ـ پرنده ای را ببینید که از آدمی و زندگی ماشینی او گریزان است و سال تا ماه چشم کسی به او نمی افتد، اما یک روز صبح با بارش نخستین دانه های باران، ناگهان جوجه های کوچکش را از محل خود برداشته و پشت پنجره یک کارگاه صنعتی پررفت و آمد، پناه می دهد.
ـ پیرمردی را نگاه کنید که هر روز صبح و ظهر، هنگام رفت و آمد بچه های محل به مدرسه، از طبقه بالای یک ساختمان، پنجره اتاق خود را می گشاید و به جای غر و لند، به هیاهوی دانش آموزان برای شان لبخند می زند و دست تکان می دهد. صدای انبوه برگ های زردی را بشنوید که باد و باران پاییزی، آنها را درو کرده و زیر پای شما فرش کرده است.
ـ به زن سالمندی بیندیشید که از بام تا شام در آسایشگاه سالمندان خدمتکاری می کند تا هزینه زندگی شوهر سالخورده و پسر دانشجوی خود را تأمین کند. دور نیست قصابی را دیده باشید که در روز روشن و چشم در چشم دهها رهگذر، دست و پای گوسفند بی زبانی را بسته و آن را خوابانیده تا سرافرازانه، کارد در حلقش بمالد و سر از تنش جدا کند.
ـ مردی را انگارید که دو سه ماه از هنگام مرگش گذشته، اما حتی گذر یک نفر هم بر آرامگاه او نیفتاده و خاکش بینام و نشان مانده است.
ـ زن سالخورده ای را دیدم که ناچار بود با همه تمام توانِ ته کشیده خود، پا به پای نوه خردسال و تیزپای خود، در پارک بدود تا آسیبی به او نرسد.
اینها و صدها و صدها رخداد از این دست را ممکن است همه ما هر روز و هر جا با چشم خود دیده باشیم یا ببینیم یا روایت آن را از دیگران بشنویم. آری، می بینیم، اما مشاهده نمی کنیم. در واقع، شمار کمی از مردم در شرایط عادی، رخدادها یا پدیده های پیرامون خود را با تأمل در چونی و چرایی آن می نگرند. فرق است میان دیدن و مشاهده کردن؛ یعنی دیدن همراه با تأمل.
کار مشاهده، یعنی دیدن همراه با تأمل، گاهی چنان بالا می گیرد و به جاهایی می انجامد که کل زندگی آدمی را دگرگون می سازد. تا کنون هزاران نفر، بلکه آدمیان بیشتری، چیزی سبک بر سر و روی شان افتاده و آن را دیده و از کنارش گذشته اند. اما افتادن یک سیب از درخت بر سر یک آدم دانا مانند نیوتون و تأمل او در چرایی این رخداد بسیار ساده، به کشف قانون جاذبه زمین انجامید. یعنی نگاه کردن با تأمل، به تولید علم انجامید.
در وادی هنر نیز چنین است. بسیار کم اند کسانی که پدیده ها را می بینند، مشاهده می کنند، و آن را حس هم می کنند. یعنی آن رخداد در ضمیرشان هم تجلی پیدا می کند و تحت تأثیر قرار می گیرند. ازمیان این گروه اندک، باز هم کم اند کسانی که پس از دیدن و مشاهده کردن و حس کردن، واکنش هم نشان می دهند؛ یعنی حس خود را، تلخ یا شیرین، ابراز می کنند.
بدین ترتیب، می ماند شمار بسیار اندک و کمتر و کمتر از آدمیانی که یک پدیده یا رخداد را دیده، تماشا کرده، حس کرده، ابراز احساسات کرده و درصدد انتقال حس خود به دیگران نیز برمی آیند. اینان هنرمندان هستند که با دیدن هر پدیده یا رخدادی، کوچک یا بزرگ، تلخ یا شیرین، ممکن است به یک سوژه ناب دست یابند و اثری را بیافرینند.
یعنی نگاه کردن آنان با تأمل در دیده ها و شنیده ها، به خلاقیت و تولید اثر هنری بینجامد. تفاوت نگرش هنرمندان با دیگران درهمین است.
اما همه رخدادها که نباید همسنگ نبرد رستم و اسفندیار یا کمان کشیدن آرش یا نشستن آدمی بر کره ماه باشند تا مشاهده شده و به آفرینش یک اثر هنری بینجامند. هر یک از نمونه هایی که در آغاز سخن برشمرده شد، می تواند سوژه ای باشد برای هنرمندان؛ از شاعر گرفته تا نویسنده، موسیقیدان یا نقاش، تا هر یک با هنر خود جنبه ها و جلوه هایی ورای آنچه را همگان با چشم می بینند، بر آنان آشکار سازند. هنر هم یعنی همین.
و اما آنچه مقصود اصلی این جستار است، خیال پردازی شاعر در رویارویی با پدیده ها و رخدادهای زندگی و به زبان امروز، سوژه هاست. هر یک از شعرهای گرانسنگی که از سرایندگان نامی به یادگار مانده، برآیند سال ها دیدن، مشاهده کردن، حس کردن، ابراز احساسات، تخیل و هنر شاعری آنان است.
شاعر، هنرمندی است که گاهی رخدادی مهم و بزرگ را در اثری طولانی توصیف می نماید. چنان که نامورانی همانند نظامی و فردوسی و دیگران، درباره افسانه ها، داستان ها و رخدادهای دیرین این مرز و بوم چنین کرده اند. داستان های منظوم و معروف پارسی و شاهنامه فردوسی را بنگرید.
گاهی هم شاعر، مشاهده خود از پدیده ای کوچک و ساده را بسط داده و با خیال پردازی های خود، جلوه یا جلوه های دیگری از آن را برای دیگران متجلی می سازد. در این باره نیز نمونه ها فراوان اند. بخوانید شعرهای پروین اعتصامی و دیگر سرایندگان را.
شاعر اما این هنر را هم دارد که حس و برداشت خود از رخدادی بسیار مهم، گسترده، عمیق، دیرین و چندین لایه را شگفتانه در یک یا دو بیت شعر بیان کرده و با اهل معنی به اشتراک گذارد. چنان که باباطاهر و حکیم عمر خیام در قالب هر یک از دوبیتی و رباعیات خود درباره جهان هستی، چنین کرده اند. با بیان دو اثر نمونه از این دو سراینده نامور، شما را به خواندن و تأمل در دیگر آثار آنان سفارش می کنیم.
باباطاهر:
یکی برزیگری نالان دراین دشت
به خون دیدگان آلاله میکشت
همیکشت و همیگفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت از این دشت
خیام:
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟
شما چه نظری دارید؟