکم ژوئن سال ۲۴۳ میلادی شهر «اَنبار» واقع در ۶۰ و چند کیلومتری غرب بغداد امروز را به شهر «پیروزشاپور»تغییر نام داد. چندی پس از آن شکست، گوردیان به دست افرادش کشته شده بود و ژنرالهای رومی حاضر در محل، فیلیپ را به امپراتوری موقت روم انتخاب کرده بودند که با شاپور صلح کرد و امتیازات فراوان به او داد. اعدام یک زن در آمریکا به دلایل مذهبی یکم ژوئن ۱۶۶۰، به حکم […]
-
برایم نوشتی،برایت نوشتممشقهای انسان نخستین
![مشقهای انسان نخستین همه ما پیش از آنکه مدرسه برویم و نوشتن یاد بگیریم، با مدادهای رنگی مینویسیم. هر کودکی که مداد را با فشار انگشتان ظریفش روی کاغذ یا دیوار یا لباس خودش میچرخاند، میخواهد یک چیزی بکشد که فهم آن برای ما گاهی سخت میشود. خطهای کج و معوج او، پر از احساس و حرف و آواز و صدا هستند؛ برای همین است که با خودش زمزمه میکند و با همه توان خطخطی میکند و لذت میبرد. هرچه نقاشیها، مشخصتر و واضحتر میشوند، پیام آنها هم روشنتر میشود. از روی […]](https://www.ettelaat.com/wp-content/uploads/2023/05/20-20-21.jpg)
همه ما پیش از آنکه مدرسه برویم و نوشتن یاد بگیریم، با مدادهای رنگی مینویسیم. هر کودکی که مداد را با فشار انگشتان ظریفش روی کاغذ یا دیوار یا لباس خودش میچرخاند، میخواهد یک چیزی بکشد که فهم آن برای ما گاهی سخت میشود. خطهای کج و معوج او، پر از احساس و حرف و آواز و صدا هستند؛ برای همین است که با خودش زمزمه میکند و با همه توان خطخطی میکند و لذت میبرد. هرچه نقاشیها، مشخصتر و واضحتر میشوند، پیام آنها هم روشنتر میشود. از روی […]
Page 1 of 42812345...»Last »