مخاطب قرآن کریم، همة انسان ها هستند و نباید آن را در محدوده تنگ یک قوم یا یک زمان محدود کرد. با این همه به دلایل مختلف در این کتاب آسمانی اشاراتی به ایرانیان و عقاید و آیینشان شده که طبیعتاً برای ما ایرانیان مهم و جالب است. برخی از این موارد در بخش نخست آمد، همچون واژگان پارسی و پهلوی، انعکاس پاره‌ای مفاهیم و تعبیرات و عقاید ایرانیان که مثال های متعددی ذکر شد و اینک دنباله سخن:

سورة نساء
موضوع مورد نظر، آیه ۱۳۳ است که چون ارتباط ظریفی با آیات قبل دارد، آوردنش فضای بحث را روشن‌تر می‌کند: «آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ خداست و ما به کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و نیز به شما، سفارش کردیم که از خدا پروا کنید. اگر کفر ورزید، [چه باک که] آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن خداست و خدا بی‌نیازِ ستوده است. آنچه در آسمان‌ها و زمین است، خدا راست...» (۱۳۱ ـ ۱۳۲)
۴ـ «إن یَشأ یُذهبکم ایّها الناسُ و یأتِ بآخرین و کان الله عَلی ذلک قدیرا: ای مردم، اگر [خدا] بخواهد، شما را می‏برد و دیگران را می‏آورد و خدا پیوسته بر این کار تواناست» (نساء، ۱۳۳). میبدی از قول ابوهریره می‌نویسد: چون این آیه فرود آمد، پیامبر(ص) به پشت سلمان زد و فرمود: «هُم قوم هذا: آنها قوم اویند»؛ یعنی عجم فارس. کشف‌الاسرار (ج۲، ص۷۲۰). همین عبارت در مجمع‌البیان (ج۳، ص۱۸۷)، نورالثقلین (ج۱، ص۵۶۰)، صافی (ج۱، ص۵۰۹)، اصفی (ج۱، ص۲۴۵)، تفسیر لاهیجی (ج۱، ص۵۶۵)، التبیان (ج۲، ص۳۵۲)، جوامع الجامع (ج۱، ص۲۹۳)، الجوهرالثمین (ج۲، ص۱۱۱)، البحر المحیط (ج۴، ص۹۲) و تفسیر الوسیط للقرآن (ج۳، ص۳۳۹) آمده است و نیز به‌ این صورت: «انهم قوم هذا: این قوم اوست، یعنی ابن فارس: ایرانی‌زادگان»، از جمله در البحر المدید (ج۱، ص۵۷۲)، جامع البیان (ج۵، ص۲۰۵)، روح‌المعانی (ج۳، ص۱۵۹)، کتاب ‌التسهیل (ج۱، ص۲۱۳)، الکشاف (ج۱، ص۵۷۴)، محرر الوجیز (ج۲، ص۱۲۲) و...
قاضی ثناء‌الله مظهری هندی می‌نویسد: چون این آیه فرود آمد، پیامبر(ص) دستش را بر پشت سلمان زد و فرمود: «انّهم قوم هذا». در این صورت این آیه به معنی آن فرمودة خدای متعال است که: «إن تتولّوا یَستبدل قوماً غیرکم...» (محمد، ۳۸) و در صحیحین از ابوهریره نقل شده: ما نزد پیامبر(ص) نشسته بودیم که سوره جمعه نازل شد و چون این آیه آمد که: «و آخرین مِنهم لمّا یَلحقوا بهم...» (جمعه، ۳) پرسیدند: «ای پیامبر خدا، اینان کیستند؟» حضرت دست بر سلمان نهاد و فرمود: «لو کان الایمانَ عند الثّریا، لنالهُ رجال ِمن هؤلاء: اگر ایمان در ستاره پروین بود، مردانی از اینان به آن دست می‌یافتند.» ترمذی نقل می‌کند چون پیامبر(ص) این آیه را خواند که: «و إن تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لایکونوا امثالکم: اگر روی برتابید، خدا گروه دیگری را به ‏جای شما می‏آورد که مانند شما نخواهند بود» (محمد، ۳۸)، پرسیدند: «ای پیامبر، اینان کیستند؟» حضرت دست بر سلمان زد و فرمود: «هذا و قومه. و لو کان الدّین عند الثریا، لتناوله رجال من الفُرس: او و قومش. اگر دین در ستاره پروین بود، مردانی از ایران به آن دست می‌یافتند.» نزد پیامبر(ص) از اعاجم (ایرانیان) یاد شد؛ حضرت فرمود: «لَاَنا بهم او ببعضهم اوثق منّی بکم او ببعضکم: قطعاً من به آنها یا برخی از آنها، بیش از شما یا برخی از شما اطمینان دارم.» من (مَظهری) می‌گویم: چه بسا این احادیث اشاره‌ای به مشایخ ماوراء‌النهر باشد؛ یعنی بهاء‌الدین نقشبندی و امثال او؛ زیرا این بزرگان ایرانی‌اند و سنت نبوی را زنده کردند و جامی چه خوب گفته است:
سکه که در یثرب و بطحا زدند    
نوبت آخر به بخارا زدند 
(ج۲، قسم ۲، ص۲۵۸) 

سورة مائده
سورة مبارکه مائده مدنی است، ۱۲۰ آیه دارد و نکته مورد بحث در این بخش، دو آیه زیر است که می‌فرماید:
۵ ـ یا ایها الذین آمنوا مَن یرتدّ منکُم عن دینهِ فسوف یأتی ‏الله بقومٍ یُحبّهم و یُحبونه: ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دینش برگردد، [بداند که] خداوند به‌زودی قومی را به عرصه می‏آورد که دوستشان می دارد و آنان نیز او را دوست می دارند. اذلّۀ عَلی ‏المؤمنین أعزَّۀ عَلی ‏الکافرین: آنها با مؤمنان، مهربان و فروتن هستند و با کافران، سختگیر؛ یُجاهدون فی ‏سبیل ‏الله و لایخافون لَومَۀ لائم: در راه خدا می‏کوشند و از سرزنش هیچ سرزنشگری باک ندارند. ذلک فضل‏الله یؤتیه مَن یشاء والله واسعٌ علیم:  این است نعمت و افزونی خدا که به هر کس بخواهد، می‏بخشد و خداوند گشایشگر داناست» (مائده، ۵۴).
از این آیه شریفه تفسیرهای متعددی شده است که در کل می‏توان آنها را در چهار دسته بخش کرد: دسته نخست، آنها که منظور از قوم مذکور را «امام علی(ع) و یارانش» دانسته‏اند. دسته دوم، آنها که قوم را به «حضرت مهدی(عج) و یارانش» معنی کرده‏اند. دسته سوم، آنها که منظور از قوم را «ایرانیان» دانسته‏اند. و دسته چهارم آنها که «مردم یمن» را منظور دانسته‏اند. برخی تفاسیر نیز همین وجوه چندگانه را ذکر کرده‏اند و گاه آمیخته‏ای از دو برداشت را برگزیده‏اند. اینک بررسی هر یک از این موارد:
الف) امام علی(ع): از امام باقر و امام صادق(ع)روایت شده که این آیه درباره امیرالمؤمنین(ع) نازل شده است. نهج‏البیان (ج۲، ص۱۰۳)، البرهان (ج۲، ص۳۱۵)، مجمع‌البیان (ج۳، ص۳۲۱۱)، روض‌الجنان (ج۷، ص۶)، تفسیر علی بن ابراهیم (ج۱، ص۱۷۰)، التبیان (ج۳، ص۵۵۶)، الجدید فی تفسیر القرآن (ج۲، ص۴۸۲)، جوامع الجامع (ج۲، ص۸۹) و... در برخی از این تفاسیر، این روایت از عمار یاسر، حذیفه و ابن‌عباس نیز روایت شده است. 
ب) امام مهدی(عج): در تفسیر شبر (ج۱، ص۱۴۱)، صافی (ج۲، ص۴۳)،قمی (ج۱، ص۱۷۰)، نورالثقلین (ج۱، ص۴۶۱) و شریف لاهیجی (ج۱، ص۶۶۹) می‏خوانیم: «کسی که متصف است به این صفات حسنه، اولش علی(ع) و آخرش مهدی است(ع)» (تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۱۸).
ج) ایرانیان: زمخشری در کشاف (ج۱، ص۶۴۰) می‌نویسد: از پیامبر(ص) درباره این قوم پرسش شد؛ بر شانه سلمان فارسی زد و فرمود: «هذا و ذووه: این مرد و قومش.» سپس فرمود: «لو کان الایمان مُعلقاً بالثّریا، لنالهُ رجالٌ مِن أبناء فارس: اگر ایمان به ستاره پروین آویخته باشد، مردانی از پارسی‏زادگان (ایرانیان) به آن دست می‏یابند.» 
در تفسیر کاشف (ج۷، ص۱۰۵) به این صورت آمده: «لو کان العلم مُعلقاً عند الثریا، لتناوله رجال من ابناء فارس». در شرح حکمۀالاشراق آمده است: «لو کان العلم بالثّریا، لتناولته رجال من فارس: اگر دانش در پروین باشد،...» در جلد اول بحار روایت شده: «لو کان ‏العلم منوطاً بالثریا...» بخش پایانی این عبارت را سیوطی در جامع‏الصغیر (ج۲، ص۴۳۴) چنین آورده است: «لتناوله قوم من ابناء فارس».
میبـدی می‏نـویسد: گفته‌انـد کـه رسول‌ خدا(ص) را از این آیت پرسیدند. سلمان ایستاده بود؛ دست مبارک خود بر دوش وی نهاد، گفت: «هذا و ذووه. ولو کان الدین معلقاً بالثریاله، لناله رجال من ابناء فارس. و درباره ایشان نازل شده: و إن یتولوا یُستبدل قوماً غیرکم ثم لایکونوا امثالکم» (کشف‌الاسـرار، ج۲، ص۱۴۷). این حدیث در زبدۀالتفاسیر (ج۲، ص۲۷۷) آمده است. طبرسی نیز آورده حضرت بر دوش سلمان زد و فرمود: «مقصود این مرد و هموطنان اوست.» مجمع‏البیان (ج۳، ص۳۲۱). این مضمون در بسیاری دیگر از تفاسیر آمده است؛ همچون: جوامع‌الجامع (ج۲، ص۸۹)، زبدۀالتفاسیر (ج۲، ص۲۷۵)، نورالثقلین (ج۱، ص۶۴۲)، الوجیز (ج۱، ص۳۸۶) و ابونعیم در حلیه (ج۶، ص۶۴). ابن عبدالبر در استیعاب (ج۲، ص۵۷۷) به صورت «لو کان الدین عند الثریا، لناله سلمان» آورده است. در کنزالدقائق (ج۴، ص۱۴۰)، تفسیر شبّر (ج۱، ص۱۴۱) و مفاتیح‌الغیب (ج۴، ص۲۷۷) به ‌صورت «اهل الفُرس»، «هُم الفرس» و یا «قیل الفرس» معنی شده است.
د) مردم یمن: در تفسیر التبیان (ج۳، ص۵۵۵) از قول مجاهد آمده است که: «درباره اهل یمن نازل شد» و طبری نیز همین معنی را برگزیده است. در جوامع الجامع (ج۲، ص۸۸) نیز روایت شده که به هنگام نزول این آیه، پیامبر(ص) به ابوموسی اشعری اشاره کرد و فرمود: «آنان قوم این مرد هستند» و فرمود: «ایمان و حکمت را در یمن بجویید.» در کنزالدقائق (ج۴، ص۱۴۰)، انوارالتنزیل (ج۱، ص۲۸۰)، مجمع البیان (ج۳، ص۳۲۱)، اطیب البیان (ج۴، ص۳۹۷)، فتح الغدیر (ج۲، ص۶۱)، تفسیرالمنیر (ج۶، ص۲۳۰) و زبدۀالتفاسیر (ج۲، ص۲۷۵) نیز به این موضوع اشاره شده است. در برخی تفاسیر دیگر ضمن بیان وجوه چندگانه، به‌تفصیل درباره ماجرایی اشاره شده است که چگونه آن‌حضرت مردم یمن را شایسته این افتخار دانستند. شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیرش به اصل داستان اشاره کرده است و می‏نویسد:
آیه اقتضای آن می‏کند که بر سببی فرود آمده است و آن سبب، ارتداد قومی بوده است که از دین برگشته‏اند، پس از آنکه در اسلام آمده بودند... و آنان که مرتد شدند، سیزده قوم بودند: سه در عهد رسول، و ده قوم پسِ رسول(ع). ازجملة آنان که در عهد رسول(ع) مرتد شدند، جماعتی بودند از بنی‌مذجح و رئیس ایشان أسوَد بود... به یمن برخاست و دعوی پیغامبری کرد. [و آنگاه به دو صورت مطلب را ادامه می‏دهد: نخست اینکه:]
رسول(ع) باذان را بر یمن و حوالی والی کرده بود، و او اول کسی بود از ملوک عجم که ایمان آورده بود. و او اول امیری بود از بلاد یمن در اسلام و او در عهد رسول(ع) فرمان یافت و رسول(ع) پسرش را والی کرد بر یمن و او شهر بن باذان بود و او این اسود مرتد را بکشت و بر یمن مستولی شد.
[صورت دوم اینکه:] اسود چون کارش ظاهر شد و اتباعش بسیار شدند، عاملان رسول را از یمن بیرون کرد... رسول(ع) نامه نوشت به جماعتی از سادات یمن... و ایشان را فرمود تا به کارزار اسود شدند... و تولای قتل او مردی کرد، نام او فیروز الدّیلمی. شب به سر او شد و او را بکشت. خدای تعالی رسول(ع) را به وحی خبر داد و رسول(ع) صحابه را بشارت داد به قتل او. صحابه گفتند: «یا رسول‏الله، که کشت او را؟» گفت: «رجلُ مبارک، نام او فیروز.» آنگه گفت: «فازَ فیروز: ظفر یافت فیروز.» و رسول(ع) بر دگر روز، فرمان یافت و با جوار رحمت ایزدی انتقال کرد. (روض‌الجنان، ج۷، ص۱ ـ ۷).
میبدی این وجه را می‏آورد و از پیامبر(ص) روایت می‏کند که فرمود: «قَتَل الاسود البارحۀ رجل مبارک.» قیل: «من هو؟» قال: «فیروز». و در روایت دیگر گفتند: «فاز فیروز!» (کشف‏الاسرار، ج۳، ص۱۴۵). فخر رازی در مفاتیح الغیب (ج۴، ص۳۷۷)، وهبة زحیلی در تفسیر المنیر (ج۶، ص۲۳۰) و کاشانی در زبدۀالتفاسیر (ج۲، ص۲۷۵) نیز به این ماجرا اشاره کرده‏اند.
در تفسیر نمونه (ج۴، ص۴۱۸) به وجوه چندگانه اشاره شده و آمده است: «شکی نیست که این روایات با هم تضاد دارند؛ زیرا این آیه همان‏طور که سیره قرآن است، یک مفهوم کلی و جامع را بیان می‏کند که علی(ع) و سلمان مصداق‌های مهم آن می‏باشند و کسان دیگری را نیز که این برنامه‏ها را تعقیب می‏کنند، شامل می‏شود، هرچند در روایات از آنها ذکری نشده باشد.»
از آنجا که درست بعد از آیه مذکور، آیه مشهور ولایت آمده که می‏فرماید: «انّما ولیّکمُ الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یُقیمون الصلوۀ و یؤتون الزکاۀ و هُم راکعون: دوست و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‏اند: همان کسانی که نماز برپا می‏دارند و در حال رکوع، زکات می‏دهند» (مائده، ۵۵). چون اکثر قریب به اتفاق تفاسیر شیعه و سنی این شخص را امیر مؤمنان علی(ع) دانسته‏اند، می‏توان تفسیر اصلی آیه پیشین را به یاران و پیروان آن حضرت تعبیر کرد؛ چنان‌که علامه طباطبایی در المیزان (ج۵، ص۶۳۷ به بعد) فرموده‏اند و تأویل آن را متوجه ایرانیان دانست؛ چه، در هر یک از وجوه تفاسیر برشمرده که بنگریم، می‏بینیم به نوعی متوجه ایرانیان می‏شود. چه مصداق آیه را سلمان و قومش بگیریم، چه فیروز دیلمی یا شهر بن باذان و همراهانش (که تحت عنوان یمنی‏ها ذکر شده) و چه پیروان و یاران امام علی(ع) که غالب ایرانیان بدان مفتخرند و چه یاران حضرت قائم(عج) که باز در روایات، بیشترشان ایرانی محسوب می‏شوند.
۶ـ و حَسِبوا اَلّا تکونَ فتنۀٌ فعموا و صَمّوا ثمّ تابَ ‌الله علیهم ثمّ عَموا و صمّوا کثیرٌ منهم: پنداشتند کیفری در کار نیست، پس کور و کر شدند، سپس خدا توبه‏شان را پذیرفت؛ باز بسیاری از ایشان کور و کر شدند و خدا به آنچه انجام می‏دهند، بیناست. (مائده، ۷۱).
سورآبادی این آیه را چنین معنی می‏کند: «پنداشتندی که نبود ایشان را عقوبتی» و گفته‏اند این فتنه، فساد دل است. «کور شدند به دل از دیدن فرا حق، و کر شدند از شنیدن حق.» خدای تعالی بُختنصر را بر ایشان [بنی‌اسرائیل] گماشت تا ایشان را عقوبت کرد. «پس توبه داد ایشان را خدا» و نصرت کرد به کی‌رش همدانی [کوروش] «تا وادید آمدند و بسیار شدند. پس باز کور شدند و کر شدند و با سرِ فساد شدند بسیاری از ایشان». آنگه خدای تعالی تتوس بن اسبسیانوس رومی را بر ایشان گماشت و ایشان را عقوبت کرد. (ج۱، ص۳۹۵)
در تفسیر الکاشف تنها به اختصار از برخی ستمهای بنی‌اسرائیل یاد شده و آمده: «فسَلّط الله علیهم الفُرس و الرّوم، و فعلوا بهم ما فعله بُخت‌نصر...» (ج۳، ص۱۰۲). در تفسیر خسروی (ج۲، ص۴۲۷) آمده: «به خلاف احکام تورات، مرتکب محرّمات گشتند... لذا بخت‌نصر بر آنها تسلط یافت و پس از کشتن هزاران هزار نفر از آنها، آنها را به بابل کشانید و مدتها به حالت ذلّت و خواری در آنجا به سر بردند. تا به تضرع آمده، توبه کردند. خداوند هم توبه آنها را پذیرفت و بر آنها بخشید و از آنها گذشت و پادشاه ایران، کوروش به نجاتشان آمد و به وطنشان برگردانید و به تعمیر بیت‌المقدس پرداختند و باز بار دیگر بسیاری از آنها به گناه پرداختن و به افساد و تبهکاری دست زدند...»
در تفسیر نمونه (ج۵، ص۳۱) می‌خوانیم: «بعضی از مفسران عقیده دارند این دو جمله اشاره به دو سرگذشت مختلف می‌باشد که برای بنی‌اسرائیل واقع شد: یکی به هنگام حمله مردم بابل، و دیگری به هنگام حمله ایرانیان و رومیان که قرآن در آغاز سوره بنی‌اسرائیل اشاره کوتاهی به آن کرده است.» در مقتنیات‌الدرر (ج۴، ص۵۹) به سرکشی بنی‌اسرائیل و پیامبرآزاری آنها اشاره می‌شود که در نتیجه بخت‌نصر دست می‌یابد و سالیانی دراز ایشان را در نهایت خواری به اسارت می‌برد تا اینکه: «...فوّجه الله مَلکاً عظیماً مِن مُلوک فارس الی بیت‌المقدس لیعمرّه و یُنجی بقایا بنی‌اسرائیل من أسر بخت‌نصر و ردّهم الی وطنهم...» که عیناً شبیه متن تفسیر روح‌البیان (ج۲، ص۴۲۲) و روح‌المعانی (ج۳، ص۳۷) است. ابن عاشور در التحریر و التنویر(ج ۵، ص۱۶۸) به همین مطلب اشاره می‌کند: «یتعیّن انّ ذلک ارشاة الی حادثین عظیمین من حوادث عصور بنی‌اسرائیل بعد موسی(ع) و اظهر انهما حادث الأسر البابلی اذ سلّط الله علیهم بختنصر ـ ملک أشور ـ فدخل بیت‌المقدس مرات سنه ۶۰۶ و سنه ۵۹۸ و سنه ۵۸۸ق.م... و أنّ توبۀ الله علیهم کان مظهرها حین غلب کوروش ـ مَلک فارس ـ عَلی الآشوریین و استولی عَلی بابل سنه ۵۳۰ق.م فأذن للیهود ان یرجعوا الی بلادهم ویعمروها فرجعوا و بنوا مسجدهم...»
نووی جاوی شبیه همین مطالب را می‌نویسد؛ اما با برخی اسامی دیگر: «سَلّط الله علیهم بختنصر ـ عامل لُهراسب عَلی بابل ـ فاستولّی عَلی بیت‌المقدس... حین تابوا فوجه الله تعالی ملکاً عظیماً من ملوک فارس الی بیت‌المقدس لیعمّره و نجّی بقایا بنی‌اسرائیل من أسر بختنصر و ردّهم الی وطنهم... [پس دوباره سرکشی کردند و زکریا و یحیی را کشتند و قصد کشتن عیسی را کردند که] فبعث‌الله تعالی علیهم الفُرس...» (مراح لبید، ج۱، ص۲۸۴).

سورة انعام
از این سوره، آنچه با موضوع مورد نظر ارتباط دارد، دو آیه است:
۷ـ قل الله شهیدٌ بینی و بینکم و اوحیَ الیّ هذا القرآن لاُنذِرَکم به و مَن بَلغ: بگو خدا میان من و شما گواه است. و این قرآن به من وحی شده تا با آن شما و هر کس را [که این پیام] به او برسد، هشدار دهم» (انعام، ۱۹).
برخی مفسران منظور از لانذرکم به (تا شما را با آن بیم دهد) را عربها و من بلغ (هر کس را که [این پیام] به او برسد) را عجم‏ها تفسیر کرده‏اند؛ از جمله: جامع‌البیان (ج۷، ص۱۰۴)، فتح القدیر (ج۲، ص۱۲۲)، الکشف والبیان (ج۴، ص۱۴۰) و معالم‌التنزیل (ج۲، ص۱۱۵). ابن ابی‌حاتم در تفسیر القرآن العظیم (ج۴، ص۱۲۷۱) به نقل از مجاهد می‌نویسد: «من اسلم من العرب و العجم و غیرهم»، لباب التأویل (ج۲، ص۱۰۴). کاشانی در زبدة التفاسیر (ج۲، ص۳۷۰) می‌نویسد: «اهل مکه و سائر من بلغه من الاسود و الاحمر، ای: من العرب و العجم، او من العرب و العجم...» در منهج الصادقین (ج۳، ص۳۷۱) کنزالدقایق (ج۴، ص۳۰۳)، روح‌المعانی (ج۴، ص۱۱۳) و سواطع الالهام (ج۲، ص۲۱۰): «عرب و عجم... از انس بن مالک نقل شده که چون این آیه نازل گردید، حضرت به کسری و قیصر و نجاشی نوشت و آنها را به سوی خدا خواند...» عیناً در زاد المسیر (ج۲، ص۱۵)‌ و کشف‌الاسرار (ج۳، ص۳۱۹). مواهب علیّه (ج۱، ص۲۷۳): «عرب و عجم و جن و انس...» و کشاف (ج۲، ص۱۱)، انوار التنزیل (ج۲، ص۱۵۷)، کتاب التسهیل (ج۱، ص۲۵۶): «من العرب و العجم...».
در هر صورت می‌توان این آیه شریفه را یکی از مصادیق پیام جهانی قرآن کریم به شمار آورد که فارغ از هر مرز سیاسی و قومی به ابلاغ عمومی گفتار خداوند نظر دارد.
۸ ـ در سوره مبارکه انعام، آیات ۸۳ به بعد، خداوند از حضرت نوح و ابراهیم(ع) و فرزندانشان که درجه نبوت یافتند، یاد می‏کند و سپس در آیه ۸۹ می‏فرماید: «اولئک الذین آتیناهم‏ الکتاب و الحُکمَ و النبوۀ فإن یکفر بها هؤلاء فقد وَکّلنا بها قوماً لیسوا بها بکافرین: این پیغامبران‏ آنند که ایشان را نامه و دین و پیغام دادیم. اگر اینان ـ که مشرکان قریش‏اند ـ به آن کافر شوند، بر پذیرفتن آن و استوارگرفتن به آن، گروهی دیگر برگماشتیم که ایشان به آن کافر نیستند.»۱
میبدی  می‏نویسد: مجاهد گفت: این عجم‏اند و فُرس که نادیده به جان و دل قبول کردند و به غیب ایمان آوردند و تصدیق کردند. مصطفی(ع) در حق ایشان می‏گوید: «لو کان الدین معلقاً بالثریا، لناله رجال من ابناء فارس». و همانجا از عبدالله بن عمر نقل می‏کند: قال رسول‌الله(ص): «لله عزوجل خیرتان مِن خلقه فی‏ أرضه: قریش خیرۀالله من العرب، و فارس خیرۀالله من العجم» (کشف‏الاسرار، ج۲، ص۴۱۸)؛ یعنی خدا از آفریدگانش بر روی زمین دو گروه را برگزید: «قریش» برگزیدة خدا از میان عرب است و «فارس» برگزیدة خدا از میان عجم.
زمخشری در کشاف (ج۲، ص۴۲) و فخر رازی در مفاتیح‌الغیب (ج۵، ص۵۴) قول مجاهد را می‏آورند که: «هُم الفُرس». سورآبادی (ج۱، ص۶۸۳) می‏نویسد: «گفته‏اند عجم‏اند که ایشان در دین، صلب‏تر باشند.» رشیدرضا در المنار (ج۷، ص۵۹۴)، نظرهای گوناگونی می‏آورد که یکی از آنها، ایرانیان است: «قیل کل من یؤمن به، و قیل الفُرس.» در الفرقان فی تفسیر القرآن (ج۱۰، ص۱۲۸) آمده: از ایشان است هر ایرانی که مسلمان بشود؛ چه، پیامبر(ص) در جاهای مختلف آنها را ستوده؛ از جمله آنجا که فرمود: «رحِمَ ‏اللهُ اخوانی...». در تفسیر نمونه (ج۵، ص۳۳۵) به نقل از تفسیر المنار و روح‏المعانی آمده: «مقصود ایرانیان است که در پذیرش اسلام شتافتند و در راه پیشرفتش کوشیدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامی کتاب‌های زیادی نوشتند.» در ترجمه تفسیر بیان السعاده (ج۵، ص۹۹) می‏خوانیم: «گاهی گفته شده آنها ایرانیان هستند که نگهبان دین می‏باشند.» کاشانی در منهج‏الصادقین (ج۳، ص۴۲۹) می‏نویسد: «گویند مراد اهل فرس‏اند»؛ به همین معنی در کنزالدقائق (ج۴، ص۳۸۷) و زبدۀالتفاسیر (ج۲، ص۳۵۹) نیز اشاره شده است. در ترجمه المیزان (ج۷، ص۳۵۹) آمده: «برخی گفته‌اند: مراد از قوم در این آیه، عجم می‌باشند... و گویا این وجه از آیه شریفة إن یشاء یُذهبکم ایّها الناس و یأت بآخرین [نساء، ۱۳۲] گرفته شده است...» اما در نهایت آن را بر معصومین(ع) تطبیق می‌دهد. (ج۷، ص۳۶۱)
چنان‌که آمد، در تفاسیر زیادی، این وجه آمده که منظور از آیه شریفه، ایرانیان هستند. در برخی تفاسیر، این آیه به شیعیان تفسیر شده است؛ ازجمله تفسیر شریف لاهیجی (ج۱، ص۷۹۱) که از علی بن ابراهیم قمی روایت می‏کند و یا در اطیب‌البیان (ج۵، ص۱۳۳) که می‏نویسد: «این موضوع صادق نمی‏آید مگر بر شیعه.» برخی مفسران دیگر با توجه به حدیثی از حضرت امام صادق(ع)، به توصیف منظوران این آیه می‏پردازند که: «قوماً یُقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یَذکرون الله کثیراً». این حدیث را فیض کاشانی در تفسیر صافی از محاسن برقی نقل می‏کند و در دیگر تفاسیر چون احسن‌الحدیث (ج۳، ص۲۶۳)، الجدید (ج۳، ص۶۱)، نورالثقلین (ج۱، ص۷۴۳) و البرهان (ج۲، ص۴۴۷) بدان استناد می‏شود.

سورة انفال 
در برخی تفاسیر، آیه زیر از سوره مبارکه انفال، با ایرانیان مرتبط دانسته شده است:
۹ـ و اذکُروا اذ انتم قلیلٌ مستضعَفونَ فی الارضِ تخافونَ اَن یَتَخطّفکمُ الناسُ فآواکُم و اَیّدکم بنصره و رزقکم من الطیّباتِ لعلّکم تشکرون: به یاد آرید هنگامی را که شما در زمین، گروهی اندک و ناتوان بودید. می‌ترسیدید مردم شما را بربایند، پس خدا به شما پناه داد و به یاری خود، نیرومندتان گردانید و از چیزهایی پاک به شما روزی داد؛ باشد که سپاسگزاری کنید. (انفال، ۲۶)
ابوالفتوح می‌نویسد: «می‌ترسید از آنکه مردمان درربایند شما را، یعنی اهل پارس و روم...»  (روح‌الجنان، ج۹، ص۹۷). سیوطی در درّالمنثور (ج۳، ص۱۷۷) از ابن عباس روایت می‌کند که از پیامبر(ص) پرسیدند: «این مردم کیستند؟» فرمود: «اهل فارس» (یعنی ایرانیان). عیناً در تفسیر المظهری (ج۴، ص۵۲)، فتح‌القدیر (ج۲، ص۳۴۵) و الفرقان (ج۱۲، ‌ص۱۸۲). در کشف‌الاسرار (ج۴، ص۳۱) آمده: «قیل فارس و الرّوم و هُم کسری و قیصر.» و موارد دیگر هم گفته‌اند که یکی از آنها فارس (ایران)، یا فارس و روم هستند؛ از جمله در بحرالعلوم (ج۲، ص۱۶): «هُم اهل فارس و الرّوم. قتاده گوید: آنها بین دو شیر بودند: قیصر روم و کسری.» نیز در ترجمة مجمع‌البیان (ج۱۰، ص۱۹۶)، تفسیر آسان (ج۶، ص۹۳)، الوسیط للقرآن الکریم (ج۶، ص۱۴۰)، تفسیر عاملی (ج۴، ص۳۱۲)، الجوهر الثمین (ج۳، ص۱۸)، بیان المعانی (ج۵، ص۲۸۶)،‌ المراغی (ج۱، ص۱۸۰)،‌ لباب التأویل (ج۳، ص۳۰۶) و معالم التنزیل (ج۲، ‌ص۲۸۴).
در تفسیر البحرالمحیط (ج۵، ص۳۴۶) به سخن سدّی استناد شده که: «هُم اهل فارس.» عیناً‌ در روح المعانی (ج۵، ص۲۲۳)، زادالمسیر (ج۲، ص۲۲۲)، الکشف والبیان (ج۴، ص۳۶۹)، کنزالعرفان (ج۱، ص۳۸۸)، التبیان (ج۵، ص۱۴۸) و آیات الاحکام (ج۲، ص۸۲). در تفسیر المیزان هرچند به حدیث ابن‌عباس اشاره شده است، اما مؤلف ارجمند آن را با سیاق آیه سازگار نمی‌داند (ج۹، ص۶۳). 
در ذکر اخبار اصفهان (ج۱،‌ ص۱۰) می‌خوانیم از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند: «این مردم کیستند؟» فرمود: «هل النّاس الا فارس: آیا این مردم کسی جز فارس است؟» در صورت صحت این قبیل احادیث، می‌توان این گفتار را بازتابی از نگرانی‌های حاصل از درگیری‌های پیشین اعراب مرزنشین با ایران دانست.
ادامه دارد
پی نوشت:
۱.  ترجمة میبدی در کشف‌الاسرار است که برپایه دستور زبان امروزی فارسی تنظیم شده است.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی