فتح الله آملی: معمولاً وقتی نشانههای یک بیماری به سراغمان میآید، مثلاً تب میکنیم یا سردرد شدیدی داریم یا در ناحیه شکم یا کلیهها احساس درد میکنیم، به سراغ پزشک میرویم و نسخهای میگیریم و به توصیههای پزشک گوش میدهیم که میگوید: این قرصها را سروقت بخورید، به این غذاها لب نزنید یا بسیار کم بخورید، به سراغ این کارها نروید و این کارها را انجام دهید و...
آنها که به سلامتی خودشان علاقه بیشتری دارند قبل از رسیدن بیماری، هر سال یک آزمایش خون کامل صورت میدهند، نوار قلب میگیرند، نزد پزشک متخصص میروند و وضعیت سلامت خود را قبل از رسیدن مشکل یا بیماری رصد میکنند.
در این میان هستند البته افرادی که حتی بعد از ابتلای به بیماری و حتی با وجود اخطارها همچنان به سبک گذشته زندگی خود ادامه میدهند و روزگار میگذرانند.
همینها هم وقتی بیماری، سخت و سختتر میشود ناگزیر میشوند که خطر و زخم و جراحت و هزینههای عمل جراحی را به جان بخرند و در انتها زیر تیغ جراحی بروند، اما کمتر سراغ داریم که حتی در این مرحله نیز بیتفاوت بمانند و دست روی دست بگذارند. در حکمرانی نیز با تفاوتهایی همین شرایط حاکم است و در اینجا به خاطر مسئولیت خطیرتری که حاکم یا حاکمان یا دولت و حکومت برعهده دارند، این احساس خطر و انجام اقدامات عاجل برای رفع آن الزاماً برجستهتر مینماید؛ چه خطری که امنیّت جامعه و ملّت را تهدید میکند و چه حیات و زندگی و آینده سرزمین را در مخاطره قرار میدهد که البته این دو چندان هم معارض یکدیگر نیستند و به شدت بر یکدیگر اثر دارند.
بگذریم و از مدخل به مطلب بپردازیم. مسأله آب در کشور به عنوان عامل حیات و زندگی اگر مهمترین اولویت حال حاضر کشور نباشد، قطعاً یکی از مهمترین آنهاست و با وجود همه هشدارها و اعلام خطرها و پیشبینیهای کاملاً درست و با وجودی که در حال حاضر تمامی ابعاد و اثرات بیتوجهیها و غفلتها به طرز آشکاری رخ نمایانده است، حال در وضعیت به شدت نگران کنندهای قرار دارد و اگر اولویت ساماندهی و مدیریت آنرا به قدر کافی درنیابیم مشکل، دیگر فقط خشک شدن دریاچه ارومیه، هجوم ریزگردها، مهاجرتهای گسترده داخلی، نابودی دهها تالاب در دشت مرکزی و پایین آمدن سفرههای آب زیرزمینی، تعطیلی کشاورزی و اشتغال گسترده آن و... و دهها اثر و فاجعه تبعی آن نیست؛ بلکه خدای ناکرده کویری شدن و غیرقابل سکونت شدن این سرزمین است.
کافی است به صحبتهای اخیر سخنگوی صنعت آب کشور، عیسی بزرگزاده توجه کنیم که از اضطراری بودن وضعیت تأمین آب حتی برای شرب دم میزند و احتمال جیرهبندی شدن آن در سال آینده. آمار میزان بارندگی البته به قدر کافی نگرانکننده است که لازم به هشدارهای سخت نباشد. فقط دو استان گلستان و مازندران از نظر میزان بارش از آغاز فصل بارندگی (اول مهر) تا به حال وضعیت نسبتاً بهتری داشتهاند.
به میزان افت بارشها که نگاه میکنید درصد اختلاف میزان بارندگی نسبت به متوسط 50 ساله کشور، بیش از 50 درصد افت را نشان میدهد و در استانهای مرکزی، قزوین، قم، فارس و زنجان بالای 60 درصد است. در اکثر استانها هم حتی نسبت به سال قبل شاهد کاهشی بین 30 تا بالای 55 درصد هستیم. به عنوان مثال میزان بارش در فارس نه تنها 66 درصد نسبت به دوره بلندمدت کاهش داشته، حتی در مقایسه با سال قبل نیز بالای 60 درصد افت نشان میدهد.
با وجود این که میدانیم آب برای ما چه اندازه حیاتی و قیمتی است و با اینکه میدانیم دیگر آب مفت نیست و کاهش بارش را هم میدانیم، آیا نباید دست به کار شویم؟ وقتی میدانیم که دیگر کار از قرص و کپسول و آمپول و رژیم غذایی و... گذشته است باز هم حاضر نیستم در بیمارستان بستری شویم و زیر تیغ جراحی برویم و حتی رژیم بگیریم؟ و دست برداریم از تنها کاری که به نظرمان میرسد یعنی نشستن و مصیبت خواندن و ناله کردن و از درد به خود پیچیدن؟ تا خدای ناکرده بیاید بر سرمان آنچه که نباید؟
راستی حال که میدانیم مشکل آب داریم و ممکن است سال آینده، به مشکل بخوریم، از همین امروز چه برنامهای تمهید کردهایم؟ اصولاً برنامه ما برای سال آینده (همین سال آینده و نه ده سال آینده) چیست؟ هنوز به نتیجه نرسیدهایم که دیگر آب رایگان و مفت حتی در کشاورزی معنا ندارد؟ باید در همه چاههای غیر مجاز را بست؟ از میزان انتشار گازهای گلخانهای که تأثیر مستقیم بر گرم شدن آسمان و زمین ایران داشته و دارد و اثرات زیانباری بر رطوبت و تشکیل ابرهای بارور جغرافیای ما گذارده کاست؟ از هدر رفت آب جلوگیری کرد و برنامههای فوری برای ساماندهی مصرف آب به ویژه در حوزه کشاورزی اکثراً سنتی، تصویب و مهمتر از آن با قاطعیت اجرا کرد؟ و...
بسیاری کار و اقدام باید صورت داد و از بسیاری اقدامات و کارهایی که به ناصواب میکردیم باید دست برداشت. خطر بیخ گوش ماست. در ماجرای آب، حکایت ما و دولتمردان ما درست مثل آن آدم بیخیالی است که درآمدش کم شده و مرتب قرض و قولههایش بیشتر و بیشتر میشود، اما به جای آن که قدری هم به فکر آینده باشد همچنان با گشادهدستی و بیخیالی مشغول خوشگذرانی و رفیقبازی و ریختوپاش است و هر چه دوستان دلسوز و فامیل آیندهنگر از در نصیحت اندرز میدهند که چنین نکند، سرخوشانه میگوید: بیخیال بابا، مگر چقدر عمر داریم.
باید امروز را خوش بود و فردا را ول کن... که البته حداقل در این مورد هیچ مصداق ندارد. او را نهایت اگر ورشکست شد به زندان میبرند و عمرش هم نهایت چند سال دیگر میپاید اما اینجا مسأله سرزمینی است که قرنها با سر فرازی مانده و به فضل خدا باید قرنها با سرفرازی بماند و نسلهایی بیایند و سربلند زندگی کنند. با همین سرمایه آب و خاک و ... که ما حال باید قدرش را بدانیم پیش از آن که خیلی دیر شود و نفرین آیندگان را برایمان ارمغان آورد...
راستی شما نمیدانید سال آینده قرار است چند پتروشیمی یا کارخانه فولاد و سیمان در مناطق خشک و کم آب کشور افتتاح یا کلنگزنی شود؟