هرات مرکز خراسان در عهد تیموریان بود و در قرن نهم، یعنی بلافاصله پس از مرگ تیمور، بخاطر گرایشات خاص و معرفت پروری و همت بلند پسرش شاهرخ به پایتخت هنر و فرهنگ بدل شد. از بازیهای تاریخ، عجیبتر از همه این است که ظهور این فرمانروای فرهنگ پرور در مجموعه اولاد خونخوارِ ویرانگر زمانه، یعنی تیمور، معروف به تیمور لنگ، یک میراث متضاد با اصل و گوهر بود.
سید مسعود رضوی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: «با مرگ تیمور (۸۰۷ هـ. ق)، فروپاشی امپراتوری پهناور او آغاز گشت، و مراکزی که پس از اوقدرت سیاسی را بهدست گرفتند و ادب فارسی در کنف حمایت آنها رشد و پیشرفت کرد متعدد بود، و پس از چندی، افزون بر هند و عثمانی، که بزرگترین جولانگاه خارجی ادبیات فارسی بودند، در آسیای مرکزی و ایران (تبریز، فارس، عراق، هرات) مراکز متعددی پدید آمد».۱
«جانشینان تیمور از سال ۸۰۷ تا ۹۱۱ هـ. ق بر ایران فرمان راندند. در میان آنان شاهرخ، سلطان حسین بایقرا و سلطان ابوسعید قدرت بیشتری داشتند و دولتهای مقتدری تشکیل دادند، ولی دیگر شاهزادگان تیموری بدین سبب که نسبت به یکدیگر بدبین بودند و گرفتار اختلاف و نزاع شدند و دست به کشتار یکدیگر زدند، از قدرت و نفوذشان کاسته میشد. این عوامل از یک سو و قیام ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو و قدرت یافتن ازبکان و تعرض آنها به قلمرو ایران تیموری از سوی دیگر، زمینة سقوط و انقراض حکومت تیموریان را در ایران فراهم آورد.» ۲
از حیث فرهنگی و معنوی، اما در مناطق غربی و آذربایجان و آسیای صغیر تصوف بسیار پرمایه و قدرتمند ظاهر شد و حضور مولانا جلال الدین رومی و خاندانش و تشعشع شمس تبریزی درخشش خاصی داشت که بقیه جهان و زمان را تحت تاثیر قرار داد، اما به دلیل نفوذ و نزاع ترکان و ترکمانان، جایگاه ادب و شعر فارسی چندان گشاده و نیکو قرار نیافت. شاعران بزرگ بعدی از تبریزبودند و سپس مرکز و خراسان و هرات. این دوره به رغم اضطرابی که بر مملکت و ولایات تیموری حاکم بود، از هر جهت وضع غریبی داشت. علم و فرهنگ و هنر و ادب وارد عصر تازه و دستخوش تحولات خاصی شد.
«.. انتظار میرفت بعد از حملة تیمور به جهت ناامنی و بیثباتی شرایط، که در آن روزگار جامعه را دربرگرفته بود، رونق این بازار شکسته شود و به علم و ادب چندان توجه نگردد، اما به دلایلی این واقعه روی نداد. تیمور و جانشینانش بیش از گذشته از علما و فضلا حمایت کردند و دایرۀ حمایت خود را وسیعتر ساختند و اصناف هنرمندان و اهل ذوق و ارباب حِرَف را نیز در کانون توجه خویش قرار دادند. امیرتیمور مانند فاتحان و سلاطین پیشین، در مرکز حکومت خویش اهل علم و ادب و هنر را گردآورد و کوشید از حیث عِدِه و عُدِّه دربارخویش را پرشکوهتر از دربار پادشاهان قدرتمند جلوه دهد.۳
جانشینان او مخصوصاً فرزندش، شاهرخ این راه را به قوّت پی گرفتند و چنان که گفته شد، مرکز حکومت خود و شهرهای بزرگ را به دارالعلم بدل ساختند. پیش از این، به اجمال دربارة علم و هنر اشارت رفت. در ساحَتِ ادب نیز، همپای علم و هنر، شاعران و نویسندگان بسیار ظهور کردند و آثاری متنوع و پرشمار پدید آوردند چندان که این دوره از جهت کمّی از مهمترین و بزرگترین دورههای تاریخی محسوب میشود. شمار کسانی که به عنوان شاعر نامشان در کتب تذکره و تراجم و دیگر منابع آورده شده است به صدها تن میرسد و عدۀ صاحبان قلم که از خود تألیفاتی بر جای گذاشتند درخور اعتناست. بهرغم پرشمار بودن آثار ادبی این دوره، غنا و کیفیت آنها در حدّی نیست که قابل مقایسه با دورههای پیشین باشد...» ۴
با این حال، این دوران، از شکوفاترین و درخشانترین ادوار علمی و هنری و ادبی در تاریخ ایران محسوب میشود. پس از هرج و مرج دوران امیران و شاهزادگانی مانند بایسنقر و بابر که جان برسر شادخواری و شراب نهادند، و اوجگیری اختلاف و نزاع شدید میان امرا و فرزندان دربارهای تیموری، انتظام سیاسی و انسجام این جوامع رو بهسوی انحطاط و فروپاشی نهاد، اما تدبیرهای شاهرخ، این فروپاشی را به تأخیر افکند و پس از او بابر میرزا، ابوسعید و سلطان حسین بایقراء اعتدال و عدالتی پدید آوردند و تا حدی از هرج و مرج و مظالم کاسته شد و آرامش و رونق و پیشرفتی در جامعه به وجود آمد.
هرات؛ زادگاه فرهنگ تازه
هرات مرکز خراسان در عهد تیموریان بود و در قرن نهم، یعنی بلافاصله پس از مرگ تیمور، بخاطر گرایشات خاص و معرفت پروری و همت بلند پسرش شاهرخ به پایتخت هنر و فرهنگ بدل شد. از بازیهای تاریخ، عجیبتر از همه این است که ظهور این فرمانروای فرهنگ پرور در مجموعه اولاد خونخوارِ ویرانگر زمانه، یعنی تیمور، معروف به تیمور لنگ، یک میراث متضاد با اصل و گوهر بود.۵
البته اولاد تیمور سه دسته از فرمانروایان بودند. یک دسته بابریان و تیموریان هند هستند که فعلا خارج از بحث ماست، اما در پناه ایشان فرهنگ و هنر و ادبیات، به ویژه شعر و مکاتب نظم با عنوان «طرز تازه» بار آمد و به سبک هندی آوازه یافت. دومین دسته، در قفقاز و آذربایجان و شمالغرب و غرب ایران زیر دست ترکمانان و شبانکارگان پرورده شدند مانند میرانشاه و پسرش میرزا ابابکر (۸۱۱-۸۰۱ ق / ۱۴۰۸-۱۳۹۸ م) که پس از مرگ تیمور یکی از مدعیان جانشینی او بود. میرزا ابابکر حدود سال ۸۰۱ ق / ۱۳۹۸م، پس از آن که پدرش به سبب افتادن از اسب، دچار نوعی اختلال حواس شد، از سوی تیمور به جای پدر به امارت آذربایجان و گرجستان برگزیده شد. میرانشاه و ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود.
پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور را فتح کنند، اما حریف شاهرخ نشدند و او به تدبیر و شمشیر بر ایشان غلبه یافت. این مدعیان و اولاد و اعوان و انصارشان جنگجو و خونریز بودند و برخی که بافرهنگ به حساب میآمدند، در طریقت و شریعت، گرایشات ظاهری داشتند و ظواهر تصوف و فقه را خوش و نیک میداشتند. ذوق و عمقی نداشتند.
دسته سوم تیموریان هرات بودند که اهمیت زیادی برای این بحث دارند. سوای این بحثها، میراث مغول همان است که در مقاله دانشور و نویسنده ارجمند حمید یزدان پرست آمده و لازم است محققان بدان رجوع و در آن تأمل کنند.۶
نقش فرهنگی شاهرخ تیموری
سرآمد فرزندان تیمور، شاهرخ بود. بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را میشناخت، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاصی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از بهجا آوردن فرایض دینی غفلت نمیکرد. در ایجاد و آباد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعهها و رباطها کوشش کرد و نسبت به علما و مشایخ صوفیه محبت نمود. شاهرخ حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخت و برخلاف سایر اعضای خانوادهٔ تیمور، در شریعت صدق و اخلاص میورزید و از شرب خمر میپرهیخت.
در دورهٔ تیموریان، صوفیگری رواج و رونقی یافت و مشایخ و علما از احترام برخوردار شدند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید به سلسلهٔ نقشبندیان تمایل جسته و از آنها حمایت کردند. اما بجز نقشبندیه، دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره مانند نوربخشیه و فرقهٔ حروفیه نیز هواداران پرشور و زیادی داشتند. قدرت و تمایلات سیاسی به تدریج نفوذ و صدای آبا و مشایخ تصوف و فرقی همچون حروفیه و امامیه را افزون میساخت و ادغام و ائتلافهایی هم در اینجا و آنجا به حسب منافع یا برای مقابله با دشمن مشترک روی میداد که موجب مخاطره و تهدید زیادی بود. در آن عهد ظاهراً حروفیه دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بود که بنا بر آنچه در منابع تاریخی نوشته اند، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ه. ق نیز نقش اساسی داشتند و در نتیجه تحت پیگرد حکومت و آزار قرار گرفتند.
در پی این رویداد بود که هرات و خراسان، معین الدین شاهرخ نسبت به بعضی از مشایخ و کسانی که گرایشهای شیعی داشتند، سوءظن نشان میداد. این طرز تلقی دلایلی داشت و مسبب دشمنی حروفیه و شیعه با او و او با آنان شده بود. حتی برخی فرق صوفیه در این بدگمانیِ متقابل، گرفتار بودند. نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین تُرکه، با خشونت برخورد شد و متهم شدند که در توطئه قتل شاهرخ با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند – ارتباط و وصلی در کار یا آثارشان بوده است.
به رغم این سوءتفاهم و نظایر آن، در مجموع میتوان گفت که معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگ آزموده، اما بر خلاف او مردمدار و سلیم و صلحجو بود. او با وجود مصلحت اندیشی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل میکرد. از وزیران و مشاوران خردمند بهره میبرد که نام امیرعلیشیر نوایی شاعر و دانشور عصر بر تارک آنان میدرخشد. در عهد سلطنت شاهرخ و وزارت امیرعلیشیر، هرات که پایتخت دولت بود، به کانون درخشان هنر و ادب عصر تبدیل شد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بیمانند که در آن ایام در هرات، به شاهرخ و همسر هنرپرورش گوهرشادآغا، این فرصت و امکان را داد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار حرم علی بن موسیالرضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدین شیرازی و آن ملکه هنرپرور عصر بود، که همچنان برجای مانده است ۷.
پی نوشت ها:
۱. ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، محمدرضا شفیعی کدکنی، ترجمه حجتالله اصیل، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۸، ص ۱۴.
۲. تاریخ ادبیات ایران، دکتر سید علیاصغر میرباقری فرد و جمعی دیگر، انتشارات سمت ۱۳۸۹، ص ۳۹۶.
۳. تیمور البته در ویرانگری بیشتر نقش داشت تا در سازندگی و فرهنگ پروری. فرزندانش بخشی از ویرانگری و ددمنشی او را جبران کردند. امیر تیمور یا بقول سردارانش «خان» در شش لشکر کشی، یک جای آباد در این مملکت و بلاد تابعه باقی نگذاشت. شرح احوال و فرمانروایی طولانی او را از ورود به ایران تا مرگ، که باز هم در حال لشکر کشی برای آخرین آرزویش یعنی فتح چین بود، به قلم توانای استاد زرین کوب در فصل آخر از بخش دوم کتاب روزگاران استاد زرین کوب به انصاف و فصاحت بیان شده است.
۴. تاریخ ادبیات در ایران، میرباقریفرد و دیگران، صص ۳۹۹ به بعد تا ۴۰۲.
۵. فرزندان و نوادگان و نبیرههای تیموری، به سلسله میرزایان شهرت داشتند. یعنی «زادگان امیر» و با این لقب فرزندان شاه خوانده میشدند، ولیکن بعدها به دلیل دانشدوستی و هنرجویی و کتابت اعقاب اینان در هرات و دیگر نقاط و سرحدات، لقب "میرزا" با منشیان و علما هم نسبتی یافت. در باب تاریخ میرزایان و فاصله میان مرگ تیمور تا بر تخت نشستن شاه اسماعیل صفوی، بنگرید به کتاب «روزگاران»، اثر استاد زرین کوب، نشر سخن، آخرین فصل از بخش دوم؛ و نیز «شعر فارسی در عهد شاهرخ» (نیمه اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی، اثر دکتر احسان یارشاطر، دانشگاه تهران ۱۳۳۴، فصل اول درباره هرات و وقایع دوران مورد بحث. البته موضوع این کتاب، شعر فارسی در پنجاه سال اول قرن نهم هجری یا دوران حکومت شاهرخ است که این دوران از ادوار مهم تحول ادبی در ایران محسوب میشود. استاد یارشاطر بر این باور بودند که این دوره را نمیتوان از ادوار درخشان ادبی ایران دانست و آثار ادبی آن را با آثار ادواری، چون دوران حکومت اسماعیل سامانی و محمود غزنوی و سنجر سلجوقی و حتی ناصرالدین شاه قاجار برابر شمرد. اما شعر و شاعری این عصر از جهاتی دیگر درخور توجه و شایسته تحقیق است. نخست از جهت رواج و رونق شعر و وفور شعرا و اهتمامی که در تربیت و حمایت ایشان به کار میرفته و دیگر آنکه در شعر این دوره کیفیات تازهای پدید آمد که میتوان آنها را مقدمه ظهور سبک معروف به «سبک صفوی» یا «سبک هندی» دانست.
۶. نک به مقاله: «فرجام و پیامد ایلغار مغول»، حمید یزدان پرست، پیوست فرهنگی روزنامه اطلاعات، شماره ۵۹۶، ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، صص ۴ و ۵.
۷. درباره میراث تیموریان هرات و اهمیت آنها بنگرید به:
ـ تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیحالله صفا، جلدهای ۴ و جلد ۵ (بخش اول)، انتشارات فردوس ۱۳۷۱.
ـ تاریخ تیموریان و ترکمانان (خلدبرین)، محمد یوسف واله اصفهانی قزوینی، تهران ۱۳۷۹.
ـ شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمه اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی، احسان یار شاطر، دانشگاه تهران ۱۳۳۴.
وـ رشحات عینالحیات، فخرالدین علی صفی، مقدمه و تصحیح و حواشی و تعلیقات علی اصغر معینیان، تهران انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی ۱۳۵۶، جلد اول، مقدمه مصحح.