ندا طباطبائی جبلی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت:
هنگام؛ درباره که هدر میرود!
روانشناسان با استفاده از ابزارهایی نظیر کتاب و... تلاش میکنند تا افکاری سالم به انسانهای دیگر هدیه دهند و به سلامت فکر و روان جامعه کمک کنند تا افراد زندگی بهتری داشته باشند.
رفتار هر انسان هم چنانکه میدانیم انعکاسی از محیط و زمینهی فرهنگیای است که در آن بالیده است و چنانکه محیط زندگی انسان غنی نباشد دیرتر به رشد فکری لازم و بهزیستی میرسد. نیاز به توضیح نیست که وقتی اندیشه انسان بارور شود به سمت بهزیستی حرکت میکند و انتخابهای بهتری دارد.
به همین منظور کتابهای متعددی در باب خودشناسی و کسب مهارتهایی برای زندگی وجود دارند که با همین انگیزه تولید میشوند. سوال اینجاست که آیا همه کتابهای خودشناسی و به اصطلاح کتابهایی که انگیزشی خوانده میشوند، به ما کمک میکنند؟ متأسفانه چنین نیست.
واقعیت این است که از سویی ما با انبوهی از کتابهای به اصطلاح زرد در کتابفروشیها روبرو هستیم که مدعی هستند در مدت زمان کوتاهی راز پولدارشدن، موفقشدن، زندگی آرام و... را به ما میآموزند، و از سویی دیگر، این کتابها مشتری زیادی هم دارند و در کتابفروشیها زیاد به چشم میخورند.
انسان برای اینکه به شکوفایی برسد، و به زندگی بهتری دست یابد، نیازمند تغییر در شیوه تفکر و شیوه رفتار است و این چیزی نیست که در مدت زمان کوتاهی و با مطالعه کتابهای کمارزش امکانپذیر شود.
من اعتقاد دارم که حتی خواندن یک جمله حتی روی یک دیوار- هم میتواند زندگی انسان را متحول کند اما اینجا بحث بر سر کتابهایی هست که فاقد پشتوانه و محتوای علمی هستند و وقت مردم را هدر میدهند.
همانگونه که انسان نظاممند و هدفمند خلق شده است پس برای تغییر و تحول در زندگی باید بر مبنای نظم و علم حرکت کند.
انسان موجودی پیچیده با رفتار پیچیده است و با سادهاندیشی نمیتواند تغییر اساسی در زندگی خود ایجاد کند.
بحث اصلی من در خصوص محتوای ضعیف کتابهای شبهروانشناسی و ترجمههایی ضعیف است که هیچ پشتوانه علمی و پژوهشی ندارند، و به جای آگاهیدادن به انسان، به او آسیب رسانده و موجب ناامیدی میشوند.
این کتابها با تکیه بر اصول سادهنویسی، انسان را مجبور به سادهاندیشی میکنند و به جای عزت نفس و انگیزه، اعتماد به نفس کاذب و میل لحظهای در انسان ایجاد میکنند و در نتیجه آدمی دچار یک رشد بادکنکی میشود (و خیال میکند با این مطالعات غنی شده) اما با کوچکترین مسئله یا انتقادی فرو میپاشد.
بیشک، سادهنویسی یک اصل در کار نویسندگی و روشنگری است اما اگر قرار باشد که عمقی در کار نباشد، چیزی که تنظیم و منتشر میشود، سودی ندارد. نکته دیگر اینکه، این جمله را زیاد میشنویم که میگویند هر کتابی ارزش یکبار خواندن را دارد.
اما با توجه به اینکه زمان باارزشترین دارایی انسان است آیا این منطقی است که با چنین شعارهایی وقت و زمانی که میتوان به مطالعه کتابهای سودمند اختصاص داد را هدر دهیم؟ مگر ما چقدر عمر میکنیم که بخشی از آن را به مطالعه کتابهایی اختصاص دهیم که فایدهای برای ما ندارند؟
ما که اغلب برای خرید یک لباس به مغازههای مختلف سر میزنیم و جنس و کیفیت آن را با دقت و حوصله بررسی میکنیم، چرا وقتی در پی خوراک فکری و مطالعه هستیم این دقت و حوصله را کنار میگذاریم و به سراغ اجناس دمدستی و نامرغوب میرویم؟
وقتی در کتابفروشیهای ما آثار ارزشمندی از اریک فروم، اروین یالوم، ویکتور فرانکل، تیم کاسر، پل دی تیگر، باربارا بارون تیگر و... وجود دارند که سرشار از نکتهها، مباحث و مفاهیم کارآمد در زندگی هستند چرا به سراغ آنها نمیرویم؟
به نظرم این سوالات اساسی کمتر مدنظر ما قرار دارند. بنابراین وقتی به دنبال مطالعه کتابی در زمینه خودشناسی یا سایر موضوعات هستیم، رفتار عاقلانه این است که از متخصصانِ روانشناسی، کارشناسان کتاب و کسانی که از دانش و بینش بیشتری برخوردارند کمک بگیریم، تا هم از زمان، و هم از کتابی که برای مطالعه انتخاب میکنیم، بیشترین بهره را ببریم.
به قول سنکا:
«موضوع این نیست که زمان کمی برای زندگی داریم بلکه ما بیشتر آن را هدر میدهیم.»