شب که به خانه آمد با اشتیاق چمدانش را جمع کرد و برخلاف همیشه که از مقصد سفر بیخبر بودیم، به ما گفت به مشهد میروم.
سالها بعد خاطرهای شنیدم که با آن سفر ارتباط داشت، راوی خاطره آقای حسین مرعشی بود؛ زمانی آقای دکتر حبیبی گفته بود هشت سالی هست که به زیارت امام رضا(ع) نرفتهام، از ایشان پرسیده بودند که چرا؟ جواب داده بود: وقتی من قصد سفر کنم، تنها که نمیتوانم بروم، تعدادی پشت سر من راه میافتند از همکاران حفاظت و تشریفات، این چه زیارتی است که از محل بیتالمال هزینه سفر عدهای که هیچ ربطی به زیارت من ندارند پرداخت شود! اسم این زیارت نیست و در نتیجه برای اینکه از اموال دولت هزینه نکند، نمیرفت.
آقای مرعشی ادامه داد، مدتی گذشت تا موضوع افتتاح خط آهن ترکمنستان پیش آمد و چون آقایهاشمی رفسنجانی امکان شرکت در آیین افتتاحیه را نداشتند قرارشد آقای دکتر حبیبی برای افتتاح تشریف ببرند، نزد ایشان رفته و گفتم: آقای دکتر باید بروید مشهد، گفتند برای چه باید به مشهد بروم؟ ماجرا را نقل کردم، دیدم گل از گل دکتر شکفت و خیلی خوشحال شد. پرسیدم بالأخره مشهد میروید؟ گفتند: بله این مشهد رفتن معنی میدهد، مأموریت دولت است و باید بروم که کاری به سرانجام برسد، از آنجا پیاده هم شده میتوان به حرم علی ابن موسیالرضا (ع) رفت.
وسواس زندهیاد دکتر حسن حبیبی در خصوص اموال عمومی بیش از حد تصور بود، در همه سالهای مسئولیتش به یاد ندارم خانواده را در هیچ سفری با خودش همراه نماید، یا از بیتالمال خاصه خرجی بکند.
۲۵ سال تمام مستأجر بودیم و اعتقادی به سکونت در خانه سازمانی نداشت. اگر با خودش روزنامهای به خانه میآورد، صبح فردا باید همراه خود به محل کار بازمیگرداند. ریاکارانه از خانه غذا نمیبرد، اما هزینه غذایش را پرداخت میکرد.
هیچ پس اندازی نداشت تنها محل درآمدش حقوقی بود که از دولت دریافت میکرد. نه دلاری داشت و نه اندوختهای، آخرین موجودی حساب بانکیاش سه میلیون تومان بود.
هر آنچه در طول سالیان صدارتش به عنوان هدیه دریافت کرده بود به بنیاد امیرکبیر اهدا کرد تا در معرض مردم قرار گیرد.
ساده زیستی مرام و مسلکش بود و به شدت از ریا و تظاهر بیزار بود. از عمق جان به شفافیت اعتقاد داشت و از نقد استقبال میکرد.
پای ثابت کاریکاتورهای گل آقا بود و آقای صابری را به این کار تشویق میکرد، به آزادی مطبوعات اعتقاد داشت و نقد دولت را ضروری میدانست و برای این کار هم از خودش مایه میگذاشت.
عاشق ایران بود و تمام سالهای عمرش را به توسعه و آبادانی ایران اندیشید. حفاظت از میراث کهن فرهنگی و تاریخی این سرزمین دغدغه همیشگیاش بود و از حفظ سر در باغ ملی تا مرمت باغ نگارستان و احیای کاخ گلستان تا بازگرداندن شاهنامه بایسنقری به کشور و تأسیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی عناوینی از اقدامات فرهنگی آن زندهیاد است.
سالهای پایانی عمرش را صرف تأسیس بنیاد ایرانشناسی کرد و معتقد بود برای شناختن و شناساندن جلوههای گوناگون فرهنگ و تمدن ایران و بالا بردن سطح آگاهی مردم از پیشینه تاریخی این سرزمین باید اقدامات سامانیافتهای انجام شود. صبور، بی سرو?صدا، گریزان از جار و جنجال، عمیق و معتدل بود و بسیار دغدغه انسجام ملی داشت.
آدم با اصولی بود و در مسیر سازندگی کشور از اصلاح روندها استقبال میکرد. او برای مردم و با مردم زیست بدون آنکه تظاهر به ساده زیستی کند با این امید که مردم بهتر زندگی کنند.
