
محمدعلی فیاض بخش: داستان، روایت پزشک افغان و فوق تخصصی است، بدون کارنامهی تحصیل مدرسهای.
سال ۲۰۱۸، روز شنبهای، سالروز شهادت حضرت زهرا علیهاالسّلام برای سخنرانی به مرکز افغانهای مقیم شهر کلن آلمان دعوت شدهبودم. صبح زود آقایی تماس گرفت و گفت: «من[….] هستم و مأمور شدهام که برای آوردن شما از محل اقامتتان به کلن خدمت برسم، لطفا آدرس بدهید».
در جواب گفتم: «ممنونم! وسیله هست و خدمت خواهم رسید». به خدمت که رسیدم، جوانی خوشسیما را در ردیف اول حاضران یافتم، که مشتاقانه میشنید. بعدا فهمیدم چهلودو سال دارد و بس جوانتر مینمود. بعد از سخنرانی، آن جوان پیش آمد و گفت: «من [….]هستم».
خوش و بشی کردیم و دریافتم همان فردیاست که مأمور حمل محموله(!) بودهاست. ناگهان دوست مشترکی ظاهر شد و به او گفت: «جناب پروفسور[….]سلام!» و رو به من کرد و ادامه داد: «ایشان فوق تخصص جرّاحی عروق هستند». تا کمرم تیر کشید و از سویی در دل خرسند شدم، که از جسارت رانندگی ایشان بر خود رهیده بودم.
پروفسور در کمال تواضع گفت: «مایلم زمانی شما را در مطبم معاینه کنم».
( نمیدانم چه شواهد اختلال عروقی در من یافتهبود!). بنده نیز از خداخواسته پذیرفتم.
دو روز بعد، طبق قرار، در پایان ویزیت بیمارانش به حضورشان رسیدم؛ مرکز تحقیقات پزشکی شهر دوسلدورف. وارد مرکز که شدم تابلوی راهنما را ورانداز کردم. یکدرمیان، نام پزشکان ایرانی بود؛ با تخصصهای چشمگیر. تابلوی ایشان اینگونه بود: پروفسور نجیبِ[…..] و همکاران. تازه فهمیدم که ایشان سرتیم یکسری دیگر از پزشکان است.
معاینهام حدود سهربع طول کشید؛ سونوگرافی از سر تا دُم. جهت آسودگی خاطرتان، شکر خدا هیچ اشکالی در عروق نبود، الّا مختصر وادادگی رگی در ماهیچه پای راست؛ به سبب ایستاده حرف زدن در کلاس؛ بلکه حرفزیادیزدن؛ که یک ماهیچهبند تقدیم کرد.
در حین «گپ»در این «محفلِ» دونفره، (به قول خودِ افغانستانیِ خوشواژهشان)، دریافتم ایشان یکی از سه متخصص در اروپا هستند که به مهارت «جوش و لحیم رگِ گشادشده در محل واریس» شهرهاند. (اسم تخصصیاش در یادم نماند).
فردای آن روز نیز قرار بود ایشان وُرکشاپی را برای گروهی از پزشکان از سراسر اروپا برای همین «فن» برگزار کند؛ گرچه به شوخی و ملاحت گفت: «بعید میدانم یاد بگیرند!».
مرکزی که ایشان در آن مشغول بود، یک مرکز فوق تخصصی پژوهشیاست؛ بیمار ویزیت میکنند، اما بیمارستان نیست.
تواضع، فروتنی، تدیّن و نورانیّت این پزشک، زینت مضاعفی بر شخصیت والای علمیاش بود.
گفت: «کودکی و نوجوانیام را در ایران و در شهر مشهد سپری کردم»؛ و البته اضافه کرد: «در دوران تحصیلِ مدرسهای در مشهد، به دلیل ملیّتِ افغان، هیچگاه موفق به دریافت کارنامهی تحصیلی نشدم»!
..... وکارنامهی او اینک در آلمان، حسرت بسیاری از پزشکان اروپاییاست.