سه‌شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۳
نظرات: ۰
۰
-
دراگو اشتامبوک

دراگو اشتامبوک، شاعر و سیاستمدار اهل کرواسی در قسمت جدید برنامه «اکنون» درباره مسائل مختلفی گفت‎‌وگو کرد.

دراگو اشتامبوک، پزشک، شاعر و سیاستمدار اهل کروات، در پنجاه و پنجمین برنامه «اکنون» با اجرای سروش صحت از زندگی چندوجهی خود گفت، مسیری که شامل پزشکی، دیپلماسی و شعر می‌شود. او توضیح داد: «وقتی بچه بودم، معصوم و ساده دنیا را می‌دیدم و سعی می‌کردم بفهمم چه چیزهایی در دنیا اتفاق می‌افتد. یادم هست کلاس دوم ابتدایی بودم و معلم از ما خواست بنویسیم وقتی بزرگ شدیم چه می‌خواهیم بشویم. من نوشتم که می‌خواهم دکتر بشوم، دلیلش را دقیق نمی‌دانستم، اما گفتم برای این‌که می‌خواهم به مردم کمک کنم. پدرم این فکر من را پسندید.»

او ادامه داد: «وقتی مردم می‌آمدند خانه ما، پدرم می‌گفت پسرم می‌خواهد پزشک شود و به مردم کمک کند. من با این حرف‌ها بزرگ شدم و شاید یک جور فشاری روی من بود که بروم توی این مسیر. پدرم می‌خواست پزشکی را در وین بخوانم چون راهی مناسب و کم‌هزینه بود، من هم هر تابستان به وین می‌رفتم تا آلمانی یاد بگیرم و خودم را برای پزشکی آماده کنم. اما یک سال قبل از امتحان، پدرم مریض شد و گفت دوست دارد نزدیک خانه باشم، من هم پذیرفتم.»

هنر و شعر در کنار پزشکی
او درباره علاقه‌اش به هنر و شعر گفت: «همان مدتی که پزشکی می‌خواندم، به نمایشگاه‌های هنر کرواسی می‌رفتم. علاقه‌های من خیلی گسترده بود. حتی دفترچه چرمی قشنگی که خانواده‌ام برای کریسمس فرستاده بودند، باعث شد اولین شعرم را در آن بنویسم؛ درباره یک درخت زیتون روی جزیره. آن شروع مسیر شعر نویسی من بود. بعد از چند سال، کلی شعر نوشتم و همیشه می‌خواستم بفهمم آیا خوب هستند یا نه. هر بار که به خانه می‌رفتم، با کارنامه‌ای پر از نمره‌های عالی و چند شعر تازه به پدرم نشان می‌دادم، و او همیشه تشویقم می‌کرد تا مسیرم را ادامه دهم.»

فقدان و ادامه مسیر
اشتامبوک با اشاره به مرگ پدرش گفت: «پدرم چند سال بعد فوت کرد، اما تجربه‌های آن دوران، علاقه‌های گسترده و عشق به زندگی و هنر، همچنان مسیر من را شکل داد. وقتی به اسپلیت رفتم، حدود ۲۰ شعر با خودم بردم و آن‌ها را برای مجله‌ای معروف به اسم «ویدیچ» گذاشتم. بعدتر مسئول اصلی مجله با من تماس گرفت و نامه‌ای فرستاد و گفت شعرهای من تنها روشنایی دنیای تاریک شعر امروز است. بعد از آن، در مسابقه شعر، جایزه اول را گرفتم و دیگر نمی‌توانستم از نوشتن دست بکشم. همیشه چیزی درون من بود که مرا خوشحال می‌کرد و کار پزشکی را هم دوست داشتم. حتی وقتی در جزیره مردم پیشم می‌آمدند، به یاد داشتند که دکتر خوبی بودم. تخصصم داخلی و گوارش بود و بعد به لندن رفتم و روی بیماری‌های کبدی تحقیق کردم.»

وسواس و علاقه به زبان کروات
یکی از دغدغه‌های مهم اشتامبوک، زبان مادری و حفظ لهجه‌ها و شاخه‌های مختلف آن بود. او در این‌باره به برنامه اکنون گفت: «زبان کروات سه شاخه دارد: چاکاوی، کایکاوی و اشتوکاوی. همیشه می‌خواستم هر سه شاخه را همگام کنم و به این فرمول طلایی، «چای کاشتو»، برسیم تا زبان کروات یکپارچه و قابل فهم برای همه باشد. این پروژه ابتدا توسط وزارت امور خارجه رد شد، اما در نهایت در سال ۲۰۰۱ به تصویب پارلمان کرواسی رسید و به عنوان میراث فرهنگی ناملموس ثبت شد، این کار باعث نزدیکی و همبستگی مردم کروات شد و امروز مردم می‌فهمند که کاری که کردم بسیار مفید و ضروری بوده است.»

زبان، هویت و بقا
اشتامبوک در بخش دیگری از گفت‌وگو به اهمیت زبان کروات در شکل‌دهی هویت ملی اشاره کرد و بیان کرد: «زبان ما یکی از بهترین زبان‌های اروپاست و من خیلی به آن افتخار می‌کنم. این زبان پایه هویت ماست. اما در نهایت همیشه سیاست است که تصمیم می‌گیرد چه چیزی زبان رسمی باشد و همین باعث می‌شود گاهی از سیاست متنفر شوم. ما یک ملت کوچک هستیم؛ مجارها از شمال، ترک‌ها از جنوب و ایتالیا و ونیز از غرب ما را احاطه کرده بودند. برای همین یاد گرفتیم چطور زنده بمانیم و زبان در این بقا نقش اصلی را داشت.»
اشتامبوک سپس به تجربه‌ای تلخ از سال‌های منتهی به جنگ یوگسلاوی اشاره کرد: «وقتی لندن بودم، به سندی از آکادمی علوم و هنر صربستان برخوردم. آن سند توضیح می‌داد که صرب‌ها در یوگسلاوی از «برابر بودن» ناراضی‌اند؛ تیتو، که کروات بود، همه را برابر نگه می‌داشت، اما صرب‌ها می‌خواستند بالاتر باشند. شرایطی که در آن سند برای بقیه ملت‌ها پیش‌بینی شده بود، وحشتناک بود و ما می‌دانستیم که این نوشته‌ها بوی جنگ می‌دهد. میلوشویچ سال ۱۹۸۷ به قدرت رسید و از آن سند به‌عنوان نقشه صربستان بزرگ استفاده کرد؛ یعنی بقیه ملت‌ها باید از میان می‌رفتند.»
اشتامبوک درباره اولین تجربه خود در عرصه دیپلماسی به برنامه اکنون گفت: «آن زمان من هیچ‌کس نبودم؛ فقط یک پزشک بودم. قرار شد با آلن افسر انگلیسی ملاقات کنم، او حاضر شد مرا در یک کافه ملاقات کند. آنجا سندی را به او دادم که نشان می‌داد چه اتفاقاتی در یوگسلاوی در شرف وقوع است. با تعجب نگاهم کرد، هیچ نظری نداد. پس از آن ملاقات، مسیر جدیدی در پیش گرفتم ، شروع کردم به دیدار با جانشینان چرچیل، نمایندگان پارلمان، تاریخ‌نگاران، شخصیت‌های عمومی و حتی خانم تاچر، مایکل فوت و ادوارد هیت. سخنرانی کردم، تجمعات برگزار کردم و مسائل کرواسی را مطرح کردم. همه متوجه شدند که من فعال هستم و کارهای خوبی برای کشورم انجام می‌دهم.»
او ادامه داد: «رئیس جمهور کرواسی سال 1991 به لندن آمد، کسی را فرستاد که سفرش را سازماندهی کند، من را به او معرفی کردند، بعد از دو روز سفرش تمام شد، در مراسم خداحافظی به من گفت تو کار فوق‌العاده‌ای برای کرواسی انجام دادی. چرا رسماً این کار را انجام نمی‌دهی؟ می‌خواهم نماینده دولت کرواسی باشی، اما من قبول نکردم. دلیلش این بود که کار پزشکی‌ام بسیار زیاد بود، بیماران هپاتیت و ایدز داشتم و پیشگام در تحقیقات واکسن بودم. گرچه نتایج اولیه کافی و موفق نبود، اما درمان سه‌گانه بیماران بسیار مؤثر بود. این تجربه بعدها در مصر به من کمک کرد، جایی که یکی از مقامات رده‌بالای اتحادیه عرب بیمار هپاتیت بی داشت و تخصص پزشکی‌ام باعث شد بتوانم کمک کنم و روابط دوستانه‌ای برقرار کنم.»

آشنایی با مترجمان و تأثیر ادبیات
اشتامبوک درباره مترجمان هم به سروش صحت گفت: «من از نزدیک با مترجم کارهای ابتهاج و نوایی آشنا هستم؛ او همکلاس من بود و اکنون دندانپزشک است. اخیراً اولین کتابش، «دماوند آن سوی دریا»، منتشر شده و من موخره‌ای برای آن نوشتم. این ارتباطات نشان می‌دهد که جهان ادبیات، با همه تنوع و بزرگی‌اش، همواره مرا به کشف و تجربه‌های تازه سوق می‌دهد.»
این شاعر دربرنامه «اکنون» گفت: «وقتی که این جمله را شنیدم، فهمیدم که ایران مثل یک گربه اسرارآمیز است که شما را شیفته خودش می‌کند. تبریز، چشمان این گربه است، یا شاید مغزش، نمی‌دانم دقیقاً کدام، اما چیزی در آنجا بود که مرا مجذوب کرد. وقتی وارد ایران شدم، احساس کردم که وارد دنیایی شدم که هم معنوی است و هم پر از تاریخ و شعر. اینجا مردم هنوز عاشق شعر و عرفان‌اند و این چیزی است که من خیلی تحسین می‌کنم.»
او توضیح داد: «اولین برخوردم با فرهنگ فارسی از طریق کتاب ادریس شاه بود. کتابی که درباره تصوف و عرفان اسلامی بود و بعد از آن با آثار آن ماری شیمیل آشنا شدم که او هم بعد عرفانی اسلام را ترویج می‌کرد. همین باعث شد که من به عمق عرفان اسلامی علاقه‌مند شوم. برای من، دنیای مادی و دنیای روحانی در هم آمیخته است و این چیزی است که در ایران حس کردم و خیلی برایم جالب بود.»
این سیاستمدار بیان کرد: «بعد به شعرای بزرگ شما مثل حافظ، سعدی، عطار و فردوسی رسیدم. هرچند بیشتر آثارشان را در ترجمه خواندم، اما همین هم کافی بود تا با دنیای معنوی و فلسفی آنها آشنا شوم. و البته مولانا، او برای من یک راز بزرگ است. انسانی کامل و پیچیده که همواره بین وصل و فراق، بین جدایی و بازگشت در نوسان بود. شمس، نیروی محرک او بود؛ کسی که مولانا را از یک فقیه شریعت به شاعر و آموزگار عشق و معرفت تبدیل کرد. شعر مولانا گاهی ساده یا تکراری به نظر می‌آید، اما ناگهان یک جرقه، یک الماس درخشان بیرون می‌زند و روح آدم را متلاشی می‌کند. مثنوی هم یکی از بزرگترین آثار هنری بشر است. شمس هم یک شخصیت فوق‌العاده بود، نیرویی که همه چیز را تغییر می‌داد.»

ردپای زبان فارسی روی زبان کروات‌ها
دراگو اشتامبوگ با شور و اشتیاق درباره تأثیر فرهنگ ایران بر هویت کروات‌ها به سروش صحت توضیح داد: «برای من یک قصه درباره ایران وجود دارد، از زمان‌های قدیم، از شکوه بزرگ این سرزمین، حتی امروز هم ایران کشوری قدرتمند و بزرگ است. چیزی که برای من اهمیت دارد ریشه‌های تاریخی مردم کروات است. مورخان ما معتقدند ریشه ما به این بخش از دنیا بازمی‌گردد.»
او سپس به زبان و واژگان اشاره کرد و توضیح داد: «زبان ما هنوز ردپای ایرانی‌ها را دارد. در زبان چاکاوی کروات، واژگانی مانند «دشت» و «دشمن» همان‌هایی هستند که در فارسی قدیم وجود داشتند. این نشان می‌دهد که پیوند ما با ایران چقدر عمیق است.»
این شاعر در ادامه، اشتامبوگ به تاریخ باستان پرداخت و گفت: «داریوش بزرگ پادشاهی بزرگ بود و ویوانه، پادشاه سرزمین خلوتی‌ها، از متحدان وفادار او بود. زرتشت در گاتاش دوبار از قوم کروات یاد می‌کند: بار اول به زیبایی و نعمت‌های سرزمینی که در آن زندگی می‌کردیم اشاره می‌کند و بار دوم به رفتار کروات‌ها در جنوب غرب افغانستان، در منطقه‌ای که یونانی‌ها به آن آراخوزیا می‌گفتند. آنها برخلاف سنت زرتشتی مرده‌های خود را دفن می‌کردند، نه در برج خاموشی.»

لغات زیادی در زبان ما ریشه فارسی دارد
این سیاستمدار به نکته‌ای جالب درباره نامگذاری جهت‌های جغرافیایی در ایران اشاره کرد و به برنامه اکنون گفت: «در ایران جهت‌ها با رنگ‌ها مشخص می‌شوند: شمال سیاه، غرب سفید، جنوب قرمز و شرق سبز یا آبی. حتی دریای سیاه نامش را از شمال ایران گرفته، نه عمق یا تیرگی آن. همین الگو بعدها توسط ترک‌ها نیز گرفته شد و نام‌گذاری‌هایی مانند دریای مدیترانه (دریای سفید) و دریای سرخ (جنوب) شکل گرفت.»
او درباره پیوند فرهنگی ایران و کرواسی توضیح داد: «خیلی جالب است که لغات بسیاری در زبان ما هنوز ریشه فارسی دارند و این نشان‌دهنده ارتباط عمیق تاریخی میان دو ملت است. وقتی شما گفتید ریشه کروات‌ها از ایران آمده، برای من بسیار جالب و آموزنده بود.»
اشتامبوگ سپس به علاقه خود به ادبیات ایران پرداخت و گفت: «من مولوی، شمس، سعدی و حافظ را می‌خوانم و این باعث افتخار است. بسیاری از اشعار به زبان انگلیسی ترجمه شده‌اند و من آنها را به کروات هم می‌خوانم. با ادبیات معاصر ایران هم آشنا هستم؛ مثلاً فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و احمد شاملو را می‌شناسم. این شاعران معاصر، برای ما مانند میراث فرهنگی ایران اهمیت دارند.»

در ادامه، او درباره نمادهای فرهنگی ایران، مانند دماوند، صحبت می‌کند و اهمیت آن‌ها در نمادسازی ایرانیان و هویت ملی را برجسته می‌سازد. اشتامبوگ همچنین از علاقه‌اش به ادبیات معاصر ایران، چون فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و احمد شاملو، می‌گوید و معتقد است که این شاعران میراث فرهنگی ارزشمندی هستند که دنیای معاصر ایران را نشان می‌دهند.

او تجربیات خود در دوران سفارت در ژاپن را به اشتراک می‌گذارد و درباره تلاش برای حفاظت از میراث فرهنگی و جاذبه‌هایی مانند کوه دماوند و تلاش برای ثبت آن در فهرست میراث یونسکو صحبت می‌کند، هرچند که بعضی مشکلات مانند مدیریت زباله بر سر راه این هدف قرار دارند.

اشتامبوگ علاقه خود به ورزش، به ویژه فوتبال را هم بیان کرد: «من فوتبال را دوست دارم و همیشه خوشحال می‌شوم وقتی کرواسی بازی می‌کند و می‌برد. ما کشوری کوچکیم اما در ورزش عملکرد خوبی داریم. مربی‌هایی مثل بلاژویچ و ایوانکوویچ دوست من هستند. ذهنیت کروات‌ها و ایرانی‌ها خیلی به هم نزدیک است و مربیان کروات ایرانی‌ها را خوب درک می‌کنند؛ شاید همین دلیل موفقیتشان در ایران باشد.»

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی