رضا کیانی موحد


مقدمه
جنگ روسیه و اوکراین در آستانه ورود به چهارمین سالگرد آغاز آن است، اما هنوز دورنمایی از صلح در روابط خصمانه بین دو کشور دیده نمی شود. این نبرد نشان داد که جنگ‌های بزرگ زمینی نه‌تنها منسوخ نشده‌اند، بلکه همچنان ارتش های امروزی به انبوهی از نیروی انسانی آموزش‌دیده نیاز دارند. جنگ روسیه و اوکراین، ضعف ساختاری ارتش‌های حرفه‌ای کوچک پیمان ناتو، به‌ویژه بریتانیا، فرانسه و آلمان را  آشکار کرده است. پس از افول جنگ سرد، ارتش های کشورهای پیشرفته، بیشتر بر فناوریهای الکترونیکی و رایانه ای، تحرک و عملیات محدود برون‌مرزی تمرکز داشتند تا بر جنگ‌های فرسایشی طولانی‌مدت. از دید استراتژیست های ناتو، دوران جنگ های بزرگ به سرآمده و تنها نیاز است با یک نیروی رزمنده کوچک وارد یک درگیری کوتاه مدت شد و به نتیجه دلخواه رسید. با توجه به تجربیات جنگ اوکراین، به نظر می رسد کشورهای عضو ناتو باید در راهبردهای خود تجدید نظر کنند.

جنگهای بزرگ مقیاس
تا زمان فرارسیدن انقلاب صنعتی، جنگ های بزرگ مقیاس وجود داشتند، اما بکارگیری صدها هزار سرباز در یک جبهه واحد، پدیده ای نادر بود. اصولا توان اقتصادی کشورهای درگیر در جنگ اجازه نمی داد بتوانند ارتش های میلیونی را  تجهیز و تسلیح کنند. با آغاز جنگ های ناپلئونی، به تدریج قدرت های اروپایی، ارتش هایی را با تعداد نفرات در حد چندصد هزار نیرو تجهیز کردند. این روند با افزایش قدرت صنعتی کشورها سیر صعودی گرفت. در جنگ های جهانی اول و دوم، قدرت‌های بزرگ صنعتی به ‌صورت تمام‌عیار دست به بسیج توده‌ای زدند و میلیون‌ها نفر را به خدمت فراخواندند. با فرارسیدن جنگ سرد، هم ارتش های عضو پیمان ورشو و هم ارتش های عضو پیمان ناتو همچنان دارای نیروهای عظیم بودند. همین امر به آمریکا و متحدانش اجازه داد در جنگ اول خلیج فارس صدها  هزار نیرو را وارد کارزار کنند. پس از جنگ اول خلیج فارس که مقارن با سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو شد، استراتژیست های غربی به این نتیجه رسیدند که جنگ های با ابعاد بزرگ، دیگر تکرار نمی‌شود. تأثیر این تصمیم را می توان در کاهش نفرات اعزام شده به جنگ دوم خلیج فارس، نسبت به جنگ اول خلیج فارس، مشاهده کرد.
کوچک سازی ارتش ها یا بی اثر کردن آنها؟
امروزه ارتش‌های بریتانیا، فرانسه و آلمان که پس از آمریکا ستون های اصلی ناتو محسوب می شوند، بر پایه الگوی ارتش حرفه‌ای تمام‌وقت سازمان‌دهی شده‌اند. این مدل برای عملیات‌های سریع، دقیق و محدود  کارآمد است، اما در برابر جنگی که تلفات زیادی دارد، یا نیازمند چرخش یگان‌ها و حفظ خطوط طولانی دفاعی است، با کمبود جدی نیروی انسانی مواجه می‌شود. مشکل اصلی این ارتش ها، نه صرفاً کمبود بودجه یا تجهیزات، بلکه نبود عمق انسانی قابل جایگزینی است؛ ضعفی که جنگ اوکراین آن را به‌وضوح نمایان کرده است. جنگ اوکراین ثابت کرد که حتی در جنگ های مدرن، حفظ زمین، دفاع چند لایه، پشتیبانی و جایگزین کردن تلفات نیروی رزمی و پشتیبانی، وابسته به وجود نیروی انسانی گسترده و باکیفیت است. روسیه با وجود ضعف‌های کیفی توانسته است از طریق بسیج نیرو، مشوق‌های مالی و جذب گسترده نیرو از برخی کشورهای دوست، جنگ را ادامه دهد. در مقابل، اوکراین باوجود حمایت گسترده غرب، با چالش کمبود نیرو در خط مقدم مواجه است. جنگ اوکراین نشان داده که فناوری پیشرفته بدون نیروی انسانی کافی، به‌تنهایی بازدارندگی ایجاد نمی‌کند.
جمع‌بندی
جنگ اوکراین یادآور یک حقیقت قدیمی است: «جنگ های بزرگ، بدون تعداد زیاد سربازان و افسران آموزش‌دیده، قابل دوام نیستند». در مقایسه با جنگ‌های جهانی اول و دوم، ارتش‌های امروز اروپا از نظر انسانی بسیار کوچک‌اند و جنگ‌های خلیج فارس نیز تصویری گمراه‌کننده از «آینده جنگ» به استراتژیست های نظامی در اروپا ارائه کرده اند. اگر این شکاف راهبردی ترمیم نشود، بازدارندگی نظامی غرب در برابر جنگ‌های فرسایشی بلندمدت با چالش جدی روبه‌رو خواهد شد.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی