سه‌شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۱۸

بازیگری که خودش را روایت می‌کرد

مرحوم رضا داوود نژاد بازیگری بود که تمرکز خود را محدود به آثار پدر نکرد و از تجربه‌های متفاوتی در کارنامه ۲۵ ساله خود استقبال کرد.

بازیگری که خودش را روایت می‌کرد

رضا صائمی در یادداشتی درباره کارنامه هنری «رضا داوود نژاد» در سینما و تلویزیون در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: 

«ارغوان! این چه رازی ست که هر بار، بهار با عزای دل ما می آید؟...»

بار دیگر این شعر«ابتهاج» بر بهار سایه انداخت تا این بار کوچ غریبانۀ «رضا داوودنژاد» مصداق این راز شود. او بازیگری برآمده از یک خانوادۀ سینمایی بود و شاید هیچ نامی به اندازۀ «داوود نژاد»، تداعی گر یک خانواده در سینمای ایران نباشد.

 در این میان شاید «رضا» محبوب ترین و معروف ترین آنها بود. بخشی از این محبوبیت، برآمده از نقش های شیرینی بود که بازی کرده بود و در خاطرۀ جمعی ثبت شده بود.  بخشی هم به دلنشین بودن خودش بود و چهرۀ همیشه خندان و رفتار مهربانش. با این همه، روزگار با اونامهربان بود و دست کم یک دهۀ پایانی عمر کوتاهش با مصائب بیماری اش گره خورد که آخر به دست مرگ باز شد.

رضا داوودنژاد، یکی از بازیگرانی است که این حرفه را از دوران کودکی و 6 سالگی آغاز کرده است. فیلم «بی پناه» اولین فیلم سینمایی او بود که در سال 1365 و به کارگردانی پدرش ساخته شد، اما بعد از آن، رضا تا سن 18 سالگی به دلیل تمرکز روی درس و تحصیل، در هیچ فیلمی بازی نکرد.
«مصائب شیرین»، نامش را بر سر زبان‌ها انداخت و نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد هفدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شد و دعوت برای حضور در جشنواره سینمایی فوکوئوکای ژاپن را برایش به ارمغان آورد.

«بچه‌های بد»، حضور مؤثر وی را در فیلم‌های پدرش به دنبال داشت. او در این فیلم، فیلمنامه نویس، بازیگر، دستیار کارگردان و برنامه‌ریز است. در «بانوی کوچک» (مهدی صباغ‌زاده)، به عنوان بازیگری پول‌ساز به بدنۀ حرفه‌ای سینمای کشور معرفی شد و در مستند «روزگار ما» ساخته رخشان بنی‌اعتماد، حضور در عرصه‌های روشنفکرانه سینمای ایران را تجربه کرد.

رضا داوودنژاد در «مصائب شیرین»، عیار دیگری از بازیگری خود را به رخ مخاطبان کشاند. در «هشت پا» و «هوو» به نحوی دیگر روی پرده نقره‌ای ظاهر شد. اما در «چپ دست»، «تیغ زن»، «نیش زنبور»، «همه چی آرومه»، «دردسر بزرگ» و «زن‌ها شگفت‌انگیزند»، آن روی داوودنژادِ فقید را می‌بینیم که طنازی می‌داند و راه و رسم خنداندن مردم را خوب آموخته است.

او در «مرهم»، «کلاس هنرپیشگی»، «رضا»، «لامینور»، «بیرو» و «خیابان‌های آرام» دوباره به سینمایِ جدّی‌ برمی‌گردد. اما همواره در این سال‌ها تنوعی از ژانر را در کارنامۀ خودش به یادگار گذاشته است. سال‌هایی که پرکاری او را در تلویزیون هم شاهدیم. از «پشت کنکوری‌ها»،«باغچه مینو» و «زندگی به شرط خنده»، جزو طنزهای نوستالژی به شمار می‌رود تا کارهای جدّی‌تری که رفته رفته در کارنامۀ داوودنژاد، خودش را نشان داد.

البته حضور جدّی رضا داوودنژاد در سریال‌های تلویزیونی با کاهشِ وزن او همراه شد. چندی پس از «پنچری» که جزو سریال‌های کمدی خاطرانگیز تلویزیون به شمار می‌رود، او با «بعد از آزادی» به تلویزیون برگشت. سریال درامی که محمدعلی باشه آهنگر آن را ساخت. «از سرنوشت4»، «شهباز» و «نیکان» جزو آخرین کارهای او برای تلویزیون به شمار می‌روند.

او هم به سبکِ برخی از سلبریتی‌های دیگر در رئالیتی‌شوهای نمایش‌خانگی همان «شب‌های مافیا» ردپایی از خودش به جای گذاشت. اما در سال‌های اخیر به دلیل بیماری و به تعبیرِ خودش فیلمنامه‌های تکراری و جذاب نبودن برخی از آثار، کمتر جلوی دوربین سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی حاضر شد.

بازیگری که تمرکز خود را محدود به آثار پدر نکرد و از تجربه‌های متفاوتی در کارنامه ۲۵ ساله خود استقبال کرد.

 دوسال پیش بود. حدود ساعت ده و نیم، یازده شب به دایرکتم پیام داد که:«لطفاً شماره تلفن تون رو برام بفرستید.» اولش فکر کردم نقدی، متنی، حرفی درباره اش جایی نوشته ام و می خواهد گله کند. شماره را فرستادم و تماس گرفت تا به بهانۀ متنی که دربارۀ یک بازیگر نوشته بودم، درد دل کند و از کلاهبرداری های برادر آن بازیگر بگوید و این که چه بلایی سرش آورده است.

دل پری داشت و ماجرایی که تعریف کرد، روایتی تراژیک از مصائب تلخی بود که بر او و خانواده اش گذشته بود. این باب آشنایی ما شد و هر از گاهی به بهانۀ برخی متن هایم پیامی می داد که آخریش خاطره ای از فوت مرحوم گرجی سر سریال باغ مینو بود. خاطره ای که با این جمله تمام شد: «خدا رحمت کنه این هنرمند شریف رو».

حالا باید این جمله را دربارۀ خودش به کار ببرم. زندگی چه بی رحمانه کوتاه و غریب است. همین دو روز پیش داشتم می گفتم حالش بهتر شد، تماسی بگیرم و گپی بزنیم و.... حالا حسرتش در دلم مانده و افسوس و دریغش. چه گپ هایی که هیچ وقت زده نمی شود و چه فرصت های گفتگویی که برای همیشه از دست می رود. یادش گرامی باد.

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب