سه‌شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۴ - ۰۰:۵۹
نظرات: ۰
۰
-
[ جلال رفیع ] رویارویی علویان و امویان در میدان موسیقی

بیشترین چالش قهرآمیز و برخورد نفی‌کننده در برابر استبداد امویان و عباسیان، از سوی شاخه‌ها و گروه‌ها و جریان‌های مختلف شیعی و علوی و فاطمی انجام می‌گرفت....

 جلال رفیع - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| دکتر شریعتی، رابطۀ متقابل موسیقی و مذهب را از منظر سیاسی و تاریخی ارزیابی کرده است. مراد وی، مذهب تشیّع و آن بخش از مذهب تسنّن است که با دستگاه خلافت اموی و عباسی درگیری داشته‌اند.  البته بیشترین چالش قهرآمیز و برخورد نفی‌کننده در برابر استبداد امویان و عباسیان، از سوی شاخه‌ها و گروه‌ها و جریان‌های مختلف شیعی و علوی و فاطمی انجام می‌گرفت؛ اما در عین حال، برخی از مبارزان سنّی نیز به طرق مختلف با ظلم و ستم خلفای بغداد و مأموران آنان، دست و پنجه نرم می‌کرده‌اند.

شریعتی، نه از موضع فقه و فتوا، بلکه از دیدگاه جامعه‌شناسی سیاسی، در کتاب «یاد و یادآوران» و احتمالاً در متن و حاشیۀ چند نطق ونوشتۀ دیگرش، شدّت و غلظت مقابلۀ منفی با مسأله موسیقی را (صرف‌نظر از دلایل فقهی و روایی و شرعی آن) با توجه به همین موضوع، یعنی تضاد کم و بیش مستمر علویان با امویان و عباسیان، تحلیل و تعلیل کرده است.

یک اصل ناشی از جامعه‌شناسی سیاسی و نیز روانشناسی اجتماعی می‌گوید: در میدان مبارزه، آنان که با یکدیگر درگیر می‌شوند، نه‌تنها ممکن است موجودیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی طرف مقابل را تحدید و تهدید کنند، بلکه معمولاً نمادها و نشانه‌ها و رویّه‌ها و رفتارهای فرهنگی و اخلاقی طرف مقابل را هم طرد و تحریم می‌کنند. 

عنایت کنید: منظور شریعتی این نبود که تنها دلیل تحریمِ «غنا» همین است، بلکه وی یکی از اهمّ دلایل و علل را در چنین وادی‌یی جست وجو می‌کرد. دربار امویان و عباسیان، خصوصاً در روزگار خلافت برخی‌شان، به نمایشگاه شگفت‌انگیزی از استبدادِ مطلق، اشرافیّت، عیّاشی، حرمسراداری، بـرده‌داری، غلام‌ پروری، اسراف، مردم ستـیزی، توطئه و کشتار تبدیل شده بود.

مرحوم محمدجواد مغنیه (یکی از محققان عرب) در کتابی که ایرانی‌ها آن را با نام «شیعه و زمامداران خودسر» ترجمه کرده‌اند،‌کارنامه خلافت بغداد را در این خصوص با رجوع به منابع تاریخی گرد آورده است. 

در آن روزگار نیز ظلم و جنایت و حق‌کشی مثل روزگاران دیگر ـ یا بیش‌از آنها ـ  بیداد می‌کرده است.

برخی از پژوهشگران گفته‌اند که به دستور منصور دوانیقی، علویان منتقد و مبارز را  فقط به جرم انتقاد و صریح گویی در قعر سیاه‌چال‌ها زندانی می‌کردند و حتی در مورد بعضی دیگر چندان شکنجه روا می داشتند و چندان بر بدن آنان تازیانه می‌زدند که پیراهن با پوست و گوشت خون‌آلودشان درهم می‌آمیخت. آنگاه آنان را زنده زنده در لابه‌لای دیوارهای در حال ساخته شدن دفن می‌کردند.

علت جنگ و گریز بسیاری از علویان و فاطمیان و هجرت آنان به سرزمین‌های دورتر - از جمله ایران - فی‌الجمله همین بوده  است.

این‌همه بقعه و باغ که در چهارسوی کشورمان می‌بینیم و آرامگاه امامزاده‌شان می‌خوانیم، هرچند همۀ آنها از اعتبار یکسان برخوردار نیستند و هرچند همه آنها مزار فرزندان بلافصل امامان شیعه نیستند و هر چند بسی جعلیات و امامزاده سازی هم وجود داشته است؛ اما همگی نشانه‌ هایی است که حجم و حدّ هولناکِ کشتار و قتل‌عامِ علویان و مبارزان و حتی منتقدانِ روزگار بنی‌امیه و بنی‌عباس را رقم می‌زند.

عباسیان با شعار عدل و عدالت روی کار آمدند، اما اوضاع در روزگار بنی‌عباس از روزگار بنی‌امیّه بدتر شد. و شاعر به طنز می‌گوید: ای کاش جورِ روزگارِ بنی‌امیه برمی‌گشت! و عدل بنی‌عباس به دوزخ می‌رفت! :
یا لَیتَ  «جورُ  بنی‌مَروان»  عادَ  لَنا!
و «عدلُ  بنی‌عبّاس»  فِی النّار (ی)!

طبعاً یکی از نتایج رخدادهای ریشه گرفته از حاکمیت استبدادی و ستمگرانۀ خلفا همین بوده است که مرحوم دکتر شریعتی در کتاب «یاد و یادآوران» به آن توجه داده است: شدت و غلظت در برخورد با رفتار و گفتار و اخلاق و آداب و عادات امویان و عباسیان، که از آن جمله است جبهه‌گیری تند و تیز در مقابل پدیده‌ای به نام موسیقیِ به اصطلاح مطرب و لهویِ درباری و ابزاری و زینت‌دهندة مجالس عیّاشیِ افراطیِ ستمگران و آدمکشان و کسانی که علویان مخالف و فاطمیان مبارز را به خاک و خون می‌کشیدند و سپس بر خاک و خون آنان سفرۀ عیش و نوش و (به قول امروزیان:) رِنگ و رقص می‌گستردند.

تکرار این صحنه‌ها نفرت ناظران و باخبران را برمی‌انگیخت. بنابراین، تار و طنبور و دف و نی، ابزاری تلقی می‌شد که در خدمت بدمستی و عیّاشی و هرزه‌درایی و استبداد و غارتگری و ویرانکاری و نیز به قول امروزی ها، سانسورخبری و  مردم ستیزی و خونریزی و رقاصیِ فاتحانه بر گور مظلومان قرار گرفته است. 

در چنین حالتی، گروه مبارز با دستگاه خلافت و متنفّر از ستمگریِ حکومت، در انتخاب نمادها و نشانه‌ها و علاقه‌ها و آداب و مراسم و هویتِ خویش، به سمت و سوی دیگری می‌رود. به سمت و سویی که صددرصد متفاوت و مخالف با نمادها ونشانه‌ها و علاقه‌ها و آداب و مراسم و معتقدات و حتی هویتِ «قدرتِ حاکم» باشد.  

نه‌تنها در این موارد، بلکه در موارد دیگر ،یعنی در نحوۀ اجرای تکالیف دینی نیز معمولاً شیوه‌ها و سَمت و سوها و تفسیرها و فهم ها متفاوت و متمایز می‌شود. و حتی به سمتِ نقضِ خود ِ دین، نه فقط تکالیف دینی، میل پیدا می کند.

پیش از این گفتیم و باز هم گفتنی است که نظریه مزبور، تفسیر جامعه‌شناختی و روانشناختی از یک رخداد احتمالی در باب موسیقی و سیاست است، نه صدور فتوای فقهی. منظور  این است که اگر امثال چنین علت هایی در کار نباشد، چگونه می‌توان به عنوان مثال میان سمفونی  بتهوون و موسیقی موتسارت و آهنگ باخ با تصنیف های عامیانۀ مثلا«عمو سبزی‌فروش» و «باباکرم» و «این دست کجه؟» و «دمِ گاراژ بودم!»،هیچ گونه تفاوت و مراتب و  درجاتِ متمایزی قائل نشد و برای همه آنها حکم واحد صادر کرد؟! 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی