دشمنی نکرد آغاز، چرخ ناگهان با من
از ازل توگویی داشت جنگ بی‌امان با من
 رنج‌های عالم را با گلم عجین کردند
مادر فلک، غم را زاد همزمان با من
 سایه‌ مرا بر خود هم زمین نمی‌خواهد
هم خصومتی دیرین دارد آسمان با من
 صرف این و آن کردم نقد عمر خویش اما
بهر سود و سودا بود لطف این و آن با من
 در گشایش و سختی هیچ‌کس نبیند کاش
آن‌چه دوستان کردند جای دشمنان با من
 با معلم گیتی طرح کن سؤالم را
از چه صبر عالم را کرد امتحان با من؟
 با تمام این‌ها باز دلخوشم که در خاکی است
ریشه‌ام که می‌چرخد گرد او جهان با من
 خاک پاک ایران را سرمه می‌کنم بر چشم
گرچه باشد از هر سو اشک او روان با من
 ما که سوختیم اما میهنم سلامت باد
زیر خاک هم باشد مهر او نهان با من
 گرچه دیده است ایران بی‌وفایی از دوران
استوار بر پیمان مانده همچنان با من
 آن‌چه سیل و طوفان کرد با چمن به طراری
کرده در وطن عمری داغ هر جوان با من
 خسته‌ات نبینم کاش چون کلاف سردرگم
از گشایش از شادی ای وطن بخوان با من
 تا ابد نخواهد رفت مهرت از دلم بیرون
چون امید روزافزون تا ابد بمان با من
 شادی جوانان را از صمیم جان خواهم
پس الهی آمین گو از صمیم جان با من

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی