محمدکاظم   کاظمی

تأملی در قصیدۀ خاقانی

ایوان  مدائن

هان ای دل عبرت‌بین، از دیده عِبَر کن، هان
ایــوان مـدائــن را آیـیـنـــۀ عبـــرت دان

به نظرمن اگر ما هفت قصیده برتر شعر کلاسیک فارسی از هفت قصیده‌سرای برجسته را برگزینیم، قصیده «ایوان مداین»، یکی از آنها خواهد بود. شعری که هم در صورت استادانه است و هم در سیرت اثرگذار. هم هنرمندی‌های زبانی و تخیل و موسیقی را در اوج دارد و هم پند و حکمت و تأمل و نیز حالات عاطفی را. 
«خاقانی شروانی» شاعر بزرگ قرن هفتم فارسی، این قصیده را در هنگام مشاهده ویرانه‌های قصرهای مدائن سروده است؛ یعنی یادگارهای شکوه دوران ساسانی که اینک می‌توانند زمینه عبرت‌اندوزی برای ما باشند.
مقدمه شعر، توصیفی شاعرانه است از دجله؛ رودی که از کنار آن ایوان می‌گذرد: 
یک‌ره ز لبِ دجله منزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران
از آتش حسرت بین بـریان جگر دجله
خود آب، شنیدستی کآتش کندش بریان؟

در فراز دوم، شاعر به ایوان مدائن می‌نگرد و عبرت‌اندوزی‌ها از آنجا شروع می‌شود. همراه با بازی‌های زبانی و هنرمندی‌های دیگر: 
تا سلسله ایوان بگسسـت مدائـن را،
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو
پنـدِ سـرِ دنـدانـه بشنـو ز بــن دنـدان

سه «سلسله» در یک بیت، یکی سلسله ایوان، دیگر زنجیری که دیوانگان را به آن می‌بسته‌اند و دیگر زنجیری در حال پیچ و تاب. و در بیت بعد، تناسب بین دندانه قصر و عبارت «از بن دندان» به معنی «از صمیم دل». و نیز «فلکِ گردان» و «فلکْ‌گردان» در این بیت:
گویی که نگون کرده‌است ایوان فلک‌وش را
حکـمِ فلـکِ گـردان، یا حکمِ فلـکْ‌گـردان

اما به نظر من یک فراز فوق‌العاده از قصیده، جایی است که شاعر وضعیت کنونی قصر را با شکوه پیشین آن مقایسه می‌کند.
 می‌گوید این همان ایوانی است که از فرط رفعت، شیر نقاشی روی پرده‌های آن با شیر آسمان (صورت فلکی اسد) پنجه در می‌انداخت و این همان درگاهی است که از بس مردم بر آن رخسار سوده بودند، از نقش رخ آنها که بر زمین مانده بود، آن خاک درگاه به دیوار نگارستان تبدیل شده بود:
این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک درِ او بودی دیوار نگارستان
این هست همان صفّه کز هیبت او بردی
بر شیر فلک حمله شیر تن شادُروان

قصیده طولانی است و هر قسمتش را که نقل می‌کنم، حسرت می‌خورم که مجال ما اندک است و قسمت‌های زیبای دیگر باقی می‌ماند. دو سه بیت دیگر را نقل می‌کنم و دوستان را به مطالعه متن کامل آن دعوت می‌کنم:
مست است زمین زیرا خورده است به جای می
در کـاس سـر هـرمـز، خـون دل نوشـروان
بس پند که بـود آنـگه در تـاج سـرش پیـدا
صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهـان
خون دل شیرین است آن می که دهد رزبُـن
ز آب و گل پرویز است آن خم که نهد دهقان
چندین تنِ جبّاران کاین خاک فروخورده است
این گرسنه‌چشـم آخر هم سیر نشـد زایشـان
خـاقـانـی، از ایـن درگـه دریـوزه عبرت کن
تا از درِ تـو زآن پـس دریــوزه کنـد خـاقـان
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی