عطاالله مهاجرانی: در بررسی عملیات طوفان الاقصی میتوان ابعاد متعددی را مورد توجه قرار داد که یکی از آنها نگاه الهیاتی و توراتی به فلسطین از زوایه دید صهیونیسم سیاسی و مسیحی است.
در شرایط بسیار حساسی به سر میبریم که زندگی مردم غزه در دشوارترین حالت خود قرار دارد؛ بیش از 17 هزار نفر از مردم این منطقه کشته شدهاند و به نظر میرسد در تاریخ معاصر جنگها مظلومتر از مردم غزه به سبب این فشار طاقتفرسا و سهمگینی که بر آنها وارد شد، نظیری نداشته است. شاید بتوان شرایط امروز غزه را تنها با مقطعی در جنگ جهانی دوم قیاس کرد که آن برهه هم میتواند معیار روشنگر خوبی برای شناخت ماهیت انگلیس و آمریکا باشد.
آلمان در دوم سپتامبر 1944 تسلیم و جنگ جهانی دوم تمام شد اما حدود 5 ماه بعد یعنی از 13 تا 15 فوریه 1945 نیروی هوایی آمریکا و انگلیس، شهر درسدن آلمان را بمباران کردند و 25 هزار نفر را کشتند و تمام زیربناهای خدماتی، صنعتی و مدارس را بدون هیچ توجیهی نابود کردند. بعدها آمریکا در سال 1954 و 1955 و همزمان با ساماندهی کودتا علیه دولت ملی دکتر «محمد مصدق»، در گزارشهایی توجیهی اعلام کرد که این بمباران عادلانه و در راستای از بین بردن زیرساختهای آلمان نازی بوده است. اشاره به این واقعه تاریخی از این منظر حائز اهمیت است که حتی این بمباران هم 25 روز طول کشید و تمام شد اما در غزه حجم و توان نابودسازی، بمبها و موشکهای استفاده شده با بمبهای هیروشیما برابری میکند.
پایان افسانه شکست ناپذیری اسرائیل
آنچه روز هفتم اکتبر و با عنوان طوفان الاقصی روی داد، جلوهای از یاری خدا بود که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل آن را سیاهترین روز از تاریخ آدمسوزی یهودیان (هولوکاست) تاکنون از سوی هیتلر، توصیف کرد.
توماس فریدمن روزنامهنگار مشهور صهیونیست در مقالهای تصریح کرد که باید واقعه هفت اکتبر در دانشکدههای نظامی و اتاقهای فکر مورد بررسی قرار گیرد و مشخص شود، چگونه ممکن است دیواری با هزینه یک میلیارد دلار ساخته شود یا سامانه دفاعی گنبد آهنین با هزینه 3 میلیارد دلار طراحی و ساخته شود اما در صبح روز هفت اکتبر هیچکدام از این سازهها عمل نکند و کارایی نداشته باشند.
مهمتر از دیوار و گنبد آهنین اما شکست افسانههای شکستناپذیری ارتش اسرائیل و نفوذناپذیری موساد و شبکههای امنیت داخلی بودکه اسرائیل دستکم در 6 دهه گذشته آنها را ساخته و پرداخته بود. ابعاد شکسته شدن این افسانهها در روزنامههای اسرائیلی همچنان محل بحث و پرسش است به گونهای که دانییاتوم یکی از روسای سابق موساد در مقالهای با طرح این پرسش که «خدای موسی و هارون را چه شد؟» به شوک و بهت اسرائیل در مواجهه با طوفان الاقصی پرداخته بود.
شواهد حکایت از آن دارند که روز هفت اکتبر رویدادهای محال اتفاق افتاده است.
واقعیت آن است که این عملیات با هیچ کدام از معیارهای ظاهری قابل جمع نیست و در منتهای دقت و برنامهریزی و با اجرای «مردان قدرتمند» به تعبیر قرآن انجام شد. پس از هفت اکتبر در رسانههای داخلی اسرائیل معرکه آرایی شکل گرفته و حتی نتانیاهو در یک موضع گیری نهادهای اطلاعاتی و عملیاتی را مسئول فاجعه معرفی کرد که بلافاصله مورد انتقاد قرار گرفت و مجبور به حذف مطلب خود در شبکه های اجتماعی شد.
همه نشانهها حکایت از آن دارند که فضای سیاسی و رسانهای اسرائیل پس از عملیات شدیدا متشنج است.
آنها با افسانههایی زندگی میکردند که درهم شکسته و کنار رفته است. برای سخن گفتن درباره واکنش جامعه اسرائیل به دولت ائتلافی حاکم بر این رژیم، باید منتظر انتخابات ماند و این جنگ تاثیر خود را بر انتخابات خواهد داشت و اگر دولت نتانیاهو بتواند غزه را تصرف یا با کشتههای بیشتری از حماس و فلسطین جنگ را به پایان برساند، احزاب تندرو رای بیشتری خواهند داشت.
بنیان های فکری صهیونیسم
روایت واحدی از رویکرد الهیاتی-توراتی درباره اسرائیل نداریم و ارتدکسهای یهودی که معمولا هم روحانی هستند، مخالفت خود را با صهیونیسم اعلام میکنند و حتی پرچم اسرائیل را آتش میزنند. خود را یهودی میدانند و معتقدند، یهودیت مفهومی متفاوت از صهیونیسم است و به تشکیل دولت معتقد نیستند.این گروه با توجه به اینکه نتوانستند در کنست کرسیهای لازم را داشته باشند، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در اکثریت نیستند.
باید بین بخشهای مختلف عهد عتیق، که بخش نخست کتاب مقدس است، تفکیک قائل شد. این بخشها به لحاظ اعتبار و وثاقت باهم متفاوت هستند و نمیتوان گفت هر مطلبی که در عهد عتیق است در تورات هم وجود دارد. تورات تنها شامل همان پنج کتاب اول یا پنج سفر اول است. واژه تورات هم به معنای شریعت، احکام خدا و هدایت است که اعتبار ویژهای هم در آیین یهودیت دارد. پس از تورات، کتاب مهم دیگر کتاب پیامبران است که در این 21 کتاب، پیامبران به دو گروه درجه اول و دوم تقسیم میشوند و قسمت سوم 13 کتاب است که هریک ماجرای خاص خود را به لحاظ اعتبار و سندیت دارد.
برای مثال درباره بخشی از کتاب «اشعیاء» که بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل هم به آن استناد کرد و گفت که باید وعده اشعیا را محقق کنیم، ابهام و محل بحث این است که آیا از باب چهل و پنجم تا پایان آن، گفتههای اشعیا است یا نه و اساسا آیا اشعیا پیامبر بوده است یا نه؟ با وجود چنین ابهاماتی نباید همه مطالب موجود در عهد عتیق را به تورات نسبت داد و اعتبار و اهمیت کتابهای پیامبران و پنج کتاب اول باهم متفاوت هستند.
هانس کونگ (Hans Küng) فیلسوف متکلم و الهیدان سوییسی و همکلاسی پاپ سابق (کلمانت شانزدهم) بود که مطلبی علیه پیامبر اسلام نوشت و من هم در پاسخ به آن کتاب مسیحیت در اسلام را نوشتم. این فیلسوف سه جلد کتاب درباره یهودیت، مسیحیت و اسلام دارد که گمان میکنم بهترین سهگانه درباره این سه آیین، همین سهگانهای است که کونک برای هر جلد آن 10 سال وقت صرف کرده و حامی مالی این کار هم کمپانی مرسدس بنز بود. این نویسنده در کتاب اسلام؛ گذشته، امروز و آینده معتقد است سه دین مسیحیت، یهودیت و اسلام سه ویژگی دارند: در یهودیت، «قوم» محور و مرکز است، در مسیحیت «شخص و شخص مسیح» و در آیین اسلام «متن» که همان قرآن مجید است، مرکز و محور است. تعریف هریک از این سه دین در سایه این مرکزیت متفاوت است. از این جهت در صهیونیسم سیاسی هم قوم اهمیت ویژه دارد و نه متن.
متن برای این گروهها بهانهای برای دستیابی به اهداف، برمبنای این تکست و ساماندهی به کشور یهود است که در سالهای اخیر به عنوان دولت-شهر یهودی بیشتر از سوی نتانیاهو مورد استفاده قرار میگیرد.
بحث جدی دیگر این است که آیا رویای شکلگیری دولت که برآمده از مطالب کتاب عهد عتیق است، واقعا رویای تشکیل دولت است یا بازگشت به سرزمین؟ و آیا این دو ملازم هم هستند؟ بررسی تاریخچهای که طی آن این رویا تبدیل به نظریه سیاسی شده بحث گستردهای است اما به صورت خلاصه میتوان گفت که یهودیها موفق به نظریهسازی بر مبنای آن رویا شدهاند و مثال ساده آن تبدیل یک عروسک تحت عنوان «باربی» به یک فرهنگ، کالاهایی مصرفی و ارزش از سوی آمریکاست. این فرآیند در اشعار و رمانهای عبری هم قابل مشاهده است.
برای مثال رماننویس حرفهای با نام «آموس اوز» کتابی تحت عنوان «عشق و تاریکی» نگاشته که درآن تشکیل سرزمین یهودی از فرات تا نیل، به عنوان رویا و هدف اصلی چند نسل از مردم یهود ساکن در سرزمینهای فلسطین ذکر و درآن آمده که اجداد نویسنده، عربهای ساکن فلسطین را با عنوان برده، توصیف میکرد. نماد این رویا در پرچم اسرائیل هم با دو خط آبی موجود در آن، وجود دارد که همان دو خط نیل تا فرات است. همچنین در سرود رسمی اسرائیل هم از سرزمین صهیونی سخن گفته و اعلام میکنند که قلب یهود 2000 سال با آن میتپید.
در آیین شیعه هم در حوزه تشکیل حکومت یک گرایش، گرایش امام خمینی بود که در نظریه ولایت فقیه تبلور یافت و به سازماندهی انقلاب و ایجاد حکومت منتهی شد. گرایش دیگر هم بر این موضوع استوار بود که اساسا در مذهب تشیع در دوران غیبت امام زمان (عج) نباید حکومت تشکیل داد. پس از پیروزی انقلاب، در هر مقطعی مشکلی پیش میآمد، این گروه به انتقاد از حکومت شکلگرفته میپرداختند و این دو گرایش همچنان وجود دارد. این گرایشها در الهیات توراتی یهودیت هم وجود دارد. زمانی که اسرائیل تحت فشار قرار میگیرد، روایت غالب مقابله با تشکیل حکومت یهودی است و زمانی که شرایط متفاوت باشد، گرایش تشکیل این حکومت و دولت غالب است تا جایی که به استناد تورات و حتی بخشهایی از کتاب اول «سموئیل» کشتار کودکان و زنان و شیرخوارگان را هم مجاز اعلام کردند.
زمانی که اسرائیل تاسیس شد، بنگورین ادعا کرد که «فلسطین تمام شد، پیرها میمیرند و جوانان فراموش میکنند». اکنون اما 40 سال پس از انتفاضه فلسطین شاهد عملیات جوانانی هستیم که دیگر به تعبیر نزار قبانی«اطفال الحجاره»، نیستند و با موشک و راکت و تونل نشان میدهند که فلسطین فراموش نشده و جوانانی هستند که این صدا را زنده نگه داشتهاند و به گوش جهان رساندهاند و دلیل اعتراض میلیونی در شهرهای بزرگ جهان هم شنیده شدن این صداست. فلسطین فراموش نشد و رویایی دربرابر رویای صهیونیستی که همان تاسیس دولت و سرزمین بهود بود، به وجود آمد. این رویا یک وجه ایدئولوژیک یعنی مسجد الاقصی را دارد که برای مسلمانان بسیار مهم است و نیز وجه ملی دارد که آرمان بازگشت فلسطینیان به سرزمین مادری خود است. پس از عملیات الاقصی در هفت اکتبر چند افسانه باطل شد: طرح تشکیل خاورمیانه جدید به مرکزیت اسرائیل که از سوی شیمون پرز مطرح و توسط نتانیاهو پی گرفته میشد، رویای نیل تا فرات، افسانه ارتش شکستناپذیر و دستگاه اطلاعاتی نفوذناپذیر، افسانه اسرائیل به عنوان تنها دموکراسی خاورمیانه، افسانه ناتوانی اعراب و مسلمانان و در نهایت افسانه برتری قوم یهود.
حماس و اخوان المسلمین
در بررسی نسبت اخوانالمسلمین با حماس و گرایش اخوانی این گروه هم میتوان گفت که اخوانالمسلمین عنوانی کلی است که در فلسطین با عنوان حماس و در کشورهای دیگری چون مصر، سوریه و اردن فعالیت میکند. رهبران سیاسی حماس همه تحصیکردگان دانشگاههای مصر بودند و سالها در اردن زندگی کردند و با اخوانالمسلمین آن کشور ارتباط داشتند. این گروه با نظام سوریه به دلیل کشتار اخوانالمسلمین از سوی حافظ اسد، زوایههایی داشتند و مخالف خاندان اسد در سوریه بودند و در حوادث سوریه هم مواضع دوگانه داشتند. ترکیه و قطر به لحاظ ایدئولوژیک و گرایش به اهلسنت به حماس نزدیکتر هستند و از این دیدگاه جمهوری اسلامی ایران نسبت به آنها از حماس دورتر است.
با این همه مسئله سیطره و قساوت اسرائیل، ایران و حماس را بهرغم این فاصله ایدئولوژیک بههم نزدیک کرده و تفاوتهای ایدئولوژیک در حوزه شیعه و سنی، مانع این نزدیکی نشده است. با قیاس جنگ اخیر و جنگ 33 روزه، مشخص میشود که در همان زمان هم زمزمههای پایان حزبالله مانند آنچه درباره پایان حماس، گفته میشد و حتی اسرائیل زندانهایی را در شمال اسرائیل برای زندانی کردن، سران و کادر حزبالله آماده کرده بود.
اما نتیجه آن جنگ چیزی غیر از خواست اسرائیل و غیرقابل پیشبینی بود. این موضوع درباره حماس هم صادق است. به گونهای که اسرائیل گمان نمیکرد در حمله زمینی حماس خسارتهای گستردهای ببیند و وزیر جنگ این کشور از اشکهای اعضای کنست، سخن بگوید.
نخبگان و مساله فلسطین
واکنشهای نخبگان و جامعه هنری و فرهنگی فلسطین به رویدادهای مرتبط با مقاومت فلسطین متفاوت و در هر چهرهای نسبت به چهره دیگر متمایز بوده است. در برههای سازمان فتح به دلیل موقعیت مالی، تلاش کرد برخی از این شخصیتهای درجه اول جذب کرده و حتی به عنوان نماینده در مجلس ملی فلسطین کرسی داد.
شاعرانی مانند محمود درویش و یوسف خطیب را در این زمره میتوان دستهبندی کرد که نطق تاثیرگذار یاسرعرفات در سازمان ملل متحد را محمود درویش نوشته بود و سازمان فتح هم پس از درگذشت او تجلیل قابل توجهی از مقام وی کرد. این اما به معنای حمایت تمام قد شعرا و نویسندگان فلسطینی از جنبش فتح نبود و گاهی انتقادات تندی هم از سوی آنها به این سازمان وارد میشد.
در ارزیابی واکنش روشنفکران ایرانی به مسئله فلسطین هم چند موضوع قابل تفکیک است. روشنفکری غیر دینی یا روشنفکری چپ، تا سالهای 1970 میلادی که چپها در اسرائیل حاکم بودند، نسبت به آنها گرایش مثبت داشتند و اسرائیل را کشور سوسیالیستی میدانستند و بسیاری از شخصیتهای فرهنگی ایران، مانند جلال آلاحمد و سیمین دانشور در سال 1341 به اسرائیل سفر کرد و کتاب در ولایت اسرائیل یا عزرایل هم نتیجه این سفر بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و باتوجه به اینکه شخص امام خمینی و بسیاری از انقلابیون گرایش به حمایت از فلسطین داشتند و حتی دلیل نخستین باری که آیتالله هاشمی رفسجانی به زندان رفت، ترجمه کتاب سرگذشت فلسطین بود؛ روشنفکران چپ دیگر نتوانستند از اسرائیل حمایت کنند.
با آغاز جنگ عراق علیه ایران و موضعی که یاسر عرفات در حمایت از رژیم بعث عراق و صدام گرفت، روابط انقلابیون هم با فلسطین به سردی گرایید. از بخش دیگری از روشنفکران که پیش از انقلاب گرایشات سلطنتطلبانه داشتند، به دلیل نزدیکی روابط محمدرضا پهلوی، شاه ایران با اسرائیل، نمیتوان انتظار حمایت از فلسطین را داشت. در حال حاضر هم نیاز به تامین مالی و حمایت از پژوهشگران برای تولید آثار پژوهشی در حوزه فلسطین و اسرائیل در داخل ایران بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد.
اسرائیل در سالهای گذشته تغذیه مالی و اطلاعاتی برخی از گروههای مخالف جمهوری اسلامی ایران را هم برعهده گرفته است و اطلاعاتی که گروه موسوم به «سازمان مجاهدین خلق» از پرونده و فعالیتهای هستهای ایران، افشا کردند، اطلاعاتی بودند که از طریق اسرائیل در اختیار آنها قرار گرفته بود. به همین دلیل است که هیچ یک از اعضای مجاهدین و احزاب کرد درباره رویدادهای غزه اظهارنظر نکردند.
این یادداشت در ضمیمه طوفان الاقصی روزنامه اطلاعات منتشر شده است.