سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم:صورتگری قرآن مجید(۱۳)
از ظلمات به سوی نور
حرکت از ظلمات به سوی نور را می توان در چند بخش یا گروه صورت بندی کرد. از جمله آیاتی که به روشنی، کوچ از ظلمات به سوی نور و نیز مفهوم مقابل آن، حرکت از نور به سمت ظلمات را بیان کرده است، «آیۀ الکرسی»(بقره:۲۵۷) است که از غُرر آیات قرآن مجید است.
ما مضمون «حرکت از نور به سوی ظلمات» را تنها یک مورد در قرآن مجید داریم که همین آیۀ الکرسی است، اما مضمون «حرکت از ظلمات به سمت نور» هفت بار در قرآن مطرح شده است. آیات جهت ذهن و زبان و زندگی انسان را تبیین می کند. به سمت کدام مقصد؟ از چه راهی و چگونه؟ با کدام توشه و زاد راه؟ و با کدام راهنما و همراه می رویم؟ از تاریکی ها چگونه گذر می کنیم؟ نور و راهنما در سایه ولایت میسر می شود و گمراهی و پریشانی در ظلمات طاغوت.
به تعبیر حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خـضر مـکن
ظلـمات اسـت بترس از خطر گمراهی
(غزل ۴۸۸)
شب ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن؟
مگر آنکه شمع رویت به رَهَم چراغ دارد
(غزل ۱۱۷)
همین مضمون را حاج ملاهادی سبزواری، بسیار پر لطف اقتباس کرده است:
درون تیره ام را ده فروغی
کز این ظلمت سرابخشد فراغم
شبم تار و ره مقصود نایاب
چـه باشد گر بر افروزی چراغم
(غزل ۱۳۶)
البته بسی پیشتر از حافظ و حاج ملاهادی سبزواری، نظامی سروده است:
از ظلمت خود رهایـیـم ده
با نـور خود آشـنایـیـم ده
ظلمات درون می تواند مصادیق متنوع و متعددی داشته باشد:
یکم: خدا باوری و خدا ناباوری
مهمترین وجه تحقق نور در زندگی معنوی انسان، ایمان به خداوند متعال است. در نقطه مقابل، مهمترین وجه تحقق ظلمات شرک و خدا ناباوری است. وقتی خداوند در زندگی انسان حضور نداشته باشد، تاریکی و پریشانی پدیدار می شود. به همین خاطر در قران مجید شرک به عنوان «ظلم عظیم» معرفی شده است: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ »(لقمان: ١٣).
ویلیام فاکنر( ۱۹۶۳- ۱۸۹۷) در گفتگوهای دانشگاهی خود در دانشگاه ویرجینیا، بارها از رمان درخشان«پیرمرد و دریا»ی ارنست همینگوی ستایش کرده است. وی در جلسه ای، در تاریخ ۱۹۵۷ ، در جمع حضار دانشگاهی و جامعه ای محلی گفته است:
«به گمانم پیرمرد و دریا بهترین بود، چون چیزی را کشف کرد که قبلاً هرگز نیافته بودش .آن هم خدا بود. تا آن زمان آدم هایش در خلاْ عمل می کردند. گذشته ای نداشتند. اما ناگهان در پیرمرد و دریا خدا را پیدا کرد.» ۱
از آنجا که گفته شده است پدیده ها را با ضد آنها بشناسید، می توان پیرمرد و دریای ارنست همینگوی را که سرشار از اراده و امید و آرمان و روشنایی و صفا و ایمان است، با بوف کور صادق هدایت که به تعبیر دقیق نجف دریابندری « رمان منحط» است، سنجید.بوف کور آکنده از تباهی و پوچی و تاریکی و افیون و مرگ زدگی است. مرگ زدگی غیر از مفهوم مرگ اندیشی است.
در کتاب « شیخ بی خانقاه» در باره تباهی و تاریک و انحطاط موجود در بوف کور که با تاسف در تباه کردن جریان ادبی و روشنفکری در کشور ما نقش نمایان و مؤثری داشته است،به تفصیل نوشته ام دشمنی با دین و آئین و مراسم مذهبی، کینه نسبت به زبان عربی و عربها، تحقیر و تمسخر مردم فقیر و توده های تهیدست، و تشویق افیون و الکلیسم و ولنگاری، میراث هدایت و بوف کور است. بدیهی بود کسی که در چنین فضایی دم می زد ، خود را نابود کند. بهترین تفسیر بوف کور همان شیوه مرگ هدایت و نگاه او به زندگی است.
وقتی خداوند در زندگی نبود، تاریکی با شمایل گوناگون حضور پیدا می کند. پیداست منظورم مفهوم خداوند به عنوان تکیه گاه معنوی است، نه مفهوم خداوند صرفاً در ادیان توحیدی و به ویژه اسلام. به روایت شیخ محمود شبستری:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
یقین کردی که حق در بت پرستی است!
همان مفهومی است که قرآن مجید از زبان بت پرستان زمان پیامبر (ص) نقل کرده است: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَیٰ: ما آنها را جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمیپرستیم.»(زمر: ۳)
در واقع بتها از جمله بت هبل و عزّی را واسطه و وسیله تقرب به خداوند ( الله) می دانستند. ایده و اندیشه توحید در اسلام برای زدودن همین غبار ها و تاریکی ها بود. در واقع حرکت از ظلمات به سوی نور، حرکت از شرک به توحید بود. شرک همانند ظلمات چند گانگی و گسیختگی را در ذات خود داراست، چنان که توحید همانند نور یگانگی است. این حرکت هم در جهان نظر ممکن می شود. با سیر در آفاق می توانیم روشنایی خداوند را ببینیم. چنان که این روشنایی جهان ما را چراغان کرده است:« وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ: و زمین به نور پروردگارش روشن گردد، و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود، و پیامبران و شاهدان را بیاورند، و میانشان به حق داوری گردد، و مورد ستم قرار نگیرند. (زمر: ٦٩)
آیه ۶۹ و ۷۰ زمر که مفهوم روشنایی جهان را تبیین می کند، از هفت جمله فعلیه تشکیل شده است. این جملات کوتاه که گاه از دو کلمه ساخته شده است، همانند نردبان آسمان است. هفت جمله ضرباهنگی دارد که ما را از جهان روشن تا قیامت که بر اساس عدالت است، رهنمون می شود.
دوم: از ظلمات ظلم به روشنایی عدالت
نسبت واژه ظلم و ظلمات شایسته تامل است. گویی ظلم جانمایه ظلمات است. وقتی ظلم در شکلهای مختلف ظلم نسبت به حدود خداوند یا به تعبیر اندیشه برانگیز آیت الله حسن مصطفوی در «التحقیق فی کلمات القرآن» ظلم نسبت به «شأن و مقام و صفات جلالی و جمالی خداوند و آنچه شایسته توحید است» تعریف می شود۲ ظلم در حقیقت وقتی اتفاق می افتد که تاریکی وجود انسان را فرا می گیرد. ظلم تاریکی ای است که بر جان انسان ها مستولی می شود و جانها را ویران می کند. ظلم مانند درختی است که تنه و شاخسار بسیار دارد. در اینجا تنها به دو مورد از ظلم اشاره می کنم:
۱- ظلم انسان به خود. تعبیر ظلم نسبت به خود « ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ» سه بار در قرآن ذکر شده است. در سوره کهف، در بیان سرنوشت فرد ثروتمند متکبر متفرعنی که باغ و کشتزار سبز و خرم داشت و به دوست همسایه خویش ستم می کرد، از ظلم او به خویشتن سخن گفته شده است و نیز از ظلم به همسایه اش و نادیده گرفتن حقوق انسانی او. خداوند باغ و کشتزار او را نابود می کند، تا بداند که ظلم به دیگری مساوی ظلم نسبت به خود و خداوند است و همان ظلمات است که پرده های متنوع دارد. ظلم او مبتنی بر توهم شکل گرفته بود؛ او گمان می کرد دارایی و ثروتش فنا ناپذیر است.
«وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَـٰذِهِ أَبَدًا : و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [و] گفت: گمان نمیکنم این نعمت هرگز زوال پذیرد.»(کهف: ٣٥)
جمله اسمیه «وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ» دلالت بر استمرار و دوام ستمگری در سبک زندگی و شیوه رفتار باغدار ثروتمند دارد. تعبیر «ظَالِمٌ لِنَفْسِه»ِ در سوره فاطر( آیه ۳۲ )و سوره صافات( آیه ۱۱۳ )نیز مطرح شده است. در سوره بقره هم این مضمون از این زاویه نگریسته شده است که خداوند به انسان ها ظلم نمی کند، بلکه خود آنان به خویشتن ظلم می کنند.( بقره: ۵۷)
ظلم بزرگ انسان نسبت به خود، انکار فطرت الهی و خود حقیقی، انکار روشنایی در درون خود و خاموش کردن چراغانی روح است. در برابر «ظالم لنفسه» در قرآن تعابیر ششگانه زیر آمده است:
الف: «فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ»(انعام: ١٠٤)
ب: «یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ»(یونس: ١٠٨،اسراء: ١٥، نمل ۹۲)
ج: «یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»(نمل: ٤٠، لقمان: ١٢)
د:«یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ»(عنکبوت: ٦)
ه: «یَتَزَکَّیٰ لِنَفْسِهِ»(فاطر: ١٨)
و: «مَّنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ»(فصلت: ٤٦)
هدایت و شکر و مجاهدت و تزکیه و عمل صالح انسان را از تاریکی های ظلم نسبت به خود بیرون می آورد. در واقع این ششگانه منظومه روشنایی است. ظلم به تعبیر پیامبر (ص)ظلمات روز قیامت است.
«اِتَّقُوا اَلظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ»؛ از ظلم پروا کنید، حقیقتاً ظلم ظلماتِ روز قیامت است.۳
ظلم نسبت به خود در واقع بخشی یا رکنی از ظلمات سه گانه انسان است:ظلم نسبت به حدود الهی، ظلم نسبت به خود و ظلم نسبت به دیگری. این سه گانه در نسبت با یکدیگرند همانند سه راس مثلث که با یکدیگر منظومه ای را تشکیل می دهند. کسی که حقوق خداوند را رعایت می کند، نمی تواند نسبت به حقوق دیگری و از جمله حقوق خود بی ملاحظه باشد. کسی که دیگری را می کشد،از سویی، خویشتن را به عنوان انسان کشته است و از سوی دیگر، حدود الهی را نادیده گرفته است. تاریکی ها، لایه به لایه، انسان را فرا می گیرد.
پی نوشت ها:
۱. فاکنر در دانشگاه، ترجمه احد علیقلیان، ص ۱۹۹
۲. حسن مصطفوی. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،ج ۷، ص ۲۰۴- ۲۰۶
۳. کافی، ج۲، ص۳۳۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۶،ص۴۶

شما چه نظری دارید؟