«انوش خلیلی»به سال ۱۳۴۸ در روستای آل  هاشم خلخال متولد شد و سالهاست که در آب و هوای گیلان نفس می کشد و ساکن رشت است. به گفته خودش، وسوسه های دیوان حافظ این احساس را در وی به وجود آورد که بتواند در عرصه شعر هنرنمایی کند. ذیلاً گفت و گوی صمیمانه خبرنگار نشریه صبح رشت با این شاعر را در زیر مشاهده می کنید:
*اولین اثر شما مربوط به چه سالی بود؟
ـ سال ۷۰ این احساس در من به وجود آمد که می توانم شعر بگویم و اولین اشعار من سال ۱۳۷۱ در هفته نامه جوانان امروز منتشر شد که آقای سهیل محمودی مسؤولیت صفحه شعر آن را برعهده داشت و رضا رفیع نیز مسؤول طنز مجله بود.
* چه آثاری از شما تا کنون منتشر شده و بیشتر به چه نوع سبکی علاقه مند هستید؟
ـ بیشتر به شعر کلاسیک علاقه مندم و تا کنون دو مجموعه شعر از من به چاپ رسیده است. سال ۹۴ مجموعه شعر «برای چشم هایت غزل گفتم» از من منتشر شد که شامل مجموعه شعرهای قدیمی من بود. دومین کتاب من هم مجموعه رباعی «سنجاق سر» نام داشت که ۱۳ آبان ۱۳۹۶ از آن رونمایی می شود. سال ۹۹ و در اوج کرونا هم که یک مجموعه رباعی دیگر از من منتشر شد با عنوان«ای کاش به دستت برسم»؛ از انتشارات دوات معاصر.
*شما سبک های جدید امروزی را قبول دارید و فکر نمی کنید این سبک ها به نوعی جایگاه شعر را زیرسؤال برده؟
به نظر من، سبک وطرح و اسم شعر مهم نیست و هر کلام و مطلب ـ چه نظم و چه نثرـ که ذهن انسان را به چالش بکشد، زیباست و می تواند شعر باشد. قالب های جدید امروزی مانند شعر سپید و نو و فرانو را زمان مشخص می کند که ماندگار خواهند بود یا خیر.
*به نظر شما شعر در استان گیلان چه جایگاهی دارد؟
ـ به نظر من جایگاه شعر در گیلان غریب است و حمایت کافی از مؤلفان،شاعران و نویسندگان نمی شود و مشکلات عدیده ای داریم. وقتی تیراژ کتاب به ۵۰۰ جلد می رسد، این خود گواه سطح پایین مطالعه در بین مردم است. کتاب های شعر و داستان، بیشتر بین اهالی استان توزیع می شود و با توجه به رشد فضای مجازی، کتابخوانی و آمار مطالعه به شدت کاهش یافته است.
*شما را به عنوان سلطان رباعی می شناسند. به سرودن غزل بیشتر علاقه مندید یا رباعی؟
ـ این نظر لطف شماست. من خودم را در این حد نمی دانم. به نظر من،غزل سلطان شعر کلاسیک است.
* و سؤال پایانی این که اگر شاعر نمی شدید، چه کاره می شدید؟
ـ بازهم شاعر می شدم. البته مستحضرید که شاعری شغل نیست. یک هنر و یک ذوق و شوق هنری است. به لحاظ شغلی در کار آسانسور هستم.
در اینجا شما را مهمان چند رباعی از انوش خلیلی می کنیم:
۱
بر سینه سیل می نویسم ایران
با رغبت و میل می نویسم ایران 
چشمان مرا اگر بگیرد دشمن
با خط بریل می نویسم ایران
۲
لبخند زدی، شراره دستم دادی
هی شعر پراز اشاره دستم دادی
قلبی که به تو سپرده بودم افسوس
امروز هزارپاره دستم دادی
۳
باید دل بی قرار دستش بدهم
یک تکه از انتطار دستش بدهم
من پرده به پرده حرف دارم با او
باید که شبی سه تار دستش بدهم
۴
باید غزل سپید پیدا بکنم
یک مصرع پر امید پیدا بکنم
باید که برای هضم دلتنگی هام
یک قافیه جدید پیدا بکنم
۵
مانند گلی که در چمن می رقصی
حسی که درون جان وتن می رقصی
تو شعر نگفته ای که از اول صبح
هر روز درون ذهن من می رقصی
۶
من دل به تن لخت خیابان دادم
آغوش به بی کسی باران دادم
من فاتحه دل خودم را خواندم
وقتی که به چشم هات میدان دادم
۷
درگیر هوای قفسم لیلا جان
بی یاور و بی دادرسم لیلاجان
تو خواستنی ترین معشوق منی
ای کاش به دستت برسم لیلاجان!

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی