
جلال رفیع در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: خبر خوش، زیادیاش هم برای مزاج و مذاق آدمیزاد، خوب نیست. اخیراً در برگۀ آزمایشگاه برای بعضی از بیماران لاعلاج مینویسند: درجۀ غلظت خبر خوش در خونش بسیار بالا رفته و به مرز خوف و خطر رسیده است!
یادم آمد که همشهریمان گفته بود: هر سال حدود چهار هزار نفر میمیرند، اما فقط از آلودگی هوا، آن هم فقط در تهران. دیدم حالا نوبتی هم که باشد، نوبت به خبر بد میرسد.
البته همشهریهای ما هنوز در این مورد کارشناس نیستند، بلکه منظور همین روزنامۀ همشهری است که از بررسی پروندۀ آلودگی هوای تهران یاد کرده و خبر مرگش را بر صدر صفحه اول نشانده است. مطالعۀ مجدّد این خبر برای حفظ تعادل و جلوگیری از افراط در شنیدن خبر خوش، مفید است. به تجربه هم رسیده است!(البته خبر مربوط به زمستان سال 1387 خورشیدی است.)
ـ «در دومین جلسۀ بررسی پروندۀ آلودگی هوا مطرح شد: مرگ سالانه چهار هزار تهرانی به دلیل آلودگی هوا. روزانه، هشتصد گرم جرم انواع آلایندهها سهم هر شهروند تهرانی از آلودگی هواست که وارد ریۀ او میشود.
مشاور شهردار تهران در امور محیطزیست، در دومین جلسه بررسی پروندۀ آلودگی هوای تهران اضافه کرد که آلودگی هوا در تهران به وضعیت بحران رسیده است و آمار روزهای سالم با استانداردها بسیار فاصله دارد.
یک استاد دانشگاه نیز افزود: بر اساس آمار سه سال گذشته، هشتاد و نه درصد آلودگی هوای تهران مربوط به منابع متحرّک است و سالانه چهار هزار مرگ زودهنگام در تهران به دلیل آلودگی هوا داریم. مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران نیز با اشاره به اینکه امسال (87 شمسی) و تا به امروز (2 بهمن) پنجاه و هشت روز آلودگی هوا از حدّ استاندارد بیشتر بود، گفت: این در حالی است که در سال گذشته پانزده روز هوای آلوده در تهران داشتیم.»
حالا این شما و این هم خبر خوش؟ یا خبر بد؟ نمیدانم؛ چون مدتی است که التقاطی شدهام و نمیدانم خوش کدام است، بد کدام است؟ وقتی خبر واحد(!) را اعضای یک جناح میگویند خوش است و اعضای یک جناح دیگر میگویند بد است؛ قلم التقاطی ما دیگر حالش معلوم است. و معلوم است که قاطی میکند.
الغرض، با شنیدن و خواندن این خبرها آه از نهادمان برمیآید و آنگاه «میرویم که داشته باشیم» یکی دو نفس عمیق را؛ لیکن ناگهان در وسط ماجرا یادمان میآید که پس از ذکر خیر این خبر هوایی، حتی نفس هم نمیتوان کشید.
کجایی شیخ شاعر شیراز؟ کجایی سعدی سخنسنج؟ تا ببینی که آیا باز هم میتوان گفت: هر نفسی که فرو میرود، ممدّ حیات است و چون برمیآید مفرّح ذات؟ یا دیباچۀ گلستان تهرانت را به تیغ اصلاحات میسپاری و سخن نو در میان میآری:
«هر نفسی که به رحمت فرو میرود، دیاکسید کربن خالص است و چون به زحمت سر جای اولش برمیگردد، نیمه جانی نفله و ناقص»؟!
برخی از ارباب فضل در روزگاران گذشته، ریشهشکافی میکردند که: «اکسیژن شاید همان اکسید جنّ است». حالا گاه تردید میکنم که نکند صحیح میفرمودهاند! جالب این است که مشاور مورد نظر، در متن همان خبر میگوید: «موضوع آلودگی هوا، فرماندهی واحد و مقتدر و کارآمد میخواهد و مردم در اجرای قانون تشنه اقتدارند.»
اگر اقتدار به معنای قفل کردنِ (به قول استاد هواشناس دانشگاه) منابع متحرّک باشد، باید خوشحال بود که بحمدالله چیزی که زیاد است، همین است. گفتهاند: «هیچ ندانستهای در مورد آلودگی هوا وجود ندارد و اقدامات مختلفی در این زمینه انجام شده است».
باید بر این گفته فیالفور افزود که اقدامات مختلف در این زمینه، اگر حسننیت را پشتیبان خود داشته باشد، حسننتیجه را به بار نیاورده است. حق با استاد دانشگاه ماست که منتقدانه میگوید: «اولویتها را کنار گذاشته و دچار روزمرّگی شدهایم.»
و خدا بیامرزاد دکتر علی شریعتی را که شاید نخستینبار او این علامت تشدید بدقواره را از روی «مرّ» برداشت و گفت بدون تشدید دچار روزمرگی شدهایم. یعنی همین تیتر تاریخی «چهار هزار روزمرگیِ بدون تشدید در یک کلانشهر».
مدیرعامل ستاد مرکزی معاینۀ فنّی خودرو هم (به حسبِ آنطور که در متن خبرِ بدون تشدیدِ همشهریمان نقل قول شده است!) اعلام کردهاند: «مردم ما طالب بهترینها هستند. خودروی با کیفیت و هوای پاک میخواهند و هرگز اجازه نمیدهند پیکان دوباره برگردد.»
و سپس افزودهاند: «متأسفانه مدیرکلّ محیطزیست وزارت صنایعمان، خودرو را با مسواک مقایسه میکنند و میگویند که وقتی از داروخانه مسواک میخریم، بعد از مدتی درِ خانۀ فروشنده را نمیزنند که روکش رنگی مسواک از چه جنسی است؟ و خریدار هر چقدر میخواهد از داروخانه مسواک بخرد، میخرد. خودرو هم همینطور است.»
آیا این جواب درست است؟... شاید بتوان گفت حرف آخر را که در واقع حرف اول است، رئیس راهور نیروی انتظامی تهران بزرگ بر زبان آورده است:
«هر چقدر وسایل نقلیه کیفیتر و محیط زندگی را ایمنتر کنیم، سود بردهایم. ما در کشورمان نقص ساختاری داریم. مشکل ترافیک و آلودگی هوا در نگاه ما مسئولان است. و تا آن اصلاح نشود، هیچ چیز درست نمیشود. نگاه مان باید اصلاح شود.
حمایت غیرمنطقی از خودروسازان داخلی و عدم دستهبندی آنها، دادن نوعی رانت به خودروسازان است. تعرفههای گمرکی و مالیاتی را آنقدر بالا بردیم که مردم فقط قدرت خرید خودروهای داخلی را با چند برابر قیمت واقعیاش دارند. این کار، مدیریت ایمنیمحور نیست. و نیاز به تأمل دارد.»
و البته قرنهاست که در حال تأمّلیم. و انگار بالاخره هنوز استخارهمان جواب نداده است. یا «سادهزیستی صنعتیِ متهم به آلودهکنندگی محیطزیست» را باید برگزینیم یا «بهداشت هوای متهم به تجملگرایی ماشینی» را؟! کدام یک را؟...
بهتر نیست با بهرهگیری از تجربۀ بشری، کار را از اساس(یعنی اثاث!) حل و فصل کرده، هر دو را برگزینیم؟ به عبارت دیگر، مدل جدیدی را مدلّ شویم که بتواند هر دو قول را با هم جمع کند و کار را تمام کند؟
شاید همۀ اشکال از این است که برخی برخلاف آنچه در متن کلام آخر آمده است، وسایل نقلیه را «وسائط نقلیّه» مینویسند! و نیز در مورد حمایت غیرمنطقی، پاسخ فنّی دکتر منطقی را انتظار میبرند! و شاید هم همۀ اشکال از همین تأملهای چند قرنه است. خوشا شیراز بیترافیک و بیآلودگی و بیحمایت غیرمنطقی و لذا شعرپرورِ عصر حافظ که گفتهاند در آنجا:
رند عالمسوز را با مصلحت بینی چه کار
کار مُلک است آن که تدبیر و تأمّل بایدش
ـ کار ما که کار مُلک نیست!