مهشید تجلیان
شاعر و حقوقدان
نشست رونمایی و نقد آثار«مهشید تجلّیان»(مجموعه رباعی «شعله مهشید»/انتشارات فصل پنجم و مجموعه تک بیتی «رهآورد»/نشر ناهونته) به همت انجمن ادبی آوای ترانه و با همکاری سرای محله مرزداران در روز شنبه ماه گذشته، ۸ شهریور۱۴۰۴ برگزار شد.
در این نشست ادبی که با حضور افتخاری استاد هرمز علیپور و با شعرخوانی شاعرانی ارجمند از جمله: مجید محبعلی، اکبر پولادی، مصطفی ممبینی، بهزاد غدیری، هستی محمودوند، امیرحسین زاهدی، محمدرضا شفیعی، محمدرضا طباطبایی، محمد قبادی، معصومه صحرایی، رضا پناهیان آلوارس و امیرحسین زاهدی همراه شده بود، جناب «حمیدرضا شکارسری» و جناب دکتر «پیمان سلیمانی» به بیان دیدگاههایشان در رابطه با این آثار و ارزیابی عملکرد این شاعر پرداختند.
دکتر«پیمان سلیمانی» ضمن تشریح وضعیت رباعی معاصر به بیان این نکته پرداخت که متاسفانه تحقیقات جامع و مؤثر زیادی در حوزه رباعی معاصر انجام نشده و به همین دلیل به این شکل شعری در قیاس با دیگر قالبهای کلاسیک مانند غزل کمتر توجه شده است. وی در ادامه افزود:«نمیتوان با نگاه کلاسیک به رباعی امروز پرداخت. زیرا دغدغههای شاعر امروز، چه در حوزه فرم و چه محتوا، متفاوت است. رباعی های «شعله مهشید» از این منظر نتوانسته کاملاً منعکس کننده جهان امروز باشد و غالباً در سنت ادبی رباعی قرار می گیرد.»
«حمیدرضا شکارسری» به کتاب «رهآورد» پرداخت و با اشاره به این که زبان یک خصلت محدودکننده دارد و به محض این که اولین کلمه را انتخاب کنیم، شروع به محدود کردن زبان میکنیم، بیان کرد: «وقتی بر اساس یک موضوع شروع به گزینش میکنیم، این محدودیت از ابتدا وجود خواهد داشت و در کتاب «رهآورد» نیز این مساله به نظر میرسد و سختی گزینش را گوشزد می کند. این کتاب اما علیرغم محدویت زبانی بر اساس انتخاب موضوع سفر، یک تنوع را نیز در اختیار ما قرار میدهد و درونمایههای بسیار متنوعی در رابطه با موضوع سفر را به مخاطب ارائه میکند.»
وی همچنین افزود:«تهیه و انتشار هر کتاب شعر میتواندیک پروژه باشد و ماهها زمان ببرد. این کتاب نیزیک پروژه است و مؤلف به خوبی، محدودیتها و امکانات تولید این پروژه را میدانسته و لذت شعر را به عموم مخاطبان چشانده است.»
نمونه هایی از شعرهای این دو مجموعه را با هم مرور می کنیم:
میشد سفر دنیا آسانتر از این باشد
آدم به هوس خو کرد تا خستهترین باشد
«افشین یداللهی»
به هر کجا بروم، روبهروی من هستی
فرار از تو محال است با سفر حتی
«بهروزیاسمی»
وطن کجاست؟ من ای جادهها کجا بروم
که خنده بر غم جانسوز غربتم نکنید؟
«نجمه زارع»
میآید و بیهیچ سخن میخندد
مستانه به تابوت و کفن میخندد
مهمانِ عجولِ جشنِ تدفینِ من است:
این مور که در گور به من میخندد!
***
هر کوچۀ آن شرح غمی طولانیست
در خانه به خانهاش جنون زندانیست
بیچتر به شهرِ شعرِ من پا نگذار
اینجا شب و روز آسمان بارانیست

شما چه نظری دارید؟