حسن اسدی(شبدیز)
چه سنگین است غم پرنده ای که عاشقانه ترین آوازش را در گلو زندانی کند و فرصت پرواز را به خاک بسپارد. چه سنگین است غم غنچه ای که پیش از لذت شکفتن،تاراج خزان را به تماشا بنشیند. و چه سنگین است غم انسانی که تصویر اندیشه هایش را در چهارچوب آیینه غبار گرفته ایام به زنجیر کشد!
شکوه پرواز،لذت آواز،راز شکفتن و عطر شادابی را از جام لحظه ها نوشیدن،نیازمند صلابت و صبوری است. زیرا ردای شکفتن،برازنده غنچه است که شب های سرد انتظار را با خیال خنده خورشید سر کند تا به دمیدن سپیده،آغوش لحظه هایش را به روی نسیم شکوفایی بگشاید.
آواز در حنجره پرنده ای شورآفرین است که از خنجر خارها نهراسد و پرواز،نصیب مرغی است که زخم تیر سرکش تیراندازان را به جان پذیرا باشد. و شکستن چارچوب غبارین اندیشه ها مخصوصاً درشعرمعاصر، شهامت انسانی را می طلبد که با زخم شمشیر شماتت کهنه پرستان متعصب ونوگرایانِ سردرگم، از پای ننشیند.
انتظار،امید و شکیبایی، موج های زلال جویباری هستند که ردای تیرگی را در ترنم شفاف خویش می شویَند و با دامن گستری خویش حتی سنگ های عقیم را در گذر زمان بارور می کنند و انسان را به نگرشی نو در چشم انداز طبیعت وامی دارند.
انسان را می ستایم که نهال بالندۀ باغ افرینش است و شمیم شکوفه های «شعور» را در فضای بیکران طبیعت می افشانَد. عشق را می ستایم که سبزینه جادویی طراوت را در آوندهای همین نهال جاری می سازد وشاخسارانش را با شکوفه های عاطفه و احساس می آراید.
شعر را می ستایم. در پویایی،ایجاز،مضمون های بکروترکیب های بدیع وتصویرهای تازه،پیام و ...که باتکیه برتجربه ها وآفریده های گذشتگان، بانوآوری وکشف فضاهای کشف نشده همراه باشد. وشاعر را که در لحظات ناب سرودن،انسانی است در هالهای از معنویت ودر لباسی ازمعصومیت. با شعر تنفس می کند و در لحظات جادویی الهام،فضاهای ناشناخته را به تصویر می کشد و با تکیه بر بازنگری و بخشیدن شخصیت های نو به واژه ها حسی تازه را برمیانگیزد.
نوسانات روحی شاعر، اعجاب انگیز است! گاهی در ستیغ اسمان،بیرق خورشید را بر دوش گرفته وبانگ سرمی دهد: میلاد شکوهمند سحر مبارک باد! گاهی در برابر تازیانه طوفان،سپر بلای شکوفه ها می شود. گاهی چون عندلیبی در باغ خزان زده باپیکری بیجان از داربست شاخه ها می آویزدو گاهی چنان عقاب در سپهر بالادست به بیچارگی فرودستان خاک نشین میاندیشد در همه این لحظه ها با صداقت ای شفاف تر از آب در شعرش جلوه می کند.
شاعر انسانی است که شاید در این کره خاکی حتی اجازه چیدن گلی رانداشته باشد، اما در شعر هایش،ستاره چین باغ آسمان هاست. در هر نفس هزاران حیات پنهان و در هر واژه ، هزاران پیام نهفته دارد. شعر، شراب است. شراب گیرا و آتشین و مایه تسلای مجنون های است که لیلاهای شان قربانی زور و نیروی اهریمنی زر شدهاند.
شعر فریاد است در برابر بیداد،فریاد آذرخشی است که سینه ابرها را می شکافد تا خورشیدی را که در طلسم تاریکی به زنجیر کشیده شده است، در آفاق به پرواز در آورد. شعر بیدار کننده عاطفه ها و افشا کننده اسرار رنج کودکی است که لذت نوازش را حتی در خواب هم نچشیده و راز دست های پینه بسته و پاهای تاول زده اش را در این دنیای خواب آلود،هیچ گلویی فریاد نکشیده است.
ده گام مهم در نقد شعر
۱ـ باید شناخت کامل از کارنامهی شاعر داشتهباشیم.
۲ـ از شاعر اجازه نقد شعرش را اخذ کنیم.(چون در فضای مجازی، مثل رسانههای دیگر کنترل جمعی وجود ندارد، فرصت یکهتازی امکانپذیر است. )
۳ ـ از چند نفر شاعر بزرگ و مجرّب برای نقد دعوت کنیم.(فرصت بحث را به کسانی که رندی های شعر و لابلای جادویی آن را نمیدانند ندهیم. )
۴ـ شعر مورد نقد را تکثیر و در اختیار منتقدان قرار دهیم و حداقل آن شعر را ده بار با عشق و علاقه بخوانیم ( نه یک بار که در این صورت حتماً نظر ناقصی ارائه خواهیم داد.)
۵ـ با یک شعر در مورد کل اثر شاعر قضاوت نکنیم و فقط برداشت خود را در مورد همان شعر بنویسیم.
۶ـ به منظور به رخ کشیدن سطح دانش خود، دانستههای نامربوط و نظریههای دیگران را بر سر شعر آوار نکنیم و فقط استدلال و استنتاجی را گوشزد کنیم که از لابلای واژههای شعر حاصل میشود و بس.
۷ـ در لابلای واژههای شعر، صنایع، بدایع و رندی ها و قدرت های دیگر شعر را بنویسیم و ضعف آن را به نرمای نسیم با عطوفت عنوان کنیم.
۸ ـ حد اعتدال و انصاف را در نظر بگیریم و از اعمال سلیقه شخصی(سلیقه منظق پذیر نیست) پرهیزیم.
۹ـ حبّ و بغض را نسبت به شخص شاعر به فراموشی بسپاریم.
۱۰ـ از همه مهم تر، تابع نظرات منتقد اول نباشیم و نظر خود را با استقلال کامل بیان کنیم و با تکریم شاعر و با احترام متقابل و گرانمهری منتقدان، جلسه را خاتمه دهیم.

شما چه نظری دارید؟