دکتر نادیا مفتونی     / بخش دوم

به رغم آنکه فیلم های ناموری در ایران تولید شده است، اما  اطلاعات زیادی از فلسفة سینما و مطالعات نظری معاصر نداریم ، در حالی که اکنون نظریه‌پردازان و فیلسوفان سینما به ابن‌سینا، سهروردی و ملاصدرا  روی آورده اند و توجه دارند. اگر بدانیم که فلسفه سینمای معاصر دربارة فیلسوفان ما صحبت می‌کند و مسئله آنها فیلسوفان ماست، انقلابی در پژوهش‌های ما رخ خواهد داد

خواندیم که دو جریان اصلی در فلسفه سینما وجود دارد: روان‌تحلیل‌گری و تاریخی‌نگری. ما حرف زیادی در فلسفه اسلامی داریم، ولی چیزی در افکار تأثیر می‌گذارد که به زبان مناسب با مخاطب آن جامعه عرضه شود.  اینک ادامه سخن:
در واقع وارد گفتگوی جهانی شویم. 
به مناسبت تعبیر «گفتگوی جهانی» که گفتید، خاطره خانم کاپجک را نقل کنم که می‌گوید چطور وارد بحث با فیلسوفان مسلمان می‌شود. می‌گوید در آغاز تا حدودی می‌ترسیدم که در تقابل با تاریخ‌نگرها بنویسم. می‌نوشتم و در عین‌ حال نگران بودم که نکند دیدگاهم اشتباه باشد. چون با چشمان لاکان، سینما را می‌دیدم. تا اینکه یک دوره تکمیلی (فلوشیپ) در هاروارد به دست آوردم که باید با دانشمندان رشته‌های مختلف صحبت می‌کردیم؛ مثلاً ریاضیدان، فیزیکدان، زیست‌شناس و دیگران نشسته بودند و ما باید مطلب فلسفی را به ‌قدری ساده بیان می‌کردیم که آنها متوجه بشوند؛ بنابراین ناچار بودم مطالبم در خصوص فلسفة سینما را به زبان ساده بیان کنم و مخاطب عمومی را در نظر بگیرم.
در جلسه ای یک فلسطینی که در آکسفورد فلسفه اسلامی خوانده بود و بعد به هاروارد وارد شده بود، نام هانری کربن را آورد و راجع به او صحبت کرد. من هم کتابی از کربن خریدم که در فارسی «ارض ملکوت» ترجمه شده است. همان جلد کتاب مجذوبم کرد؛ چون یک نگارگری است با حرف Z  انگلیسی که جادة فیلم «خانه دوست کجاستِ» کیارستمی را تداعی می‌کند و این  تصادفی نبود. به طور کلی روان‌تحلیلی‌ها مثل ژیژک، نمادها را تفسیر و نشانه‌شناسی می‌کنند. به این ترتیب خانم کاپجک شیفته فلسفه اسلامی شد و فارسی آموخت تا بتواند ملاصدرا را بفهمد؛ یعنی ‌به واسطه جلد کتاب کربن که شبیه نماد در پوستر فیلم کیارستمی است (حالت زیگزاگ)، می‌گوید حتماً فیلم کیارستمی ریشه در فلسفه اشراق داشته و با هم ربط دارند.
اگر ما این را از قول خودمان می‌گفتیم، همه می‌خندیدند. نوئل کرول هم اعتقاد داشت آنچه مؤلف قصد کرده، باید به ‌لحاظ معنایی تفسیر شود. او جمع بین تاریخ‌نگران و روان‌تحلیلی‌هاست. چون می‌گوید من با اصلشان مشکلی ندارم، ولی افراط آنها را قبول ندارم؛ یعنی هر نماد را هر تفسیری می‌توان کرد، اما باید تا حدودی وفادار به متن بود و علل و اسباب کافی داشت، وگرنه از هر چیزی می‌توان هر تفسیری کرد، چنان‌که روان‌تحلیل‌نگری تا این حد پیش می‌رود. 
می‌خواهم بگویم فلسفه اسلامی تا کجاها مطرح است و اگر ما مخاطب‌شناسی بدانیم، باید کرسی فلسفه اسلامی بگذاریم و به زبان ساده بنویسیم. همان‌گونه که دکتر نصر در کتاب «سه حکیم مسلمان» کرد و هنوز برای بسیاری، منبع اصلی است.
 الان هم ببینید  کاپجک چطور به سینمای کیارستمی رسیده است! خیلی از فیلم‌های ما از مرزها جلوتر نمی‌روند و یا فقط در کشورها و محافلی که با ما دوست هستند، بُرد دارند. فراتر از حلقه رفقای خودمان نمی‌روند؛ ولی ما فیلم و رمانی لازم داریم که مخاطب غربی را جذب کند. من مصداق‌ها را نمی‌گویم. کیارستمی همچنان ماندگار شده ‌است. نه اینکه نمی‌توانیم و نمی‌دانیم، ولی مخاطب‌شناسی نداریم. چه می‌شود کرد با ذهنهای بسته‌ای که فقط مخاطب جزیره‌ای و داخلی را می‌بینند؟
خلاصه کاپجک قائل است که امکان ندارد آن نماد تصادفی باشد و حتماً از شیخ اشراق گرفته و از عالم مثال به هر دو نازل شده است. بعد می‌گوید کسانی که محبوب کربن بودند، مورد علاقةمن هم شدند و اسم چهار فیلسوف را می‌برد: ابن‌سینا، ابن‌عربی، سهروردی و خصوصاً ملاصدرا.  ژیژک هم علاقه خاصی به ملاصدرا دارد و حتی می‌گوید خدای ملاصدرا را دوست دارد، با اینکه به عنوان ملحد شناخته می‌شود. اینها خدای مسیحیت را می‌شناسند و با آن مشکل دارند، ولی «خدا» مشترک لفظی است؛ لذا همیشه به دانشجویان می‌گویم: هیچ واهمه‌ای ندارم با کسانی که به‌ عنوان «پیامبران الحاد» شناخته می‌شوند، گفتگو کنم؛ چون اینها مشکلشان با مسیحیت و خدای کلیساست؛ اما خدای ما، خدای تشیع است و تعاریف مختلفی داریم از چیزی که ملاصدرا و دیگران می‌گویند که هر کدام جای گفتگوی بسیار دارد. 
او از هرولد بلوم  هم نام می‌برد که در سال ۲۰۱۹ درگذشته‌ است. او نیز از روان‌تحلیل‌گری فروید تبعیت می‌کند و کتابی به‌ نام «نشانه‌های هزاره» دارد که البته اعم از این است که به‌ معنای یُمن یا شوم باشد، راجع ‌به فرشته‌ها و رؤیاها و حوادثی که آدم از تجربة نزدیک به مرگ کسب کرده، صحبت می‌کند. در این مورد هم حرکت بین روان‌تحلیل‌گری و فلسفه اسلامی و با ارجاع به کربن است. کاپجک حتی از اسرستورم نام می‌برد که سخت مخالف شیوه روان‌تحلیل‌گری است و اعتقاد دارد اینها به‌هم بافتن است!
در گفتگو با اندیشمندان و فیلسوفان سینما مانند جان کاپجک که به‌ویژه توجهشان به فلسفه اسلامی و سینمای ایران نیز جلب شده است، در موضوع سینما چه موضوعات مشترکی وجود دارد؟
از سینمای ایران، آنچه مورد علاقه آنهاست، سینمای کیارستمی است که ما می‌توانیم آن را موضوع قرار دهیم. در مصادیق سینما از می‌توانیم اشخاصی که در سینمای فلسفی ما مشهور هستند، همانند کیارستمی، سهراب شهیدثالث و داریوش مهرجویی صحبت کنیم.  
کسانی که  وجهه بین‌المللی دارند و فیلم‌های آنها در سطح جهانی دیده شده است. 
بله و این را که چطور دیده شده هم باید بررسی کرد؛ برای مثال هزینه‌ای که سازمان سینمایی می‌کند، درست است که داخل کشور هم شأن خودش را دارد و باید تغذیه شود، ولی چرا نمی‌تواند با مخاطب بین‌المللی ارتباط برقرار کند؟ این مسئله را باید از روی مدل مرحوم آقای کیارستمی درآورد. ما خانوادگی در سینما هستیم و فیلم سینمایی تولید کرده‌ایم. 
آقایان نوری (پدر، پسر و رمان‌نویس) هدفشان مخاطب بین‌المللی است؛ بنابراین فیلم‌های آنها هم در محافل جهانی دیده شده است. به هر حال غیر از نوری همسرم، پسر بزرگم ابوالفضل نوری به زبان انگلیسی و دقیقاً برای مخاطب جهانی رمان می‌نویسد. اخیراً فیلم سینمایی «روز مات» (از محمود نوری) اکران شده و بعد از اینکه در کشورها و جشنواره‌های مختلف عرضه شد، بازتاب‌های مثبت داشته است. 

زبان روز
وادی دیگر این است که به لحاظ مخاطب به صورت واقعاً بین‌المللی فیلم بسازیم. «واقعاً»را به این جهت می‌گویم که این‌گونه نباشد که خودمان دور هم جمع شویم و برای اینکه مجوز بین‌المللی بودن بگیریم، چند اسم فرنگی هم به کمیته همایش اضافه کنیم! افرادی مثل ژیژک هستند که علاقه‌مندند با ایرانیان کار کنند و همه افراد دیگری که بدون تبختر و با تواضع کامل در گفتگوهای ما حاضر شدند، با اینکه ما نمی‌توانستیم برای همه آنها هدیه یا جبرانی در نظر بگیریم. 
علاوه بر مخاطب، محتوای مورد علاقه مخاطب نیز مهم است؛ برای مثال ممکن است من این تفسیر از شیخ اشراق را قبول نداشته باشم، اما جلسات و گفتگوهایی بگذاریم که فلسفة ملاصدرا یا شیخ اشراق را به زبان ساده بیان کنیم یا حتی خیلی ساده‌تر از آنچه الان به زبان فارسی زحمت می‌کشیم، به صورت فیلم پیاده کنیم؛ چون کارهای عمیق و دقیقی دربارة شیخ اشراق در زبان فارسی انجام داده‌ایم که به درد اینها نمی‌خورد. 
یعنی بتوانیم به زبان سینما ترجمه و تبدیل کنیم. 
بله، البته اینها خودشان به سینما ربط داده‌اند، لازم نیست ما ربط بدهیم؛ فقط کافی‌ است مفاهیمی را که در فلسفه ملاصدرا یا شیخ اشراق هست، به زبان ساده‌ بیان کنیم. آنها مشتاقند که بشناسند؛ اما الان نمی‌توانیم برایشان شش واحد فلسفه بگذاریم، نمی‌توانیم دو واحد دکتری فلسفة ملاصدرا در مباحث نفس بگذاریم! چیزی که نیاز داریم، این است که نیم ساعت ساده راجع به ملاصدرا صحبت شود تا مثلاً ژیژک لذت ببرد. ما کار ساده نداریم، اگر بخواهیم آشنایی مختصر و مفید درباره شیخ اشراق داشته باشیم یا باید دایرۀ‌المعارف راتلج یا استنفورد را بخوانیم که در یک مقاله مختصری هر آنچه راجع به شیخ اشراق هست، گفته است. البته ما خیلی در این زمینه‌ها کار کرده‌ایم، اما بیشتر برای خودمان مناسب است. 
تنوع مخاطبان بسیار مهم است. 
احسنت. کار سومی هم که باید کرد، این است که نقدهایی را که مثلاً واسرستورم به نگاه لاکانی به فلسفة سینما کرده است و ضعیف هم نیست، وارد کنیم و در ضمن این گفتگوها، آن مبانی محکمی را هم که از فارابی استخراج کرده‌ایم، بگنجانیم. 
در همایش «سینما و دین»، آقای رضا میرکریمی از من خواستند در دانشگاه امام صادق(ع) سخنرانی کنم. من نیز آنچه را از فارابی به دست آورده بودم، در موضوع سینما بیان کردم که در کنار دیدگاه سنت‌گرایان و تاریخی‌نگری، دیدگاه سومی در خصوص هنر است؛ نگاه فارابی که اگر آن را روی سینما پیاده کنیم، می‌توانیم سینما را از آن خود کنیم؛ ولی اگر نگاه سنت‌گرایانه را دنبال کنیم و از «هنر مقدس» بگوییم، تنها یک خوشنویسی قرآن کریم و چند کار محدود تهذیب جلد قرآن برای ما می‌ماند و سینما را به دیگران واگذار می‌کنیم! با نگاه فارابی که می‌توان از قوة خیال برای محاکات معقول استفاده کرد، سینما متعلق به ما هم هست. 

ارکان هنر 
بر اساس تحقیقات شما در فلسفه هنر از منظر فلاسفه مسلمان، ارکان اصلی هنر چنین است: «چیستی هنر» که به مصداق مانند شعر و موسیقی پرداخته‌اید و اینکه هنر دارای دو بُعد ذوقی و عقلانی است. دوم «کیستی هنرمند» که با خیال و محاکات خلاقش، صانع اثر هنری است. سوم، ماهیت اثر هنری که یک بعد به لحاظ صورت و فرم هنری دارد و در فلسفه اسلامی، به صورت تمثیل و استعاره خودش را نشان می‌دهد. چهارم مخاطب هنر. این مؤلفه‌ها در بحث سینما هم قابل استفاده است و تبیین و تدقیق آنها می‌تواند مادة گفتگو با فیلسوفان غربی سینما را فراهم نماید. 
مؤلفه دیگری را هم می‌شود اضافه کرد که برای مباحث سینما مفید است: «هنر و سرگرمی»، یعنی جنبه لذت و سرگرمی در هنر. این موضوع را با آقای دکتر محمود نوری به صورت یک مقاله درآورده‌ام. 
این مؤلفه هم به مخاطب برمی‌گردد.
بله، مشخصاً فارابی در بخش «اغراض موسیقی»، روی آن دست گذاشته است که از محاکات معقول شروع می‌شود تا به نازل‌ترین مرتبة آن برسد که برای استراحت یا لَعِب (بازی) است. 
شما نظر فارابی را در مقابل تولستوی بررسی کرده‌اید که امکان جمع سرگرمی و جذابیت با سعادت و مفاهیم معقول را میسر می‌داند. 
بله، اصلا گفته می‌شود هر کس که برای سعادت تلاش جدی می‌کند، هر قدر که تلاشش بیشتر است، نیاز به استراحت بیشتری دارد. این تعبیر فارابی در خاتمة «موسیقی کبیر» است. 
فلسفه اسلامی چگونه و در چه زمینه‌هایی می‌تواند به سینمای ایران کمک کند؟ فیلسوفان ما بیشتر به مقام باید و نباید هنر و جایگاه آن در مدینه فاضله توجه داشته‌اند و توجه به مقام هست و نیست و تحلیل هنر موجود کمتر مورد توجه واقع شده است. 
هنر جنبه سرگرمی نیز دارد و از این حیث اشکالی هم ندارد. درست است که ما باید به هنر دینی، هنر متعالی، هنر معنوی و هنر اسلامی توجه داشته باشیم؛ اما فاضله بودنش، به این معنی نیست که هنر با سرگرمی و لذت قابل جمع نیست، چنان‌که تولستوی یا مانند او قائلند. این نکته خوبی است که به تحلیل و فهم سینمای ما کمک می‌کند. همچنین می‌توانیم کارهایی در مقام «هست و نیست» انجام دهیم که وضعیت کنونی سینما را به لحاظ فلسفی تحلیل کنیم. 
نکته دیگر این است که هنرمند، آزاد است. بنده خودم قبل از اینکه تحصیلات فلسفه را شروع کنم، نمایشنامه نوشته‌ام و به عنوان بهترین نویسنده در جشنواره سراسری انتخاب شده‌ام. اینکه هنرمند خودش انگیزه داشته باشد، فرق می‌کند با اینکه بخواهیم هنرمند را در کلاس فلسفه بنشانیم. قبل از کرونا در مشهد، منزلمان محفل تجمع دوستانی بود که عموماً هنرمند بودند و در عین حال یک استاد حوزوی هم داشتیم که فلسفه را از ایشان در حوزه یاد گرفتم و چون خیلی زیبا صحبت می‌کردند، همسرم آقای نوری برنامه‌ای ترتیب دادند که ضمن اینکه هنرمندان با هم گفتگو می‌کنند، از بیانات استاد هم به صورت هفتگی یا ماهیانه بهره‌مند شوند. 
درصد زیادی از دانشجویان فلسفه در آخر کار به دنبال کارهای دیگر می‌روند. یکی از جاذبه‌هایی که می‌توانیم داشته باشیم، این است که پلی به رمان‌نویسی بزنیم، یعنی رمان‌نویسی فلسفی را در مقطع کارشناسی آموزش بدهیم. من خودم «داستان فلسفی» نوشته‌ام. حال به دانشجویان یاد می‌دهم که می‌توانید به راحتی رمان فلسفی بنویسید. تصورم این است که خروجی این پیشنهاد، این می‌شود که از میان دانشجویانی که بعداً به فلسفه کاری ندارند، شاید از هر کلاسی یک نفر، جذب آثار هنری شود؛ چون همه نمی‌خواهند که عضو هیأت علمی بشوند یا مقاله علمی بنویسند. 
بخشی از دانشجویان به کار هنری علاقه دارند، اما این ظرفیت را از دست داده‌ایم و جایش خالی است؛ برای مثال ببینید چقدر «دنیای سوفی» اقبال و خواننده پیدا کرد. با اینکه از هنرمندان نباید توقع داشت، ولی در نظام دانشگاهی می‌توانیم جایی برای تولید هنری محتوای فلسفی باز کنیم. از آنجایی که امیدی به بودجه و امکانات نداریم و یاد گرفته‌ایم که با دست خالی کار کنیم، تمرکز بنده بر روی رمان‌نویسی است. 
البته رمان قلب سینماست و موفق‌ترین فیلم‌هایی که هالیوود می‌سازد، اقتباسی است. مگر اینکه اسپیلبرگ باشید، و الا اگر نوشته‌ای ببرید می‌گوید بر اساس کدام رمان است. اگر قبلاً توفیق آن را اثبات نکرده باشد، هالیوود آن را نمی‌سازد. باید حتماً به صورت رمان درآمده باشد و موفقیتش را اثبات کرده باشد. 
ادامه دارد
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی