نه اینکه خیال کنید این حقیر گفتارها و رفتارهای روزانهی «آن آقا» را تعقیب و مراقبت میکند؛ خیر، اما از بد حادثه هر صفحهای را که میگشایم، اظهار لحیهای از وی آزارم میدهد؛ باز هم نه از آن باب، که اظهارات و لحیهجات عددیست و قابل استماع؛ بل از آن روی که همچنان بر اعجابم میافزاید که چگونه مسببان زیرساختی این آشفتگیها، امن و ایمن در صحنهها افاضات میکنند و روی مبارک و ضخیمشان نه بر دیدگان خودشان میآید و نه با تشری از زبان دیگران مواجه میشود.
آخر عموجان! کل اگر طبیب بودی، در روزگار آشفتهای که همه اختیارات را در کف با کفایت خویش داشتی، درمانی بر سر بیسامان خویش مییافتی. جوکگویی هم وقتی از حدمیگذرد، نه بیمزه، که سوهان روح میشود.
البته من این موضوع گزافهگویی و به روی مبارکنیاوری را در روزگارمان یک اپیدمی میدانم که پوستها را کلفت کرده و گوشها را سنگین؛ از بس پرگویی به جای مسئولیتپذیری نشستهاست. کم نیستند در همین دولت کریمه فخیمه برکةاللهی، که بر سبیل گفتاردرمانی و آلزایمرباوری، هرکدام از سویی میکشند؛ شده است مسابقه طنابکشی. یک روز یک سر طناب در مخبرالدوله است و استانبول و روز دیگر سر دیگرش در پاستور است و جدول پیچیده پاسکال؛ انگار نه انگار که اینهمه دانشکده اقتصاد داریم و اینهمه استاد و مقاله پرداز و اینهمه آمار جهانی برترین رتبهها در تولید علم! پس کجایند آثار این مقالات و خروجیهای این رتبههای بالای تولید علم، که از ۳۴ به ۱۶ رسیدهایم در دنیا، و نفر اول شدهایم در غرب آسیا!؟ یکی از این دوجا مشکل دارد:
یا در شیر آمارها آنقدر آب ریختهاند که دوغ و دوشاب یکی شده،
یا به تولیدکنندگان واقعی علم، جز در کلاسهای تئوریپردازی و جزوه و امتحان، مجالی نمیدهند تا نظریات علمی خود را در کف بازار اقتصاد و معیشت مردم به کار گیرند،
….و یا هردو اشکال بالا، علی مخافهالله!
گوشها از «بایدبشود»ها و «تأکید میشود»ها و «خواهد شد»ها پر است. «کارگروه»ها هم آنچه در چنته «صبحانههای» کاریشان داشتند رو کردند و معجزی به بار نیاوردند.
شاید امروز، روز افکندن آخرین تیر ترکشهاست در کاربست تخصصها و دیدن واقعیات غیر قابل انکار از پشت عینک عقلانیت و تعصب ایرانیت؛ دور از جنجالهای جناحی و محفلی؛ که همه در یک کشتی نشستهایم.
صاحب این قلم، که خود یک شهروند عادی مصرفکننده است و نه عرضه تولید دارد و نه از علم اقتصاد سردرمیآورد و نه از بد حادثه آشنایی و رابطی در پستوهای تخصیص ارزهای «سختگیرانه؟» دارد، اما مثل میلیونها همقطاری خود، هر صبح با پاکت شیر روزانه و پنیر عصرانه سر و کار دارد و لااقل در حد خورد و خوراکش میفهمد، که نه تنها یک جای کار اشکال دارد، بلکه صدها جای کور وجود دارد که مانع رفع اشکالهاست. در این اوضاع تنها کاری که تکلیف شرعی(!) خود میپندارد، همچنان حفظ آرامش و توصیه به وحدت و عقلانیت به هموطنان خود و البته دقت و مراقبت در شفقت و نصیحت به کسان است؛ کسانی که عجالتاً ـ سزاوار یا ناسزاوار ـ بار بر دوششان است. من به سهم شهروندی خود، همچنان خوشبینانه و امیدوارانه، نمیخواهم خاری بر این بار و یاری بر خواران و سفلگان برون از مرزهای دیارم باشم.
