ایلان پاپه

ترجمه محسن کرباسفروشان
 

ایلان پاپه  از  مورخان یهودی معاصر اسرائیلی است که همچون دیگر مورخان پساصهیونیست دیدگاه  متفاوتی درباره بسیاری از  موضوعات و سیاست های رژیم اشغالگر دارد.  از آن جمله است سوءاستفاده صهیونیست ها از هولوکاست، جنایتی که آلمانی ها  و بلکه غربیان کردند و قرار شد تقاصش را فلسطینی ها بدهند!  نوشتار زیر تلخیصی است از برخی بخشهای کتاب « ایده اسرائیل» (انتشارات اطلاعات).

 در اوت ۲۰۰۵، دولت اسرائیل هشت‌هزار مهاجر یهودی را که در نوار غزه زندگی می‌کردند، اخراج کرد. در جریان انتقال آنان به سمت اتوبوس‌هایی که برای بردنشان آماده شده بود، آنان با فریاد و فغان، صحنه‌هایی را که از هولوکاست در فیلم‌ها و موزه‌ها دیده بودند، به نمایش درمی‌آوردند و پلیس و سربازان یهودی را با نازی‌ها تشبیه می‌کردند. آنها با این کار، به زشت‌ترین وجه ممکن خاطره هولوکاست را مخدوش می‌کردند، آن‌هم در کشوری که با مخدوش کردن خاطره هولوکاست، به‌مثابه ابزاری سیاسی در مبارزه با فلسطینیان، همواره در تلاش بوده است. رویکرد صریح به واقعه هولوکاست در اسرائیل، از ارتباط میان روایت اسرائیلی از هولوکاست و زمینه‌ها و آثار آن، با توجیهاتی که برای اِعمال سیاست‌های خشن علیه فلسطینیان ارائه می‌شود، پرده برداشت. این ارتباط به موضوع مهمی در نقد پساصهیونیستی از بزرگداشت هولوکاست در اسرائیل، تبدیل شد. 
یکی از نخستین کسانی که نگرانی عمیق خود را پیرامون نحوه انتقال خاطره هولوکاست به اسرائیل مطرح کرد، ناهوم گلدمن بود، بنیانگذار و رئیس کنگره جهانی یهودیان در سالهای پایانی دهه ۱۹۷۰. او با وجود مقام بالایش، مخدوش ساختن هولوکاست در اسرائیل را به بهانه توجیه خشونت علیه فلسطینیان، محکوم کرد و آن را بی‌حرمتی به شعائر مذهبی دانست. سالها بعد، آوراهام بورگ (یکی از رؤسای کنست و متعاقباً رئیس آژانس یهود) نگرانی‌های مشابه بروز داد. او عقایدش را در این موضوع در کتابی جمع‌بندی کرد که عنوانش همه چیز را می‌گفت: «هولوکاست تمام شده است، ما باید از خاکستر آن برخیزیم».
اما قوی‌ترین صدا از بازماندگان و شاهدان هولوکاست برخاست. نخستین کس از میان آنان، اسرائیل شهاک بود. در نوشته‌های او اغلب به عبارت «تحریف هولوکاست و تزویر در آن» برمی‌خوریم؛ برای مثال: «من با این گفته موافق نیستم که نظام آموزشی اسرائیل آگاهی در زمینه هولوکاست را آرام‌آرام به دانش‌آموزان خود می‌فهماند؛ چراکه آنچه به دانش‌آموزان القا می‌شود، آگاهی پیرامون واقعیت هولوکاست نیست، این القائات بیشتر افسانة هولوکاست است، یا حتی تحریف آن و باید دانست که نیمی از حقیقت، بدتر از دروغ است.»
شهاک در جایی دیگر به ترسی ‌اشاره می‌کند که به تأثیر برملا شدن نقش تعیین‌کننده یهودیان همدست نازی‌ها، در اسرائیل ممکن است منجر شود. یهودیان همدست نازی‌ها، در نابودی همکیشان خود نقش تعیین‌کننده‌ای داشتند و به همین جهت، شهاک اعلام نام آنها را عادلانه می‌داند. باز هم او نخستین کسی بود که هواخواهی مسلّم برخی رهبران صهیونیست را در سالهای اولیه ۱۹۳۰ از نازی‌ها مطرح کرده است! او درباره یوآخیم پرینس، یکی از برجستگان آتی سازمان آمریکایی صهیونیستی پساجنگ نوشت: «پرینس به هیتلر به خاطر پیروزی‌اش بر دشمن مشترک، یعنی نیروهای لیبرالیسم تبریک گفت. 
حاخام دکتر یوآخیم پرینس که بعداً به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا تا مرتبه معاونت ریاست کنگره جهانی یهودیان بالا رفت و به چراغ راهنمای سازمان جهانی صهیونیستی و متعاقباً بزرگترین دوست گلدا مایر شد، در کتابش به نام "ما یهودیان" که به زبان آلمانی در سال ۱۹۳۴ انتشار یافت، نوشته بود: «ما یهودیان، انقلاب آلمانی هیتلر را تقدیس و تجلیل می‌کنیم و لیبرالیسم را شکست خواهیم داد.» 
شهاک با اشاره به «عملیات نظامی رود لیتانی» در سال ۱۹۷۸، می‌نویسد یهودیان متعصب، پزشکان و پرستاران نظامی اسرائیل را وامی‌داشتند تا از مداوای مجروحان مسلمان خودداری کنند. فرمان آنان در واقع ابلاغیه‌ای شبه‌نازی بود.
 ‎‏ شهاک به تمایلی مشابه در میان مهاجران یهودی‌ اشاره می‌کند. به دنبال سوءقصد تروریست‌های یهودی در ۱۹۸۰ که طی آنها شهردار نابلس هر دو پایش را از دست داد و شهردار رام‌الله از ساق یک پا محروم شد، شهاک به خوانندگانش گزارش می‌دهد: «گروهی از یهودیان نازی در دانشگاه تل‌آویو جمع شده‌اند، چند گربه را به سیخ کشیده و کباب کرده‌اند و به رهگذران به عنوان ‌کباب پاهای شهرداران عرب تعارف می‌کنند!»۱ ‎‏ ‏
بو آز اِورون نیز همین‌گونه ملاحظات را در مقالات ۱۹۸۰ خود با عنوان «هولوکاست، خطری برای ملت» بازتاب می‌دهد. ‎‏او منحصربه‌فرد بودن تجربه یهودیان را در برنامه نازی‌ها در کل مورد تردید قرار می‌دهد و می‌گوید: نابودی گروه‌ها و اقوام کولی اروپا به دست نازی‌ها، اثبات می‌کند این تصور که سیاست نابودسازی آنها تنها متوجه یهودیان بوده، از بیخ و بن غلط است. او استدلال می‌کند بزرگداشت خاطره هولوکاست در اسرائیل، موجب واکنش همه دشمن‌پنداری در میان اسرائیلی‌ها و حتی باعث بی‌بصیرتی اخلاقی شده و ممکن است به ظهور رفتارهای نژادپرستانه و نازی‌مآبانه بینجامد.
‏هشت سال بعد، یهودا اِلکانا که مثل شهاک کودکی خود را در اروپای نازی گذرانده است، عیناً همین ایده‌ها را در مقاله‌ای در روزنامه هاآرتص به رشته تحریر درآورد.‎‏ او ده ساله بود که گرفتار اردوگاه مرگ آشویتس شد و چهارده سال داشت که در ۱۹۴۸ وارد اسرائیل شد. او شخصیتی بین‌المللی در فلسفه شد و برای مدتی در هاروارد تدریس کرد و سرانجام رئیس دانشگاه اروپای مرکزی بوداپست شد. در ۱۹۸۸، الکانا می‌دید که اسرائیلی‌ها خشونت بی‌حدی را علیه فلسطینیان به کار می‌گیرند، اما در همان حال دادگاه جان دمیانیوک در اورشلیم برپا می‌شود. دمیانیوک منتسب به گارد بدنام ایوان مخوف در اردوگاه تربلینکا (نزدیک ورشو) بود.
 او در سال ۱۹۸۸، پس از استرداد از آمریکا، به مرگ محکوم شد؛ اما در ۱۹۹۳ دیوان عالی اسرائیل تبرئه‌اش کرد. اِلکانا مقاله‌ای با عنوان ضرورت فراموشی در هاآرتص منتشر کرد و نوشت: «جامعه اسرائیل می‌بایست از شیفتگی و مشغولیت فکری بیش از حد و بیمارگونه به هولوکاست رهایی یابد.» او استدلال کرده بود یهودیان اسرائیل از باقی‌مانده خاطره هولوکاست رنج برده‌اند و باید خود را از نمادها، مراسم و درسهای ناشی از گذشته زخم خورده خود، آزاد سازند: «در همان ‌حال که یادآوری این رخداد تاریخی می‌تواند برای دنیا، به‌ طور عام مهم باشد، ما بایست یاد بگیریم که آن را فراموش کنیم.» او هشدار داد خطری بزرگتر از این برای آینده اسرائیل وجود ندارد که جامعه از صبح تا شب، زندانی مشغولیت فکری با نمادها، مراسم و آموزه‌های هولوکاست باشد.
ا و مدعی بود که تأثیر تحریف خاطره هولوکاست، نسل جوان را از قضاوت اخلاقی و ارزش‌هایش بازداشته یا منحرف کرده است. اسرائیلی‌ها از خود قربانیانی اغراق‌آمیز ساخته‌اند و این از پیشِ خود، خویش را در قالب قربانی تجسم کردن، مانع از آن می‌شود تا فلسطینیان را در واقعیت ببینند و از یافتن راه‌حلی منطقی برای مناقشه اعراب و اسرائیل باز بمانند. اِلکانا از اینکه واقعه هولوکاست توانسته بود در آنان القا کند که قربانیان ابدی هستند، ناراحت بود و نگران بود که این پنداشت، اسرائیلی‌ها را به اتخاذ رفتاری خشن علیه فلسطینیان تشویق کند. او با برشمردن مشابهات رفتاری میان جنایات سربازان اسرائیلی و آنچه در آلمان نازی رخ داده بود، نگرانی خود را از اینکه یهودیان اسرائیلی می‌توانند با تقلید زشت‌ترین رفتار دشمنان خود در برخورد با فلسطینیان، پیروزی حزن‌انگیز اما متناقضی به هیتلر تقدیم کنند، ابراز داشت.‎‏ 
هولوکاست در خدمت اسرائیل 
یهودیان باوجدانی در آمریکا شروع کردند به سرزنش جامعه خود در مخدوش ساختن خاطره هولوکاست در خدمت اسرائیل. نورمن فینکلشتین سال ۱۹۵۳ در نیویورک، از پدر و مادری که بازمانده هولوکاست بودند، به‌ دنیا آمد. او در دانشگاه‌های متعدد آمریکا تدریس کرد و سال ۲۰۰۰، کتاب «صنعت و تجارت هولوکاست: واکنش‌ها به سوءاستفاده از رنج یهودیان» را منتشر ساخت. این کتاب هولوکاست را به عنوان بازتوصیف ایدئولوژیک تاریخ متهم می‌کند و مجرم می‌داند؛ تاریخی که به دنبال توجیه سیاست‌های مجرمانه اسرائیل و حامی این سیاست‌ها، یعنی آمریکاست. فینکلشتین این واقعیت را تقبیح می‌کند که اسرائیل «یکی از سهمگین‌ترین قدرت‌های نظامی جهان را دارد، اما در همان‌ حال وضع حقوق بشرش به طرز مهیبی، ترسناک است... اسرائیل خودش را به عنوان قربانی نشان می دهد و به دنبال آن است تا برای خود مصونیت از انتقاد فراهم آورد.» ‏ 
سه موضوع مهم
صنعت پدیده‌ای تخیلی نیست، یک واقعیت ملموس و مرتبط با پول است. آنها که به دور از نکبت هولوکاست، پول به‌دست آورده‌اند، دار و دسته‌ای چندش‌آور و متشکل از اوباشِ پولداری هستند که مطالبه جبران خسارت‌ها و پرداخت‌های هنگفت از آلمان و سوئیس را دارند، پولی که بیشتر به جیب وکلای حقوقی و بازیگران سیاسی می‌رود و عملاً به بازماندگان و شاهدان هولوکاست نمی‌رسد! ‏ارزیابی تازه اسناد و مدارکی که از وضعیت محرمانه خارج شده‌اند، موضوعات متعددی را پیش روی محققان قرار داد. از میان این موضوعات، سه موضوع از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شدند: 
۱ـ موضع اولیه و گذشته رهبری صهیونیستی نسبت به فاشیسم، نازیسم و هولوکاست.
۲ ـ چگونگی برخورد با بازماندگان و شاهدان هولوکاست، آنها که به عنوان مهاجر در طول فاجعه و بعد از وقوع آن، به فلسطین آمدند.
۳ـ ویژگی قیام‌های یهودیان در گتوها. 
نخستین موضوعی که محققان جدید جرأت درگیری با آن را در فضای نسبتاً بازیافتند، همدلی‌های اعلام شدة برخی شرکت‌کنندگان در جنبش صهیونیستی سالهای ۱۹۳۰ با فاشیسم و نازیسم بود. حتی اگر رهبران جنبش صهیونیستی خود شخصاً مشتاق ایدئولوژی‌های این دو مسلک نبودند، همین واقعیت که ایتالیا و آلمان دشمن بریتانیا بودند، کافی بود تا تماس با این دو قدرت را در سالهای منتهی به جنگ جهانی دوم، توجیه کند. علاوه بر این، قبل از اینکه رهبران جنبش صهیونیسم آگاه شوند که نازی‌ها نیت نابودی یهودیان را در سر دارند، به‌دنبال آن بودند تا از خواست نازی‌ها برای اخراج یهودیان از اروپا، بهره‌برداری کنند؛ زیرا اخراج یهودیان را به نفع پروژه اسکان آنان در فلسطین می‌دیدند.
تصویری که از ادغام این سه موضوع در قالب درگیری با روایت جدید پدید آمد، شرم‌آور بود. روشنفکران برجسته یهودی، همچون ایتامار بن اوی (پسر ایلعاذر بن یهودا، احیاکننده زبان عبری) و ابا احی مایر با صدای بلند فاشیسم را تمجید و تحسین کردند. بن اوی حتی مدل ایتالیایی فاشیست را برای جامعه یهودی در فلسطین، مناسب می‌دید و نوشت: «آنچه ایتالیا می‌تواند به‌دست آورد، یهودا هم می‌تواند.»
سال ۱۹۲۸ ابا احی مایر (عضو رهبری شاخه راست افراطی جنبش تجدیدنظرطلب یهودی) مقاله‌ای در روزنامه دوآرهایوم (به سردبیری بن اوی) نوشت که عنوانش از دفترچه خاطرات یک فاشیست بود. سال ۱۹۳۱، او نقشی مرکزی در بنیانگذاری اتحادیه آدمکشان بازی کرد؛ این اتحادیه یک گروه زیرزمینی بود که به تقلید از گروه‌های فاشیست اروپایی شکل گرفته بود و به منظور مبارزه با سیاست بریتانیایی در فلسطین به‌وجود آمده بود. در دادگاهِ اعضای این سازمان که در سال ۱۹۳۲ محاکمه می‌شدند، وکیلشان به‌صراحت گفت: «بله، ما تجدیدنظرطلبان برای هیتلر تمجید و تحسین خاصی قائلیم. هیتلر آلمان را نجات داد و حفظ کرد... اگر او از ضد سامی بودن دست می‌کشید، ما همراهش می‌رفتیم.»
در تابستان ۱۹۳۲، بن اوی در روزنامه دوآرهایوم نوشت باید ضرورت ظهور و صعود هیتلر به قدرت را پذیرفت. روزنامه هازیت هائم به سردبیری ابا احی مایر نیز نوشت: «برخلاف سوسیالیست‌ها و دمکرات‌ها که معتقد بودند جنبش هیتلری یک پوستة توخالی است، ما باور داریم این جنبش هم پوسته دارد و هم هسته، پوسته ضد سامی آن را می‌توان دور انداخت، اما هسته ضد مارکسیستی آن نه.»
رهبری غالب در جنبش صهیونیستی گرچه با این نظرات همدلی ابراز نکرد، اما از اتخاذ موضعی تهاجمی علیه رژیم نازی هم خودداری ورزید. آرشیوها فاش ساخته‌اند که رهبری صهیونیستی چنان بر پروژه فلسطین متمرکز بود که تحریم اعلام شده یهودیان جهان علیه نازی‌ها در دهه ۱۹۳۰ را سیاستی غلط  می‌دانست. در آن زمان رهبر جامعه یهودی در فلسطین، یعنی بن‌گوریون چنین گفت: «صهیونیسم الزامات و تعهدات یک کشور را برعهده دارد، به همین جهت نمی‌تواند جنگی غیرمسئولانه را علیه هیتلر، مادام که او در رأس کشور آلمان باقی باشد، به راه اندازد.» از نظر او، جنگ غیرمسئولانه همان تحریم بود.
به جای پیوستن به دیگر جوامع یهودی در سراسر دنیا در مسأله تحریم کالاهای آلمانی، رهبری صهیونیستم موضع متفاوتی اتخاذ کرد و از این لحاظ تنها جامعه یهودی بود که این کار را انجام داد! رهبری صهیونیستی با گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی) در قبال انعقاد قراردادی با جنبش صهیونیستی موافقت نمود و اعلام کرد که در تحریم جهانی کالاهای آلمان نازی مشارکت نکند، مشروط بر اینکه یهودیان آلمانی مجاز باشند به هنگام مهاجرت به فلسطین، همه دارایی خود را به صورت نقدینه درآورند و با خود ببرند.
ارتباطات با نازی‌ها بیش از آنکه در حد همدلی باشد، یک موضوع عینی و عملی بود و اکنون که در تحقیقات آشکار شده بود، از محققان انتظار می‌رفت تا بی‌پروا عقیده خود را ابراز کنند. یکی از این محققان، موشه سیمرمن بود، کارشناس مشهور تاریخ آلمان در دانشگاه اورشلیم. او ‎‏با کمک مورخ آمریکایی، لنی برنر، کشف کرد که صهیونیست‌ها از ۱۹۳۳ با نازی‌ها ارتباطی صمیمانه داشتند. 
ادامه دارد

پی‌نوشت:
۱. اسرائیل شهاک، تاریخ قوم یهود، ص۱۳۵.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی